هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#89

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۶:۲۴ دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
زیر آب

اوضاع بر همان منوال پیش میرفت که ناگهان اجمعین محفلی ها و مرگخواران احساس کردن کمی تا قسمتی آب بهشون فشار میاره و همه چیز سرده و کمی با مشکل تنگی نفس مواجه هستند و دنیا داره تیره و تار میشه و دیگه امیدی به زندگی وجود نداره و ناگهان متوجه شدند که در آب اکسیژن وجود ندار و آنها هم آبشش ندارند و همه با سرعت به سمت سطح آب حرکت کردند.

روی آب

بارتی: ارباب کجاست؟
بلیز: هوم ... هنوز زیر آبه!
عضو تازه وارد شماره 345256: بذارید من زیر آبو نگاه کنم!

همه مرگخواران منتظر میشند و عضو تازه وارد شماره 345256سرشو زیر آب میکنه و با وحشت شروع به حرف زدن میکنه!
- اوه خدای من! ریش دامبل دور پای لرد و چند نفر دیگه گیر کرده و همشون زیر آب گیر افتادن! من از اینجا لرد رو میبینم که داره بال بال میزنه ... فکر میکنم تو بد موقعیتی قرار گرفته و احتیاج به کمک داره .. بقیم همینطورن!

بلیز: احسنت بر شما ... شما از همین لحظه بخاطر خدمت ارزشمندتان به لرد به عضویت مرگخواران در اومدید و من به شما لقب کوسه دریا را میدم!

عضو: تازه وارد شماره 345256: از لطفتون متشکرم!
بلیز: شما میتونید از فردا کارتونو شروع کنید ... هر روز باید عرشه کشتی را طی بکشید و در پخت و پز غذا به سر آشپز آنی مونی کمک برسونید!
همه مرگخواران حاضر در سطح دریا بخاطر این پیشامد خوشایند شروع به خندیدن میکنند!

بووووووم دیییییییییییییییییش دنگ دوم بوق تق! (فرآیند پیچیده حاصل در مخ مرگخواران که نکات مهم را متذکر میشود)
- اوه یادم رفته بود ... ارباب در معرض خفگی قرار گرفته ... بجنبید ارباب رو از دست ریش های آلبوس خونخوار نجات بدید! پیش به سوی زیر اب!


جنبشی در بین مرگخواران صورت میگیره و همه مرگخواران که حالا مجهز به قیچی چمن زنی و اره و ... هستند دوباره برای نجات اربابشان به زیر اب میروند.

همان لحظه در بیمارستان

پیتر پشت در های بسته با نگرانی مشغول قدم زدنه که در باز میشه و آقای دکتر میاد بیرون.

پیتر: حال همسرم چطوره؟ بچه به دنیا اومد؟ دختره یا پسره؟
دکتر: این چه حرفیه ... مهم اینه که بچه سالم باشه! بچتونم به دنیا اومد .. کله آدم داره و بدن اژدها و دم موش! البته هنوز در جنسیتش شک داریم!
پیتر: اوه الهی ... بابا قربونش بره ...




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#88

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
پیتر در مخمصه ی اژدها !


لرد با فریاد : همگی به سوی گنج!

پیتر: صبر کنین منم بیام ااااای اژدها جون همسر عزیزم خواهش میکنم بذار منم برم !

اژدها: نه بذار عقدمون تموم شه بعد برو عزیزم

پیتر با فریاد گفت : ارباب شما برین فعلا دستم بنده!

لرد و مرگخوارها به سوی گنج

لرد : هنوز هیچی نشده زن زلیل شدی پیتر ؟ متاسفم . فعلا.


یکی از مرگخوارها : ارباب انگار سفیدا زودتر از ما رسیدن .


لرد : ای به خوشکی شانس باید ایندفعه از اونا ببریم . با شمام گوشمیکنین ؟

مرگخوارا :


البوس : ولدمورت تلیم شو این تنها چاره ایه که داری.


لرد با فریاد : من هرگز نمیبازم این شمایین که باید تسلیم بشین مرگخوارهای من حمله !

البوس : طرفدارای من حمله

جنگ سختی بین سیاه و سفید ها راه افتاده بود .

