کمی آن طرف ترکمی بعد ولدمورت دوباره به سر جاش ، در نزدیک مرگ خواران شیک پوش (!!) برگشت!
مورگان ، آنیتا رو دید که در کنار پدر خونده اش دمبلی دمبل (!!) ایستاده بود و به دیگر مرگ خوارا چشم غره میرفت...!
الکتو که صحنه رو مناسب دید به طرف آنیتا رفت و خطاب به وی گفت: آنیتا ... با من ازدواج میکنی؟
دمبول که کنار آنیتا بود با شنیدن این جمله از طرف مورگان ، خواست چوبش رو بیرون بکشه که ...
شترررق شوتوروق جرررینگ!
صدای داکوللا بود که با مشت و لگد دمبول رو پرت کرد و صدای آخری نیز صدای برخورد کله دمبول به یک دیگ گنده بود
سپس داکولا خطاب به دیگر محفلی ها و مرگ خوارا گفت : خوب حالا من خواست بازی!! باید با هم بازی کرد و اگرنه از خونه پرت شد بیرون!!! فهمید یا نه؟باید با هم قایم موشک بازی کرد!
ملت :
داکولا : همین که گفتم!
دوباره ملت :
کمی بعد! داکولا گرگ شده و دیگران در حال پیدا کردن جایی برای قایم شدن هستند!هدویگ پر پر کنان و سراسیمه در حال پیدا کردن یک جایی برای قایم شدن بود زیرا هر کس که می باخت باید یک شب با داکولا تنها می خوابید و او این اتفاق رو دوست نداشت
هدویگ همچنان که پر میزد سر انجام یک لونه ی خرابه رو پیدا کرد و هیجان زده به اونجا پناه برد...
میتونست از دور دست صدای داکولا رو بشنوه که می گفت :
_ 28 ، 29 ، 52 ، 43
هدویگ نفسی به آسودگی کشید که ناگهان با صدای جیغی از پشتش باعث شد که شیش متر بالا بپره !
_ آهای بی ناموس جغد نادن بی شعور شالمه بسته ( کپی رایت بای اسکاور
) اینجا اومدی چه کار؟ مگه خودت ناموس نداری؟ بی فرهنگ!
کمی آن ور تر دمبولی پاور پاور چین به طرف کمد خرابه ای رفت...
وقت نداشت با اون وضع شمردن داکولا به زودی عدد 100 میشد و باید خیلی سریع قایم میشد...
سریع در کمد رو باز کرد و داخل اون رفت.
_ 100 ملت قایم شدین؟ من اومدم!!
_ هوی پشمالو نیا جای من قایم شو! این جا جای منه ! لرد ولدمورت!
آلبوس از جا پرید ! تو یک کمد با دشمن دیرینه اش زندانی شده بود...
میخواست در را باز کند ولی دیگر دیر شده بود...!
...........................................................................