هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ سه شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۴
#1
سلام. میشه اینو نقد کنین؟



پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۱۵:۳۴ سه شنبه ۴ فروردین ۱۳۹۴
#2
- و آن گاه که دنیا را سفیدی فرا گرفت...

نیمفادورا اخم عمیقی کرد.
- نجینی؟ تو کتاب داستان نمی خونی!سعی کن درک کنی.

نجینی برای جلوگیری از دعواهای احتمالی، خودش را روی صندلی صاف تر و کتاب آسمانی مورگانا را، با صدایی رسا و لحنی شمرده تر شروع به خواندن کرد.
- و آن گاه که دنیا را سفیدی فرا گیرد، پیامبری از سوی آسمان نازل شد تا پیام آور دوران خوش سیاهی باشد.

نیمفادورا کتاب را از دست نجینی گرفت و بست.
- امروز حواست به درس نیست. به زمان فعل ها دقت نداری؛ کلمات رو اشتباه می خونی و ... لازمه بازم بگم؟

نجینی آهی از روی بی حوصلگی کشید و به ساعت نگاه کرد. پنج و بیست دقیقه ی بعد از ظهر. با رخوت از روی صندلی بلند شد و خودش را روی تخت رها کرد.
- امروز خیلی خسته شدم؛ حوصله ی درسو ندارم.میشه بذاری برای بعد؟

نیمفادورا ابرویی بالا انداخت و موهای صورتی رنگش را از جلوی چشمانش کنار زد.
- حالا نه که امروز خیلی کارای مفید انجام دادی و الآن داری از خستگی بیهوش میشی؛ بهت تا فردا مرخصی می دم.

نجینی با جهشی، روی تختش به حالت نشسته در آمد.
- خب، آره دورا!امروز خیلی کارا کردم.

نیمفادورا لبه ی تخت نشست.
- چه کارایی؟

نجینی متفکرانه با طرح اسکلت های صورتی رو تختی اش ور رفت.
- آتیش زدن کلکسیون قمه های رودولف، انداختن یه تسترال تو اتاق مورگانا و ریختن معجون عشق تو غذای اسنیپ .

نیمفادورا چشمان بنفشش را گرد کرد و پرسید:
- عشق به کی؟

نجینی با ذوق پاسخ داد:
- به پدرم!

نیمفادورا با درماندگی ازلبه ی تخت بلند، پشت پنجره ایستاد و به نمای با شکوه « گورستان ریدل ها» که قابل رؤیت بود، چشم دوخت.
- کسی به غیر از من که از این قضیه خبر نداره؟

نجینی روی میز توالت نشست و وزنش را بدون نگرانی از شکستن آینه، روی آن انداخت. به چهره اش که به خاطر هیجان زیاد سرخ شده بود، نگاه کرد.
- هکتورم بهم کمک کرد.

ابروهای نیمفادورا، در هم فرو رفتند. اگر این مثل بقیه ی شیطنت های نجینی بود، پا به پای او می خندید و تشویقش می کرد. ولی این دفعه دختر خوانده اش در دردسر بدی افتاده بود.
البته اگر هکتور جلوی زبانش را می گرفت، مشکلی برای نجینی پیش نمی آمد.
- الآن معجون اثر کرده، نجینی؟
- نه!هکتور گفت بعد ۲۴ ساعت عمل می کنه.

نیمفادورا پوزخندی زد. باید به گفته ی هکتور اعتماد می کرد؟مسلماً نه!
واقعاً نمی دانست چه چیزی قرار است پیش بیاید. ابراز علاقه سیورس اسنیپ به لرد سیاه؟ اگر لرد خبر دار می شد همه چیز زیر سر دخترش است چه کار می کرد؟ ولی مطمئن بود در اون صورت هم خطر جدی برای نجینی پیش نمی آمد. در هر حال او دختر لرد سیاه بود دیگر!
آهی کشید. زمان خودش همه چیز را حل می کرد. رو به نجینی کرد و گفت:
- بهتر نیست در مورد مسائل مفید تری صحبت کنیم؟
- در مورد قطع رابطه یهویی تو با ریموس؟
- نه!
- در مورد پسرت!اون توله گرگ نفرت انگیز؟
- نـــه!
- در مورد این که من چطوری جانشین پدرم بشم؟

نیمفادورا محکم بر پیشانی اش کوبید.
- من چرا تو رو به فرزندی قبول کردم؟

نجینی موهای بلوندش را از صورتش کنار زد و با چشمان قرمز رنگش، چند بار پشت سر هم پلک زد.
- شاید چون صمیمی ترین دوست مادرم بودی؟نه، صبر کن! به خاطر این که من خیلی دختر ناز و شیرینی بودم و هستم.

