هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۳۹ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۷
#1
نام : نارسیسا مالفوی / narcissa malfoy
گروه: اسلیترین
نژاد: اصیل زاده
پاترونوس: گرگ

نارسیسا بلک، فرزند کیگانوس بلک و درولا رویسر می باشد که بعدها به واسطه ازدواجش با لوسیوس مالفوی، وی را نارسیسا مالفوی نیز می‌نامند. او کوچک‌ترین فرزند از میان سه دختر خانواده اش بود، بلاتریکس و آندرومدا دو خواهر بزرگ‌تر وی به حساب می آمدند ولی بلاتریکس و نارسیسا پس از ازدواج آندرومدا با یک ماگل زاده ، دیگراو را خواهر خود به حساب نمی‌آوردند. نارسیسا، همچنین عمه ی نیمفادورا تانکس ، دختر عموی سیریوس بلک و مادر دراکو مالفوی است.

نام نارسیسا از لحاظ ریشه کلمه به نارسیسوس بر می‌گردد که نام یک قهرمان اسطوره‌ای بوده است که در دریاچه‌ای می‌پرد که در آن تصویر معشوقه‌اش را دیده بود و غرق می‌شود.

از ویژگی های ظاهری نارسیسا میتوان به چهره ای بی روح و رنگ پریده ، موهایی بلند و طلایی رنگ ، چشمانی آبی و اندامی لاغر با قد بلند اشاره کرد.

وی همانند ظاهرش، سرد و بی روح است. از هوش سرشاری برخوردار است و از شاگردان برتر هاگوارتز در دوران تحصیل خود بوده است. او به اصل و نصب خانوادگی خود مفتخر است و برای حفظ خانواده خود، حاضر به فدا نمودن جان خود نیز می باشد.

نارسیسا مالفوی، همانند شوهرش، لوسیوس مالفوی و خواهرش، بلاتریکس لسترنج همواره از طرفداران لردولدمورت بوده است. ولی هنگامیکه لردسیاه، پسرش دراکو را به منظور مجازات لوسیوس، برای ماموریتی سری انتخاب نمود و به عضویت مرگخواران درآورد، به منظور حفظ جان دراکو، کمی در وفاداریش به ولدمورت سست گشت.
بطوریکه در نهایت در جنگ هاگوارتز با دروغ گفتن در مورد مرگ هری پاتر، نقش به سزایی در شکست ولدمورت ایفا نمود و در پایان نیز همراه لوسیوس و دراکو در جنگ هاگوارتز به ولدمورت پشت نمود.


اون تصویر خودش نبود که تو آب دیده بود؟
تایید شد.


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۱۸ ۱۰:۵۷:۱۰


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۷
#2
درود ای کلاه گروه بندی من دوست دارم به گریفیندور ملحق بشوم اما اگر جا نشد فقط اسلایدرین بفرست منو ممنون



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ چهارشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۷
#3
http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... I__m_weak_by_clefchan.jpg در دستشوی طبقه 5 صدای چکه های اب می امد وقتی نزدیک تر میشدی صدا ی چکه اب بیشتر میشد در دستشویی طبقه 5 کسی به انجا نمیرفت تنها فردی که در انجا داشت زندگی میکرد من بودم میرتل گریان . وقتی نگاه کردم که ببینم صدای چکه از کجا میاید دیدم دراکو بود دراکو مالفوی پسر لوسیوس مالفوی. نزدیک تر شدم و دیدم که مثل ابر بهاری دارد گریه میکند اشک هایش یکی پس از دیگری سرازیر می شد. برگشتم گفتم : ببین کی اینجاس که دارد بیقرار گریه میکند سرش را بالا اورد و گفت: - برو از اینجا -چه چیزی باعث می شود تا فردی اسلایدرینی مثل تو بی قرار گریه کن -گفتم بروووو -جای من اینجاس من غیر از اینجا جایی ندارم -منو تنها بزار گفتم در حالی که داشت اشک هایش را پاک میکرد تا برود به پایین پیش بقیه اسلایدرینی ها نتوانست خود را نگه داره باز هم بیقرار شروع به گریه کردن کرد بهش گفتم : من به هیچ کس نمیگویم که چرا داشتی اینجا گریه میکردی حرفت را بهم بگو تا کمی ارام شوی . دراکو گفت: گفتم برو و خفه شو . و من هم که چند بار سعی کردم باهاش حرف بزنم اما باهام حرف نزد و مرا از خود راند خودم گریه کنان برگشتم به همان جایی که مرده بود و نشستم خودم گریه کردم که دراکو پس از چند دقیقه ارام تر شد و برگشتبه سالن اسلایدرینی ها .

