جام آتش!

لوگوی هاگوارتز

رویداد جام آتش

۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

در حال بارگذاری شمارش معکوس...
جام آتش

آماده‌اید شاهد یکی از بزرگ‌ترین و نفس‌گیرترین رقابت‌های تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و این‌بار نه‌تنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانه‌ای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار می‌گیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همه‌چیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود می‌گیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته می‌شود و تنها یک گروه می‌تواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پست‌ها را بخوانید، از خلاقیت‌ها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!


پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: سه‌شنبه 18 مهر 1396 18:09
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
خلاصه تا پایان پاراگراف اول این پست(به قلم هرمیون گرنجر) :
محفل نیاز به آشپز جدید داره و بعد از تست کردن چند نفر ، مسوولیت به دامبلدور میرسه. دامبلدور که میبینه هیچ کدوم از محتویات اولیه مورد نیازش تو آشپزخونه وجود نداره ، فونیکس رو انتخاب میکنه تا باهاش غذا درست کنه.


دامبلدور به فکر فرو رفت. محفلیون گرسنه بودند و او باید آن‌ها را یک جوری بالاخره سیر می‌کرد. در حالی که در زمین به دنبال راه‌حل می‌گشت، آن را در آسمان یافت. دقایق سختی را می‌گذراند. انجام دادن آن کار برایش سخت بود. نگاهی به محفلیان گرسنه انداخت که پخش زمین شده بودند و مانند لشکر شکست خورده، بشکن های فالش می‌زدند. فیگ را می‌دید که از فرط خستگی افتاده بود جلوی پادری دستشویی و رعشه گرفته بود. تصمیمش را گرفت. بغضش را فرو خورد و فریاد زد:
-فاااوکس هـــــــووی! بیا می‌خوام قربونیت کنم.
-دروغ می‌گی می‌خوای بزنی.
-

بدین‌سان، دامبلدور افتاد دنبال فاوکس و بقیه هم لبیک گفتند و آن‌ها هم افتادند دنبال حیوان زبان‌بسته و خلاصه جانی تازه بر پیکر گشنه‌ی محفل دمیده شد.

نیم‌ساعت بعد

یک سکوی خیلی بزرگ برای سخنرانی دامبلدور آماده شده بود. بوی گوشت بریان کل خانه را گرفته بود و چشم‌های ملت ستاره‌ای شده بود. روزگار به خوشی سپری می‌شد. محفلیون یک کوچه درست کردند و دامبلدور از لای آن رفت بالای سکو ایستاد. جماعت سراپا گوش بود.

-عزیزانم. امروز این‌جا ایستادم تا حرف مهمی را به شما بزنم. عزیزان! بفرمایید ناهار.

پیرمرد بی‌نوا که از شدت دمای آشپزخانه بیخیال ردا شده بود و جملات بالا را هم با رکابی شیری و پیژامه راه‌راه گفته بود، در جا از حال رفت و محفلیون یورش بردند به سمت دیس ققنوسی که وسط کوچه تعبیه شده بود.