لرد که در حال جنگ با البوس بود گفت : کور خوندی اون گنج ها مال منه فهمیدی

البوس : مطمئن باش که از اونا هیچی نسیبت نمیشه .

محفلی ها دور مرگخوارها حلقه زده بودند و حلقه ی تحدیدشان هر لحظه تنگ و تنگتر میشد...




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#87

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
پيتر در چنگال اژدها...!
-همشيره...شما چرا به ما گير دادي...من كه نمي تونم شوهر شما بشم...از هميشه گفتن كبوتر با كبوتر باز با باز...
اژدها با شنيدن اين حرف صورتش قرمز مي شه و چند تا حباب آتشين از دهنش بيرون مياد.پيتر با ديدن اين صحنه وحشتي وجودشو مي گيره و مجبور مي شه سر تسليم بر خواسته هاي اون اژدها فرود بياره..اژدها كه اين صحنه رو مي بينه خوشش مياد و مي گه خوب تو اگه شوهر من بشي هر چي مي خواي بهت مي دم...
پيتر بعد از كلي تفكر مي بينه اگه بتونه جواهرات رو پيش لرد ببره خيلي نزد اون عزيز مي شه...
پيتر: به يه شرط...اونم اين كه جواهرات كشتي پشت سرتو بهم بدي...قبوله؟
اژدها كه خيلي احساساتي شده مي گه:چرا كه نه عزيزم...ما سال ها مي تونيم كنار هم باشيم...لحضات عاشقونه رو بگذرونيم...
پيتر كه كم كم داره حالش به هم مي خوره با يك حركت هر چي داخل مدش بود بيرون مي ريزه...ولي چه مي شه كرد...
سر سفره عقد..
دوشيزه محترمه...آيا وكيلم شما را به عقد دائم اين پيتر پتي گروي اژدها صفت در آورم؟
اژدها:بـــــــــــــــــلــــ....
اما با صداي جيغ پيتر حرفشو قطع مي كنه.
پيتر كه اشك از چشاش جاري شده بود(نكته:با توجه به اين كه اشك تو آب ديده نمي شه و چشم بصيرت مي خواد اين سخن رو داره لرد مي گه كه داراي چشم بصيرته...!)با حالت بي گناهي گفت:لردي جون...چرا منو شكنجه مي كني...
تقصير اين اژدها هستش.مي گه بايد شوهرم شي...
لرد يه نگاه به اژدها مي ندازه و مي گه:خاك بر سرت پيتر كه هيچ كي زنت نشد و وقتي يكي بهت علاقه مند شد يه اژدها بود.اگه يه خورده عقل داشتي اينو نفله مي كردي.ياد بگير
و با يك حركت ساده چوب دستي اونو بوق مي كنه.
پيتر كه از اين پيشامد به شگفتي اومده به لرد مي گه:سرورم پيدا كردم كشتيو...روبروتونه!!!
لرد يه پوزخند مي زنه و بعد از يه پس گردني به پيتر مي گه: بوقي...!خودم دارم مي بينم.پيش به سوي كشتي.
مرگ خوارها با حرص و ولع به كشتي نزديك مي شن.غافل از اينكه محفليها به همراه آلبوس كه يك مارماهي از بينيش آويزونه داخل اونجا هستن و در حال حروم خوري مي باشند...
==============
لرد عزيز لطف كنه يه امتياز از 10 به اين پست بده

نقد پست شما


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۳ ۱۰:۱۰:۱۹

[b]تن�


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۶
#86

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
پيتر با آرامش به اژدها نزديك شد.
-ببخشيد جناب اژدها.ميشه اون دمتونو يه كم بكشين اوطرف؟آخه من ميخوام گنجو ببرم.

اژدها تكاني خورد و با دقت به پيتر خيره شد.پيتر شباهت وحشتناكي به شوهر سابق اژدها داشت.قلبهاي قرمز كوچكي در اطراف سر اژدها شكل گرفت و به سرعت ناپديد شد.
--------------------------------------------------

لرد سياه نگاهي به محفليها كه شنا كنان بطرفش مي آمدند كرد.

-بارتي ..زود باش يه نقشه بكش.