درود دوباره فرزندم.

حالا یه کم بهتر شد. از اون حالت روایتی در اومد و کمی هم توصیف کردی. البته که بازم انتظار فضاسازی بیشتری داشتم، قطعا صحنه ها جا داشتن که بیشتر توصیف شن.
دیالوگ ها اینجوری بهترن ولی حتما دقت کن که از علامت های نگارشی هم استفاده کنی.
نقل قول:
دراکو گفت: گفتم برو و خفه شو . و من هم که چند بار سعی کردم باهاش حرف بزنم اما باهام حرف نزد و مرا از خود راند

دراکو گفت: - گفتم برو و خفه شو.

و من هم که چند بار سعی کردم باهاش حرف بزنم، اما باهام حرف نزد و مرا از خود راند.


سعی کن لحن رولت رو هم یکسان نگه داری، دیالوگ‌ها محاوره‌ای و توصیفات و فضاسازی‌ها کتابی و ادبی.

با همه این ها، به نظرم اشکالاتت با ورود به فضای ایفای نقش حل میشن.

تایید شد!

مرحله بعدی: گروهبندی


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۲۱ ۱۶:۲۵:۳۶


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ دوشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۷
#4
http://www.jadoogaran.org/uploads/newbb/32692_5200f8553adcf.jpgدر یکی از روز های سال که به وقت هاگوارتز رفتن نزدیک می شد وسایل مدرسه رو مانند چوب جادو لباس جادوگری و.... میخریدیم و داشتیم برای ان روز اماده می شدیم . خیلی هیجان داشتمتا ان روز برسد . سر انجام ان روز رسید روز اولین بار رفتن به هاگوارتز راس ساعت 12 قطار حرکت میکردن و ما از ساعت 10 اماده میشدیم تا به قطار برسیم ساعت 11:30 بود که ما از سکوی نه و سه چهارم عبور کردیم و به قطار رسیدیم در یکی از واگن های قطار که خالی بود جا پیدا کردیم و نشستیم . کمی به حرکت قطار مانده بود که یک نفر اومد و گفت که ایا میتونم اینجا بنشینم و ما هم گفتم بله میتوانید . قطار راه افتاد با هم درباره جادو و جادو گری حرف زدیم از یکدیگر پرسیدیم که ایا چیزی در مورد تاریخ هاگوارتز میدونیم و ایا ما یک خانواده اصیل هستیم یا نه بعد از این همه گفتگو گرسنه و تشنه شدیم که بعضی ها خوراکی برای خوردنشان که اورده بودند و بعضی ها هم خوراکی نداشتن از خانم الیزابت که داشت خوراکی میفروخت میخریدن . 1ساعت ازز حرکت قطار گذشته بود که یواش یواش برج های هاگوارتز دیده می شد . وقتی رسیدیم همه پیاده شدیم و سوار بر قایق به داخل رفتن و از پله ها بالا رفتن و در یک قسمت از پله ها جمع شدند تا پروفسور مک گوناگال چند کلمه ای در مورد گروهبندی و امتیاز ها حرف زد بعد همه وارد سالن بزرگ اجتماعات شدند پروفسود دامبلدور به بچه ها خوش امد گفت و در باره چند مورد به سال اولی ها تذکر داد بعد همه در یک جا جمع شدند تا مک گوگناگال اسامی شاگردارو بخونه تا بیان و به چهار گروه : گریفیندور. اسلایدرین. هافلپاف.و ریونکلاو تقسیم بشن . یکی یکی اسم ها رو میخوندن که اسم منو خوندن با استرس فراوان جلو رفتم و در صندلی 3 پایه نشستم بعد کلاه قهوه ای رنگ گروه بندی رو روس سرم گزاشت و کلاه گفت: ام اره شجاعتت بسیاره و اصیل زاده هم هستی تو تو اسلایدرین بهتر میشی اما زیر لب میگفتم که گریفیندور بگو گریفیندور و گفت که مطمینی گفتم اره اره و گفت باشه گریفیندور. انگار با شنیدن این خبر قلبم داشت از جاش کنده میشد که با خوشحالی بسیار رفتم پیش بقیه گریفیندوری ها .