دوباره نیم‌ساعت بعد

بعد از خوردن غذا، خانم فیگ برایشان جا پهن کرد توی هال و گفت بگیرید بخوابید. آوخ از خواب اجباری ظهر. واوخ از خواب اجباری ظهر. که البته هیچ‌کس -حتی خود خانم فیگ هم -نمی‌خوابید و همه به پچ‌پچ می‌پرداختند.
-آقا من چیزی رو حس نمی‌کنم.
-افلیج شدی؟
-نه بابا آرنولده.
-هرکی می‌‌‌خواد باشه. بیت‌الله عباس‌پورش هم با اون همه عظمت تو عنفوان جوانی به قصه‌ها پیوست.
-نه مشتی. میگم آرنولده. یعنی برعکس داره می‌‌‌گه. میگه داره چیزی حس می‌کنه. راستم میگه.
-آره منم دارم چیزی حس می‌کنم.
-از غذاست؟
- من ستارگان را دیدم. از قضا، از غذاست.
-دولت بعد، دولت رمالی و کف‎بینی نیست.
-کی بود گفت ستارگان را دیده؟
-من.
-کیستی سیاهی؟
-آملیا.
-چرا کتابی صحبت کردی؟
-گفتم یکم جو بدم.
-دشمنان. من واقعاً دیگه چیزی حس نمی‌کنم.
-آرنولدی؟
-نه! روح‌الله داداشی‌ام.
-آها.
-چی‌چی و آها؟ آرنولده باو.
-خودش گفت داداشیه.
-خو آره دیگه آبجی. چون آرنولده میگه داداشی‌ام.
-اوه ینی داداشی نیس؟ ینی امر خیره؟
-وای وای وای. تو کی‌ای؟
-فیگم ننجون. یه دقه دندون رو جیگر بذار ببینم چه میگه این پهلوون.بگو جونم. بگو!
- پهلوون چیه باو. گربه‌س!
-پلنگم.
-گربه‌ای.
-داره میگه پلنگه. بگو فدات شم. بگو سینه‌ی من جا داره برا اسرارت.
-بیخیال آقابزرگ. من زن می‌خوام. قصد ادامه تحصیل ندارم.
- پیدا میکنم واست ننجون. پیدا میکنم.
-دل‌درد دارم.
-موافق!
-موافق!
-موافق!
-موافق!
-مخالف.
-زن می‌خوای؟
-نه خانم فیگ. نه! زن نمی‌خواد. زن نمی‌خواد. آرنولده. آرنولده .آرنولده. همه‌چیز رو برعکس می‌‌گه.

در همین اثنا بود که محفلیون یک‌صدا حسشان زد بالا و نعش فاوکس به شکلی ممیزی و دردناک، از بدنشان آمد بیرون و به هم پیوست و جانور دوباره تشکیل شد و به هوا پرید.

-هرچی زده بودیم پرید.
-ایشالله شام!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1396/7/18 18:14:13
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1396/7/18 18:20:22
شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
ارسال شده در: دوشنبه 17 مهر 1396 18:20
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
هری و هرمیون رفتند بیرون و هرمیون دست کرد توی کیف هری و یک چیزی در آورد.
-این چیه؟ بسته‌بندیش مثل دستمال مرطوب می‌مونه.
-عه.چیز! اهم اهم.
-اوه!

کاش دست نمی‌کرد توی کیف پسر برگزیده‌ی مردم... به هر حال! ناامید از هری، دست برد توی کیف خودش و یک شیء طویل‌تر در آورد و شروع کرد به بالا و پایین بردن آن شیء و از این کارهایی که رهبرهای ارکستر می‌کنند می‌کرد. نوازندگان ساز تاریخی و کاملِ بشکن، با زدن بشکن های “شیش و هشت” شروع به بستر سازی کردند و خانم فیگ هم پاشد و روی بستر مناسب شروع به قر دادن کرد. شادی و نشاط فضای استودیو را معطر کرده‌بود. خانم فیگ فولادزره، فریاد شروع جنگ را زد:
-بشکن بشکنه.

ده دقیقه‌ بعد

-من نمی‌شکنمــــ.
-بشکن.
-لامروتا. من رهبر این خراب‌شده‌م. آخه واسه چی باید بشکنم؟
-بشکن.
-درسته همه برابریم ولی انصافاً من برابر ترم.
-بشکن.

بشکن زنندگان دامبلدور را حلقه کردند و داشتند به سمت آشپزخانه هدایت می‌کردند. آن لابه‌لا دامبلدور فریاد زد:
-هــــری! کمک.

هری که صدای سوت شنیده بود آمد دوان دوان برود کمک کند که هرمیون با همان شیء که در دست داشت، کاری کرد که هری نتواند دوان دوان برود کمک کند. سپس لبخندی زد و جواب داد:
-ولی آخه خودتون گفتید بشکنه پروفسور.
-واه! چرا مزخرف نقل می‌کنی از زبون من؟ فقط شر و ور تفت بده ها. فقط!
-
-تو خجالت نمی‌کشی من با این سنم برای تو آشپزی کنم؟
-نه. چه خجالتی پروفسور؟ شما الان کانادا هم بخوای بری اگه آشپز باشی رو هوا بهت پذیرش می‌دن. ولی حالا در عوض دانشمند هسته‌ای باش. هچ به هچ.
-همچنان تفت بده. همچنان.

محفلیون گرسنه، دامبلدور را کردند داخل آشپزخانه و در را بستند اما دامبلدور خیلی جادوگر بود انصافاً. با یک حرکت در را باز کرد و گفت:
-هه.