بارتي درحاليكه سرگرم سروكله زدن بايك مارماهي بود:
-ارباب زير آب مغزم كار نميكنه.لطفا ايندفعه رو خودتون يه نقشه بكشين.

لرد نگاهي به مار ماهي بارتي كرد وبراي اولين بار بعد از سي و شش سال موفق به كشيدن يك نقشه شد....رداي خود را كه از روي لباس غواصي پوشيده بود در آورد.
-واي..ارباب دارين چيكار ميكنين؟ارباب خواهش ميكنم رداتونو بپوشين.مردم حرف در ميارن.

چند دقيقه بعد لرد و بارتي با لبخندي تمسخرآميز به محفليها كه به سرعت به دنبال يك مارماهي رداپوشيده شنا ميكردند خيره شده بودند.
صداي محفليها همچنان به گوش ميرسيد.
-خودشه سارا بگيرش.من مطمئنم اين اسمشو نبره.

بارتي كه سعي ميكرد چشمش به لرد با لباس غواصي نيفتد خود را با علفهاي كف دريا سرگرم كرد.
-ارباب نقشه تون فوق العاده بود.راستي به نظر شما پيتر دير نكرده؟بهتر نيست بريم دنبالش؟شايد دچار مشكل شده باشه.

لرد بعد از نگاه كردن به ساعت ضد آب زمان برگردان شكنجه كنش حرف بارتي را تاييد كرد.
-اوهوم دير كرده.بايد بريم دنبالش.بي عرضه.مثل هميشه از پس اين كار هم برنيومد.
--------------------
پيتر همچنان در چنگال اژدهااسير بود.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶
#85

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
محفلی ها همچنان نزدیک و نزدیکتر میشدند.


لرد : پیتر به اون عقل ناقصت یه کم فشار بیار تعداد ما از اونا خیلی کم تره

پیتر : اما ارباب شما که از من باهوش ترین هیچ فکری به ذهنتون نمیرسه حالا توقع دارین من کاری کنم ؟ حالا با یه طلسمی بهشون هشدار میدم.

وبعد چوبدستی اش را کشید و فریاد زد : اواکدوارا !

چون در زیر اب بودند زیاد پیتر خوب طلسم را بیان نکرد و به همین دلیل فقط از چوبدستی اش یک جرقه ی کم نوری بیرون زد.

لرد : میدونستم به هیچ دردی نمیخوری پیتر اوضاع خرابه تو برو دنبال جنگ من اینا رو سرگرم میکنم تا تو پیداش کنی از این جا میزنیم به چاک . گرفتی؟

پیتر : هوم . فکر کنم گرفتم پس فعلا خداحافظ من رفتم دنبال گنج

پیتر در اعماق دریا


پیتر همین جور پایین و پایین تر میرفت اما ناگهان کوسه ای در مقابلش ظاهر شد.

پیتر : ای بابا این دیگه از کجا پیداش شد الان یه کاری میکنم تا از به دنیا اومدنش پشیمون بشه . البوسلکم !

کوسه یک چند متری عقب رفت اما باز هم دست بردار نشد.

پیتر : چه پرروییه ها . اسبدونجسون !

این بار کوسه عقب تر پرید و به نظر پیتر امد که یک چشمش کور شده باشد.با افتخار گفت : هی بالاخره تونستم ردش کنم بره

پیتر در اعماق دریا جلو و جلوتر رفت و یک بار دیگر نقشه ای را که لرد سیاه احتمال داده بود که گنج انجا باشد را از جیب در اورد و گفت : طبق نقشه باید اول برم سمت چپ و بعد راست و بعد مستقیم و بعد...

پیتر اول رفت چپ بعد راست و بعد مستقیم اما از وحشت دهانش باز ماند: خدای من این دیگه چیه ؟

بله در مقابل پیتر اژدهایی سر در اورده بود و از کنج مراقبت میکرد...