- اگه همین طوری ادامه بدی، می گم رودولف و قمه هاش شب موقع خواب بیان سراغت!

نجینی چهره اش را در هم کشید.
- دورا، من دیگه بچه نیستم که با این چیزا بترسونیش.

نیمفادورا لبخند شیطنت آمیزی زد.
- شایدم بگم بیاد و تو رو به کلکسیون ساحره هاش اضافه کنه!

نجینی نا خود آگاه به خود لرزید.
- بس کن!

نیمفادورا موذیانه خندید.
- شایدم بهتره برای کارای مفید امروزت، یه تنبیه کوچولو برات در نظر بگیریم. چطوره؟

نجینی سر در گم به نیمفادورا خیره شد.
- یعنی چی؟
- بر می گردیم سر درسمون!

نجینی جیغی کشید و شروع به مخالفت کرد. بعد از ۱۵ دقیقه بحث و جدل، نیمفادورا پیروز شد و نجینی را پشت میز مطالعه نشاند.
- و آن گاه که سفیدی دنیا را فرا گرفت، پیامبری از سوی آسمان نازل شد تا پیام آور دوران خوش سیاهی باشد...



ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۴ ۱۸:۴۱:۵۴
ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۴ ۱۸:۴۵:۵۲


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۸:۴۵ جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳
#3
سلام ارباب!
ممکنه اینو نقد کنین برام؟



پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۸:۴۰ جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۳
#4
جیغ نجینی، سکوت فضا را در هم شکست.
- فـــــــوس؟«بـــــــابــــــــا؟»

لرد نا خود آگاه از جا پرید و خواست برای تلافی یکی از اینفری ها را به کروشیویی مهمان کند که بعد از دیدن چشمان شهلای اینفری مذکور، باز هم نا خود آگاه چوبش به سمت هکتور برگشت.
بعد از گذشتن لحظاتی و ویبره زدن های هکتور روی زمین از درد، لرد سرش را به سمت نجینی چرخاند و با لحن ملایمی گفت:
- چیزی شده دخترکمان؟

نجینی خزون، خزون، پیکر مار گونش را به پیکر دخترکی کوچک تبدیل کرد. با ذوق به ارتش زامبی ها نگاه کرد که با دیدن یکی از زامبی ها که چشمش از جا در آمده بود و در دستش قرار داشت، ذوقش به ترس تبدیل شد و جیغ بلند بالای دیگری کشید.
- بـــــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــا؟

لرد باز نامحسوس از جا پرید و با خشم کنترل شده ای پرسید:
- نجینی؟نمی خوای بگی چی شده؟

نجینی خودش را کمی پشت مورگانا کشاند و با لب و لوچه ی آویزان به همان زامبی چشم در رفته اشاره کرد:
- اون یارو منو ترسوند، یادم رفت چی می خواستم بگم.

لرد چشم غره ای به یکی از ممد های مرگخوار رفت و دستور برگشت به خانه ی ریدل را داد.

همین که ملت مرگخوار آماده آپارات شدند، جیغ دیگری در فضا پیچید.
- یــــــــادم اومـــــــــــد!

لرد از حرصش، پس گردنی نثار لودو کرد و به نرمی رو به نجینی کرد:
- آفرین دخترم!آفرین!من همیشه به حافظه تو افتخار می کردم! حالا بگو ببینم چی شده؟

نجینی لبخند شیرینی زد و گفت:
- امشب شب هالووینه دیگه؟

لرد و ملت مرگخوار مانند گروه سرود، هم زمان با هم جواب دادند:
- بلــــــــــه!
- شب هالووین، همه لباسای عجیب و غریب می پوشن دیگه؟
- بلـــــــــه!
- میرن دم خونه ی مردم، آب نبات و شکلات و از این جور چیزا میگیرن دیگه؟
- بلــــــــــه!
- عمو زنجیر...نه...چیزه...ینی ما می تونیم به بهونه ی گرفتن شکلات، بریم دم مقر محفلی ها و اون جا یه حرکتی بزنیم. مثلا حمله ای، چیزی. کسی چه میفهمه که اینا واقعا زامبی ان؟ و این که، بابا؟ من چهار تا از این زامبی ها رو میخوام! با این که ترسناکن ولی خیلی شیرینن!



ویرایش شده توسط نجینی در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۱۵ ۱۷:۰۳:۱۶


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳
#5
سلام.
در خواست نقد اینو دارم.
مرسی!



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۳
#6
روونا و هوش ریونی اش طبق معمول وسط ماجرا پریدند.
- خب جغدی که «هو هو» نکنه، اصلا جغد نیست.