و گفت:
-هه.

و گفت:
-باشه بابا. ولی گرمه. بذارین باد بیاد حداقل.

دامبلدور خیلی جادوگر بود. دامبلدور خیلی گرمش بود. خیلی... و بدین‌سان، شروع کرد به چیدن تدارکات آشپزی.
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1396/7/17 18:23:28
شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: بنیاد مورخان
ارسال شده در: سه‌شنبه 4 مهر 1396 01:54
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
نتایج ترین های مرداد و شهریور محفل ققنوس:

فعالترین محفلی:
آملیا فیلتلوورت

بهترین نویسنده:

آرنولد پفک پیگمی

بهترین تازه وارد:

دافنه مالدون

شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
ارسال شده در: سه‌شنبه 4 مهر 1396 00:37
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
نقد چی کشک چی؟
الان من بهت بگم وسط فضاسازی شکلک همر نزن، تو نمیزنی؟
اصن چرا باید بگم؟
رطب خورده منع رطب کند که چی بشه؟

درضمن ممنون بابت لینک کردن پستت.

نقد پست شماره 267 بحث های سر میز غذای هرمیون گرنجر.


اول اینکه یه چیزی بگم بی‌ربط با این پست.
شاید فکر کنی فقط تویی که شناختی راجع به اعضا نداری و علتش هم غیبتته.
به نظرم اینطور نیست! من به شخصه از شناخت ویژگی های بعضی از اعضا(حتی گاهی محفلی‌ها) عاجزم. تمام سعی ما اینه که سوژه هایی بزنیم که هرکی بیاد لااقل درباره‌ی خودش بنویسه. درباره‌ی اینکه خودش چطوری یه هم‌اتاقی پیدا میکنه. اینکه خودش چطوری غذای یک روز محفل رو می‌پزه و...
تا بالاخره با ویژگی های هم آشنا شیم و ازین غریبی در بیایم...

خب... پستت.
خوب بودش. به نظرم بعضی جاها می‌شد بیشتر مانور داد برای خنده‌دار کردنش ولی خودت گفتی که بیشر قصدت نشون دادن سفیدی بود. برای همین تا حدی توجیه میشه.

نقل قول:
دامبلمورت دستی به ریش های سفید بلندش کشید ، بعد دست به جای دماغش که از بین رفته بود و بعد چوب دستیش رو نوازشی کرد و پیش خودش فکر کرد.
-حداقل دیگه درگیری که دامبلدور یا ولدمورت این چوب دستی رو داشته باشه نداریم.


خیلی خوب بود. البته انتظار میرفت همر ببینیم ته دیالوگ!

نقل قول:
همینطور که عکسارو کنار میزد ، به پروفایل مرگخوارا رسید و این بار صفحات اینستاگرام اونارو نگاهی کرد. آرسینوس در حالی شکنجه یه بچه یتیم، کراب در حال کشتن حیوانات اهلی و لینی مشغول استفاده از منوی مدیریت برای شکنجه هرچه بیشتر جادوگران.


این بخشی بود که گفتم میتونست از نظر طنز بیشتر درباره‌ش مانور داده بشه. میتونستی بیشتر صحبت کنی درباره‌ش. اینکه توی bio شون چی نوشتن یا عکسای غیر قابل قبول گذاشتن و این جور ظرفیت هایی که اینستاگرام داره.
نقل قول:

آیا میشه هم ارباب مرگخوارا بود و هم یه محفلی ؟ اونم نه هر محفلی ، رهبرشون.

نمیشه. نمیشه. نمیشه. حتی یه دونشون هم نمیشه.

نقل قول:
مینروا از جاش بلند شد تا حرفی بزنه ولی کراب از این موقیت استفاده کرد و سریع رفت جاش نشست.
-پاشو باو اونجا جای منه.
-جای تو چیه ؟ من الان 2 هفتس اینجا نشستم و تکون نخوردم. حرفی میزنیا ، جای منه. خیالاتی شدی.

تیکه‌ی بامزه و دوست‌داشتنی ای بود.

نقل قول:
-بهترین راه حل اینه که یه مهمونی بزرگ بگیریم تو خونه ریدل ، همه خانواده هاتون رو هم دعوت کنید ، همه با هم یه غذایی بخوریم ، بگیم بخندیم تا با هم آشنا شیم.