درود فرزندم.

روایت داستانت خیلی خیلی سریع بود. انگار مثلا بخوای برای یکی تعریف کنی یه ماجرایی و همین طور تند تند داستانو بگی و تموم شه.
اما توی رول نویسی، ما نیاز به فضاسازی و دیالوگ داریم. بدون توصیفات، خواننده نمیتگنه داستانتو توی ذهنش تجسم کنه و داستان رو برای خودش توی ذهنش بسازه. باید به جای این که سریع داستانو بگی و بری جلو، هر صحنه رو توصیف کنی و فضاسازی کنی. بگی که مثلا قلعه چجوری بود، یا مثلا درون سرسرا چه شکل و شمایلی داشت و از این قبیل توصیفات.

دیالوگ هم بیشتر بنویس، دیالوگ به پیش بردن داستانت کمک میکنه و باعث میشه رولت سرگرم کننده شه. همین طور اون ها رو این طوری بنویس و با دوتا اینتر از توصیفاتت جداشون کن.
نقل قول:
و کلاه گفت: ام اره شجاعتت بسیاره و اصیل زاده هم هستی تو تو اسلایدرین بهتر میشی اما زیر لب میگفتم که گریفیندور بگو گریفیندور

و کلاه گفت:
- ام... اره شجاعتت بسیاره و اصیل زاده هم هستی. تو تو اسلایدرین بهتر میشی.

اما زیر لب میگفتم:
- گریفیندور... بگو گریفیندور.


و از علامت های نگارشی هم غافل نشو، چون خیلی به خواننده کمک میکنن که کجا توقف کنه و کجا نه.

به نکاتی که گفتم دقت کن و برای این که بهتر متوجه بشی به رولای قبلی که تایید کردم یه نگاهی بنداز.
مطمئنم اگه وقت بیشتر بذاری و دقت بیشتری بکنی رول خیلی بهتری میتونی بنویسی. پس فعلا...


تایید نشد
!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۹ ۴:۱۳:۱۵


پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ شنبه ۵ خرداد ۱۳۹۷
#5
عکس شماره 5 همه بچه ها اماده هستن و وسایلشونو خریدن برای اولین روز مدرسه همه سال اولی ها از سکوی نه و سه چهارم رد شدن و سوار قطار شدن تا به هاگوارتز رسیدن همه جدا جدا سوار قایق ها شدن و به مدرسه رفتن در مدرسه یکجا جمع شدن و پروفسور مک گوناگال در مورد گروه بندی ها صحبت کرد و بعد همه وارد سالن بزرگ شدن که پروفسور دامبلدور به انها خوش امد گویی کرد وچند کلمه سخنرانی کرد و نشست بعد پروفسور مک گوناگال یکی یکی اسامه شاگردان را میخواند تا بیایند کلاه گروه بندی انهارا گروه بندی کند . بعد از خواندن اسم چند نفر اسم من را گفت NADIA SDT با استرس زیاد جلو رفتم و نشستم روی صندلی و کلاه گوه بندی را گزاشت روس سرم و کلاه گفت; اوه شجاعتت زیاده و برای این گروه عالی میشی ... گریفیندور و من با خوشحالی بسیار رفتم پیش بقیه گریفیندوری ها . پایان

درود فرزندم.

این چیزی که تو نوشتی نمایشنامه یا رول نبود. انگار یه پاراگراف بود که میخواست خلاصه‌ی یه داستان رو بگه.
برای نوشتن نمایشنامه باید هر صحنه رو توصیف کنی و میون فضاسازیات دیالوگ هم بنویسی تا خواننده بتونه با رولت ارتباط بر قرار کنه. توصیفات به کسی که نمایشنامه‌ت رو میخونه کمک میکنه تا اتفاقاتی که توی نمایشنامه‌ت می‌افته رو تصور کنه.
تند تند داستان رو نگو که فقط به تهش برسی. آروم و با حوصله بنویس. کسی دنبالت نکرده که.

برای این که متوجه بشی منظورم چیه نمایشنامه‌هایی رو که تایید کردم.

پس فعلا...
تایید نشد!


ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۶ ۶:۰۱:۰۶






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.