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶
#84

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
ممنون از هدويگ به خاطر پايان سوژه.با اجازه رفقا و به خصوص لرد مي خوام يه سوژه جديد بدم.اگه بد بود پاكش كنيد.
================================
صحنه در زير دريا است.اعضاي مرگ خوار با لباس هاي غواصي سياه از دور پديدار مي شن.مي خوان گنج هاي كشتي گريندلوالد رو كه قبلا غرق شده بود پيدا كنن.
لرد از زير لباس غواصي: طبق محاسبات من كم كم نزديكيم.واي خداي من ...اگه اون گنج ها به كلكسيونم اضافه شه خيلي معروف مي شم.
در همون موقع از دور يه صدايي مي شنوه.
لرد با نگراني: هي پيتر! تو صدايي نشنيدي؟
پيتر كه حواسش نبود به اين حرف و فكر مي كرد لرد داره هنوز در رابطه با افتخارات بي نظيرش صحبت مي كنه مي گه: آره سرورم!شما خيلي معروفين...دمتون گرم با كلكسيونتون!!!
لرد: كروشيو
پيتر كه فكر مي كنه زير آب هم اين طلسم دردناكه تلقين ميكنه و شروع مي كنه به جيغ كشيدن...اما بعد يه مدت مي بينه اين طلسم زير آب خيلي قلقلك آوره...
پيتر:واي لردي جون...نكن جون خودم...هاهاهاهاها...
لرد:دلت هوس آوادكداورا كرده...
اما پيتر جواب نمي ده و با دستش پشت سر لرد رو نشون مي ده.20 نفر با لباس غواصي قرمز زرشكي!!! در حال نزديك شدن به اونا بودن.ظاهرا سر و كله محفليا باز هم پيدا شده بود...
=============
نكته:شما اين طور تصور كنين كه با يك جادو تونستن زير آب صداي هم رو به طور واضح بشنون


[b]تن�


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶
#83

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 245
آفلاین
به نظر من هم پيتر راست ميگه. بهتره اين سوژه را تموم كنيم. پس با اجازه من اين كارو مي كنم.

**********

وقتي لرد بر گشت همه چي واسه يه جنگ درست و حسابي آماده بود...
كشتي لرد در برابر كشتي دامبلدور بود. هيچ كس حرف نميزد. همه به لرد و دامبلدور نگاه مي كردند.
پيتر كه در حال خوردن همبرگر بود لقمه را فرو داد و همبرگر را گوشه اي گذاشت.
لرد با خنده اي موذيانه رو به دامبلدور گفت: هيچ ميدوني دلم مي خواد الان چي كار كنم؟
دامبلدور به فكر فرو رفت. و گفت: مي خواي ساندويچ بخوري؟
لرد: نه!
دامبل باز هم به فكر فرو رفت و گفت: املت؟
_نه!
_سوپ؟
_نه!
_آبگوشت؟
_ نه!
_ كله پاچه؟
در همين هنگام لرد با التماس به دامبلدور نگاه كرد و گفت:آره!!!
همه متعجب به لرد نگاه كردند. پيتر گفت: ولي...ولي..قربان! مگه شما..نمي خواستيد با دامبلدور بجنگيد و اونو شكست بديد...؟ مگه ما اين همه شكنجه نديديم و اين همه سختي نكشيديم تا بتونيم اونا رو شكست بديم؟ مگه ما...
لرد فرياد زد: نـــــــه! هيچ چيزي رو نميشه با غذا عوض كرد . حتي انتقام رو.. حتي برد رو...
( اين جا يك سوال پيش مياد: مگه لرد اين قدر شكمو بود؟)
دامبلدور به لرد گفت: ولدي جون...!!! اين جا براي كله پاچه خوردن مناسب نيست. بهتره بريم به اون جزيره ي كوچيك كه اون طرفه!
لرد موافقت كرد.
بدين ترتيب كشتي ها به سمت جزيره رفتند.( در حالي كه آهنگ بندري گوش مي دادند.)
لرد در ميان راه به دامبلدور گفت: اگه تو نمي خواستي با من بجنگي پس چرا اين نيرو رو آوردي اين جا؟
دامبلدور در حالي كه دست ميزد گفت: آخه مي خواستم اونا هم بيان خوش گذروني! تنهايي حال نميداد..
لرد گفت:آره دامبل جون...! راست ميگي! كار خوبي كردي! من هم از همون اول نمي خواستم جنگ كنم...