تیکه ای که پستت رو منجی سوژه میکنه، همین دیالوگه. حسابی قاطی پاتی شده بود قضیه و نیاز به سوژه‌ی فرعی برای ادامه داشت. این سوژه‌ی فرعی خیلی گسترده‌ایه و علاوه بر اینکه قفل سوژه رو باز می‌کنه، مشت محکمیست بر دهان دشمنان رماتیسم که بر این باورند که نمیشه یک سوژه رو تا بینهایت ادامه داد.

خوب بود.
انتظار داشتم هرمیون با چراغ قوه وارد سالن سینما بشه و ولدمورت رو بکشه ولی ظاهرا خیلی ملایم شده پستات.
این نقد نبود.(چون حس میکنم در شرایط نقد نیستم.) صرفاً با لحنی که کاملا متفاوت با نقد هامه، یکم صحبت یک‌طرفه کردم.

موفق باشی.
شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
ارسال شده در: شنبه 18 شهریور 1396 03:02
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
آملیا

ببخشید! ندیده بودم پستت رو...
چیزی نمشیه گفت. صرفاً عذر می‌خوام.


نقد دیرهنگام پست 133 خاطرات یاران ققنوس آملیا فیتلوورت

نتیجه نمیده. شما اولین نفر نیستید و آخرین نفر هم نخواهید بود که این ایده رو میزنه. برادر،خواهر،همسر،معشوق یا هرچیزی که آدم بسازتش، از دستش بده و غمش رو همیشه با خودش همراه داشته باشه. ایفا این رو نمی‌پذیره. ایفایی رو شاهدیم که خیلیا حتی حاضر نیستن شخصیت های موجود در سایت رو وارد رول هاشون کنن. نمیشه انتظار داشت که بیان و یه شخصیتی که اصلا توی ایفا نیست و نمی دونن چطوری صحبت میکنه یا رفتار میکنه رو واردش کنن.
همه تازه واردا باید سعی کنن اول خودشون رو وارد رول های سایت بکنن و انقدر این پروسه انرژی‌خواه خواهد بود که یحتمل دیگه هوس نمیکنن یک شخصیت خیالی دیگه رو هم واردش کنن.

مسئله بعدی نگارش شماست. جمله بندی ها و شکل و شمایل پستتون رضایت بخش و خوبه. از این نظر از اول هم خوب بودید و خیلی سریع به حد مطلوب رسیدید.

نقل قول:
مادوتا


ما دوتا

نقل قول:
منکه


من که

اینا خیلی ریزن ولی چه بهتر که رعایت بشه حالا که وقت صرف نوشته هاتون میکنید.

طنز خنده دار یا جدی احساسی؟ مسئله این است!
نباید زیگ‌زاگ بزنیم. تیکه های خیلی خنده دار وسط یک پست احساسی درست نیست.
نقل قول:
!باز تلسکوپمو برداشتی؟-

یه همچین طنز ملایمی قبوله، اما اون قضیه سس گوجه و تاکید دوباره بر روش، به نظر من زیادی برای اون فضای احساسی خنده دار بود. خواننده نمیدونه الان بخاطر جمله ی بامزه بخنده یا بخاطر جو داستان، سکوت کنه و این براش اذیت کننده میشه. بهتره که از همون اول، بدونیم که توی این پستمون قراره چیکار کنیم.

آخرین مسئله ای که یه مقدار جای بحث داره، نحوه برخورد شخصیت هاست. آملیای محفلی به برادرش میگه برو گمشو ولی برادر مرگخوار با عشق به خانواده نگاه میکنه و خواهرش رو درک میکنه. این ها متناقض هستن. مرگخواران و محفلیون تیم های فوتبال با رنگ های مختلف نیستند. گروه هایی با عقاید، آرمان ها و خلق و خوی مختلف هستند و هرکس که به عضویتشون در میاد، باید اون خلق و خوها رو رعایت کنه و اصلا باید اون خلق و خو هارو در خودش داشته باشه که به عضویت درشون متمایل بشه. جدا از این، رفتار شخصیت ها خیلی سرد و خواب آلود و در هاله ای از مه هستش. در برابر طوفان احساساتی که سراغشون میاد خیلی آروم واکنش نشون میدن. پدر که پکر نشسته. آملیا هم اول به برادرش میگه گمشو بعدا دلش تنگ میشه و میگه کاش بر می‌گشت. مادر صرفا یه حضور بی استفاده داره و...