این جمله عمیق و فلسفی، همه ی مر گخواران را به فکر فرو برد.
ناگهان لامپی بالای سر لینی روشن شد و لودو با پرشی که کلا از هیکل و ریخت و قیافه و آن کلاهش بعید بود، قبل از آن که ایده جدیدی مطرح شود و کل سوژه را به هم بریزد، لامپ را دو دستی گرفت و از پنجره به بیرون پرتاب کرد.
مرگخواران دوباره سر موضوع اصلی برگشتند.
سیورس دستی به موهای روغن زده اش کشید، آرام و با وقار از جا بلند شد و به طرف اتاق جغد ها گام برداشت.
- میرم ببینم رودولف چرا داد کشید.

مدتی طولانی همه جا را سکوت فرا گرفته بود و سیورس هنوز بر نگشته بود که ناگهان صدای فریاد پر ابهت و پر عظمت لرد سیاه، چهار ستون خانه ریدل را لرزاند.

30 دقیقه قبل/ اتاق استراحت لرد سیاه

هکتور با ژستی «مارسوفانه» روی مبل مخصوص نجینی، لم داده بود.
- فیـــس!فــــوس فــــوس.فــــاس فـِــس!فـــــوسی فیس.
(ترجمه: تفاوت های غیر قابل تطبیق، مصاحبات ژنو، زوپس، شبکه آندو پلاسمی)

در واقع هکتور بعد از مذاکرات غیر قابل فهمی که با لرد و نجینی داشت، به این نتیجه رسید که چیزی از حرف های آن ها درک نمی کند ولی آن دو می توانند به طور کامل حرف های هکتور را متوجه شوند. برای همین سعی داشت با به زبان آوردن کلمات سخت و با کلاس که در واقع هیچ ربطی به هم نداشتند، آن ها را به طور کامل متوجه سطح اطلاعات بالای خود سازد.
از شواهد معلوم، لرد سیاه و نجینی کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بودند و در پس صحبت های هکتور، سری به نشانه تایید تکان می دادند.

نجینی سرش را به گوش پدرش نزدیک کرد و با بغضی که کاملا در صدایش مشهود بود، گفت:
- پدر!فکر می کنم گیراییم به شدت افت کرده. از حرفای این ماره هیچی نمیفهمم. فقط برای آبرو داری دارم سر تکون میدم.

لرد سیاه زیر چشمی نگاهی به هکتور انداخت و آرام زمزمه کرد:
- آروم باش دخترکم! تنها تو نیستی که متوجه نمیشی. نگران نباش! به نظرم ماره انگلیسی نیست!

نجینی چشمان قرمز رنگش را تنگ کرد و خوش حال از این که چیزی از هوش و گیرایی اش کم نشده، خودش را به دور گردن پدرش پیچاند.
- چی کار باید بکنیم به نظرتون؟

لرد چوبش را برداشت و به طرف هکتور گرفت.
- الآن یه طلسمی روش اجرا می کنم که زبونش انگلیسی بشه.
و زیر لب و بسیار آهسته طلسمی را زمزمه کرد و نور نارنجی رنگی هکتور را در بر گرفت.
آن طلسم چه بود و چه تاثیری داشت خدا داند که صورت مار مانند هکتور، به شکل انسانی خودش برگشت و از صورت به پایین به شکل یک مار باقی ماند. و البته زبان هکتور را از هر زبانی که بود، به زبان عربی تغییر داد!

هکتور نگاهش را از آینه ای که نجینی جلوی صورتش گرفته بود، به چهره لرد که هر لحظه بیشتر در هم می رفت، انداخت و ترس بند بند وجودش را فرا گرفت.
- الارباب؟! الطلب البخشش!

لرد سیاه با خشمی در حال انفجار از جا برخاست و ...
- هکـــــــتــــــــور دگـــــــــورث گــــرنــــجـــــر!



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۳
#7
نام: نجینی

نام خانوادگی: ریدل

سن: 10

گروه: گریفندور


سپر مدافع: مار

ویژگی های ظاهری:
صورتی به شدت رنگ پریده، چشمانی درشت و قرمز، موهای بلوند و قدی متوسط

علایق:
پدرش«لرد سیاه»، خودش، مارها

توضیحات:
نجینی دختر لرد سیاه و یکی از قدرتمند ترین ساحره های جهان، هنگام تولد مادرش را از دست داد.

به خاطر این که از کودکی با او همانند شاهزادگان رفتار می شد، بسیار مغرور و خودخواه بار آمد.

مانند بقیه مرگخواران علاقه ای به کشت و کشتار ندارد و در دنیای خودش سیر می کند.

در 5 سالگی به خاطر علاقه ی شدیدش به مار ها، به کمک پدر بزرگوارش توانست به یک جانور نما تبدیل شود.

____________________

شناسه قبلی


تایید شد!


ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۸ ۲۰:۲۷:۰۱






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.