خوب بود. موفق باشید!
شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
ارسال شده در: پنجشنبه 9 شهریور 1396 23:40
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
به نام خداوند جان و خرد/کزین برتر داستان و اینا نکند.

آقا سلام، سلام آقا!
قبل از شروع، عرضم به حضورتون که من اینجا یه عرضی داشتم که اصن توجه نشد بهش!
خب حالا...
قسمت اول-در مدح و ثنای مدیریت

روا نیست. هیچ اعتراضی به مدیریت روا نیست.
مدیریت کاملا واضح اعلام کرده بود که نمیتونه بیخیال عرق ملیش بشه و گفته بود که یه نفر عادل بیاد مدیر بشه.
ولی هیچ عادلی حسشو نداشت، درنتیجه لینی و رز ناگزیر اومدن مدیر شدن. این رو نباید فراموش کنیم که به راحتی میتونستن اصلا هاگ رو برگزار نکنن...
به هر حال الان هرکاری هم بکنن، عذرشون موجهه. خیلی دلمون آشوبه؟ می خواستیم خودمون درخواست مدیریت هاگ رو بدیم.
حالا از این هم که بگذریم، انصافا سعیشون این بود که عدالت رو رعایت کنن دائما و دمشون گرم چون موفق ظاهر شدن!

قسمت دوم-به من چه؟

انصافا چرا هی منو میندازید جلو؟
گرمه عزیزان. گرمه!
من الان تو سنی هستم که دچار گُرگرفتگی هستم و می سوزه...آوخ!

قسمت سوم-به شما چه؟

ما بچه بودیم جرئت نداشتیم پامونو جلو آقامون دراز کنیم. داستان چیه زرتی اعتراض میدین؟
یک بار نشد یه داوری یه حرکتی بزنه، شما قانون سوم نیوتون بازی در نیارید.
یه روز در عنفوان جوانی یه مرد بزرگ بهم گفت:
-اسمت چیه؟
-آلبوس هستم.


میگیرین چی میگم؟ عه! نمیگیرین؟ خوب چون قسمت اشتباهی رو نقل قول کردم. این تیکه رو منظورم بود:

یه روز در عنفوان جوانی یه مرد بزرگ پس از اینکه اسمم رو پرسید، بهم گفت:
-تو زندگیت سعی بکن شل بیگیری آلموس!

و خوب منم پاسخ دادم:
-آلموس نه! آلبوس هستم.


می بینین؟ ما همیشه در عنفوان جوانی، معترضیم و میخواهیم اصلاح کنیم ولی جای اشتباهی رو اصلاح میکنیم. از تشخیص اصل مطلب عاجزیم.
میگه موهامو آلمانی بزن، ما مدل علی منصور میزنیم.
میگه پیتزا میخوام، ما میگیم لازانیاهامونم خوبه!
پس چه بهتر که بکشیم بیرون و زیاد معترض نباشیم چون خیلی کم پیش میاد که یه نفر به اون حد از بزرگی رسیده باشه که به اعتراضات -هرچند به حق- ــمون جامه‌ی عمل بپوشانه وسط سرما.(البته من گُر گرفتم سردم نیس.)

قسمت چهارم-چه داوری چه لعبتی!
یک روز حسنی به داوری کچلیک اعتراض داشت. رفت به کچلیک گفت ریز نمرات بده و پس از دادن ریز نمرات، معلوم شد که کچلیک حتی از تعداد اینتر ها هم نمره کم کرده و چقد سختگیری بیجا. حسنی از این سختگیری بیجا به هم ریخت و حرفای زشت زد ولی خالی نشد. در ادامه حدس میزنید چیکار کرد؟
به تلافی، در وقت داوری خودش، از تعداد اینتر های گروه کچلیک اینا نمره کم کرد.
و بدین سان، حرفه شریف و عادل و میانه روی داوری کوییدیچ به خرابات رفت. و مدیر هم اگر مجسمه بازی در میاره هیچ تقصیری نداره! از اول هم گفته بودن "گر تو بهتر میزنی بستان بزن" که متاسفانه موقع حمل و نقل، مورچه داستان کرد روی نقطه های کلمه ی"بستان" و اشتباه تایپی شد و سایتو کردن.

نهایتاً

برنده ی نهایی هاگ، کسی نیست جز اون عضوی که بلیت زد:
نقل قول:
هری پاتر چیه بابا؟ دیوانه اید؟ اگه راست میگین یکم جادوی واقعی کنید!
روانیا رو ببینا. هری پاتر! ههههه.


شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: نحوه برخورد،فکر کردی کی هستی!؟
ارسال شده در: سه‌شنبه 31 مرداد 1396 03:49
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
بسم الله

در این سایت دوستان بسیار خوبی پیدا کردم.
اینجا من رو یاد اون قسمت از یک شعر می‌ندازه که می‌گه:"اونا رو پول‌هاشون به هم نزدیک کرد ما رو باورامون."
رفقایی که توی این سایت پیدا کردم، با من هم محل نیستن. هم مدرسه یا هم دانشگاه نیستند. در یک تراز رفاهی نیستند. از یک خانواده ی نزدیک نیستن.
جبری که ما رو رفیق میکنه، جبر مادی نیست.از جنس جغرافیا و پول و شانس نیست. جبر معنویه. بر اساس اندیشه‌ست.
یعنی اشخاصی رو پیدا می‌کنی که به واسطه علایق مشترک و اندیشه‌های مشترک با تو دوست میشن. این خیلی خوبه.
از سایت بابتش ممنونم...

لطفا از اینجا به بعدش رو کسانی که در جریان اتفاقات اخیر انتخابات وزارت و بوقی بازی‌های قبلش که توسط هاگرید انجام شد نیستن، نخونند. گیج می‌شید صرفاً! انقدر مسخره‌س داستان.


قضیه ی دزدیدن دسترسی وزارت و ندادنش به مدیریت، یک بازی بود.
یک ایده که چون ممکنه توهین بشه، نمیگم همه و حتی نمیگم بیشتر، که تعداد خیلی کمی با یکم سبک سنگین کردن متوجه می شدن که یک بازیه.
از دید یک شخص بیرونی نگاه کنیم.
یعنی چی؟ دسترسی وزارت رو یه نفر بدزده؟ مدیر هم نتونه درستش کنه؟ انقدر خنده دار؟

به هر حال...
این یک بازی بود و افراد در مقابل این قضیه سه رویه پیش گرفتن.
+عده ای که قابلیت فهمیدنش رو داشتن، همون ابتدا فهمیدن.
+عده ای که برای من احترام قائل بودن و با اینکه نفهمیدن، ولی بودن یا حداقل توهین نکردن.
+عده ای که سردرگم شده بودن و رفتار های عجیب و غریب نشون دادن که البته تقصیر من بود.

من عذرخواهی میکنم. از گروه دو و سه از صمیم قلب عذر میخوام. من رو ببخشید.

و خیلی هم حال می‌کنم از اینکه عذرخواهی کردن برام یه افتخاره.

بنده اسامی تک تک دوستان رو یادم نیست فلذا از گروه گروه ملت عذرخواهی میکنم.

الف.از اون گروهی که توی چت باکس اومد گفت آقای هاگرید خیلی بی‌ادبی من توی اینستاگرام( =))))))))))))))) ) آنفالوت میکنم، عذر میخوام.

ب.از اون گروهی که گفتش من بی طرفم ولی کارت خیلی زشته، عذر میخوام.

ج.از اون گروهی که می رفت تلگرام مدیریت و میگفت هاگرید رو جمعش کنید منوی وزارت رو دزدیده از سایت( :|| ) عذر میخوام.

د.از اون گروهی که می رفت تلگرام اعضای قدیمی که برای نجات مقام شریف وزارت بیان توی چتر فحش بدن و برن عذر میخوام.

ه.از اعضای قدیمی که گروه بالایی اومد تلگرامشون و مزاحم خوابشون شد عذر میخوام.


جدیه داستان. من متوجه شدم که بعضیا به دل گرفتن. برام عجیب بود. عجیب تر اینکه نیومده بودن تو این مدت بگن و یک دفعه امشب که بحثش وا شد دیدم دلشون چقدر پره! یعنی بعد این همه مدت هنوز طرف متوجه نبود که قضیه یک بازی ایفای نقشی با نظارت مستقیم تیم مدیریت بوده.
حقیقتا من توانایی این رو ندارم که ملت بخاطر کاری که نکرده‌م بدشون بیاد ازم. ببخشید...تو رو خدا! قصد و غرضی نبوده.هرچه بوده ایفای نقش بوده و اگر بد اجرا شده، از ضعف بوده.
لطفا هرکی چیزی در دل داره بگه چون برام مهمه که کسی توی خفای خودش من رو دیو نکنه.

و اون هایی که با جو سازی، قضیه رو از یه بازی ایفای نقشی مضحک و دیوانه وار تبدیلش کردن به اقدام علیه امنیت سایت و الکی اعضا رو ملتهب کردن: شما باعث شدید که منی که مدت ها یک هاگرید بی‌حاشیه و دوست داشتنی رو ایفا کرده بودم، منفور بشم و کینه از من در قلب ملت ایجاد کردید. دمتون گرم! بیاین هرکدوممون به کاری که توش ماهریم ادامه بدیم.

از مدیریت و نمایندگان مخالفین وزارت(فنگ و رودولف) و موافقین وزارت (ریگولوس) که از ایده استقبال کردن هم تشکر میکنم ولی کاش اونایی که نمیخواستین همکاری کنین رو هوا استقبال نمیکردین. گفتین برو جلو پشتتم، ولی اصلاً آنلاین هم نشدین حتی!
تنهام گذاشتین و این خودش بر روی سوءتفاهم شدن داستان تاثیر دوچندان گذاشت. مهارش از دستم در رفت.

حق!
شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
ارسال شده در: پنجشنبه 26 مرداد 1396 02:18
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
سلام!
من به این رولم معترضم.

لطفاً ریز نمراتشو بدین.


شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
ارسال شده در: چهارشنبه 25 مرداد 1396 16:21
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
نقد خیلی کوتاه ! پست شماره 396 کلبه‌ی سفید رز زلر

یه رول کوتاه و خوب بود.
خوندنش روان بود و جاهایی که خیلی توی ذوق بزنه نداشت.
یه سری نکات رو صرفا اشاره می‌کنم.
مورد اول، سبک نگارشتون هست.
شما برای خوش‌خوان کردن سبکتون، یک جور سبک کتابی اما خودمونی می نویسید. و خاص و خوبه، اما دقت کنید وقتی روی مرز راه می‌رید، ممکنه یکم اینور و اونور برید. یعنی یک‌دفعه خیلی کتابی یا کاملا عامیانه بنویسید.

نکته دوم، درباره‌ی ادامه دادن سوژه هست.
ما باید یاد بگیریم که شهید شدن سوژه دیگه اصلا ممکن نیست. سوژه ها جدیداً از همون ابتدا شهید شده متولد می‌شن. اگر دیدیدم پست قبلیمون به هر دلیلی به سوژه آسیب وارد کرده، نباید خیلی سریع بریم سراغ جارو کردن و بدتر از اون، نادیده گرفتنش.
خیلی کار زشتیه. نفر قبلی وقت گذاشته و رول نوشته، اونوقت با نادیده گرفتنش بهش توهین می‌کنیم. صرفا کافیه یک مقدار فکر کرد.
مثل رول شما! خیلی ساده تونست قضیه رو حل کنه و در عین حال رول قبلی رو هم نادیده نگیره.
این که فکر کنیم ما مهندس سوژه هستیم و برای خودمون تشخیص بدیم که این پست رو یا این تیکه رو نادیده می‌گیرم، خیلی خوب نیست.

موفق باشید.
خوب بود!
شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!



پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
ارسال شده در: سه‌شنبه 24 مرداد 1396 22:48
تاریخ عضویت: 1396/04/03
: چهارشنبه 2 اسفند 1396 08:57
از: اين زمين نفرين شده تا آسمون بكر راهى نيست...
پست‌ها: 90
آفلاین
دافنه

پستی که یک منتقد دیگه نقد کرده رو نقد نمی‎‌کنم. یک پست باید توسط یک نفر نقد بشه که سر در گم نشید.
شما برای این پستتون توی تالار نقد درخواست دادید.
منتظر بمونید منتقد های همونجا نقدتون کنن.

رز

در جریان درگیری های من بودید! نقد رو براتون ارسال می‌کنم به زودی.
شاید از اون خوشتون نیاد، اما نمی تونید منکر این بشید ; دامبلدور استایل خاص خودشو داره!