در گوشه اي ديگر از كشتي:

سارا با لحني عجيب گفت: ما هم الافيما! ما رو گذاشتن سر كار! عجب روزگاري...
ايگور گفت: در عوض امروز تو جزيره ناهار كله پاچه مي خوريم!
سارا:

پايان


عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#82

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
سارا در حال برق انداختن كف كشتي بود.
سيريوس:من نمي دونم چرا هر چي بلا هستش سر من مياد.
سارا:اندكي صبر سحر نزديك است.
سيريوس:من فكر نكنم با اومدن سحر هم چيزي از مشكلاتمون حل بشه.
سارا: بوقي!اين يه شعر بود.اصلا تو ذوق نداري.
ايگور:خفـــه...هيچي حرف نزنه.وگرنه مجبورتون مي كنم كف كشتي رو ليس بزنين.
سيريوس كه خيلي جا خورده بود به كارش ادامه داد.
آماندا:نمي شه از چوب استفاده كنيم؟
ايگور: آخه بدبخت.با چوب مي خواي چطور ليس بزني كشتيو؟
سارا:نه بوقي...منظورش تميز كردن كف كشتي...
ايگور:نه... اون زمانا كه مثل سگ ازمون كار مي كشيدين يادتونه ...چنان پدري از پدر پدر سوختتون در بيارم...
لرد: بابا چه مرگيتونه...داد نزنيد...نياز به آرامش دارم...
ايگور با پوزخند: اوي آماندا...برو واسم كباب بختياري بيار...
آماندا:نوكرت كه نيستم.
ايگور:اتفاقا زدي وسط خال...مسئل اصلي اينه كه تو نوكرمي
===========
بعد يه مدت كه كباب حاضر شد آماندا اونو با سيني برد طرف ايگور
سارا آستينه آماندا رو كشيد و گفت: بيا اين سمو بريزم تو غذاش
آماندا هم گفت:دمت گرم
بعد از تموم شدن كار سيني رو برد گذاشت جلو ايگور...
ايگور ساندويچ رو برداشت...برد به طرف دهنش....چند ثانيه بيشتر نمونده كه كار تموم بشه...كمك داره زبونش غذا رو لمس ميكنه...
-اهــــــــــــــــــــــــــــــوي!
اين صدا از داخل كشتي مرگ خوارا نبود...
بلكه از يه كشتي تو دور دست بود و در جلو كشتي هيچكس قرار نداشت جز دامبلدور...(نكته: در پست هاي قبل اشاره شد كه دامبلدور فرار كرد و رفت به هاگوارتز تا نيرو بياره)
بارتي:فعلا هيچ كي از جاش تكون نخوره.
ايگور هم كه هول كرده بود ساندويچ رو انداخت تو دريا و آماده شد.
سارا با زمزمه: اي گندت ببره دامبل...مي مردي نعره نمي كردي...اين طور يكي از مرگ خوار ها هم حذف مي شد...
ايگور رفت كه لرد رو خبر كنه. وقتي لرد بر گشت همه چي واسه يه جنگ درست و حسابي آماده بود...
=====================
تورو خدا هر چي زودتر اين سوژه رو تموم كنيد.كپك زد اين سوژه!!!


[b]تن�


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#81

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
سلام

من وقتی اومدم که ادامه ی پست هدویگو بزنم هنوز کسی ادامه اش نداده بود اما بعد از اینکه فرستادم دیدم پیتر قبل از من زده.
به همین خاطر زود پستمو پاک کردم اما بعد از خوندن پست پیتر تصمیم گرفتم دوباره پستمو بزنم.
حالا بستگی به ناظر داره که چه تصمیمی بگیره.
باتشکر.

***
بعد از اینکه لرد، مرگخوار بیهوش را با چند کروشیو ی خفیف به هوش آورد، برگشت و نگاهی به مهمانان محفلی اش انداخت. بعد بدون اینکه نگاهش را از آنها بردارد فریاد زد:

بلیز! اون آیین نامه ی بین المللی سازمان ملل جادوگری در امور دریاها رو بیار.

بلیز با لوله کاغذی پوستی در دست دوان دوان به سمت لرد آمد.

لرد: تبصره ی بیست وهشتم از ماده قانون پنجم رو با صدای بلند براشون بخون!
بلیز: بله ارباب!

بلیز گیره ی لوله کاغذ پوستی را باز کرد و باعث شد ده ها متر کاغذ بر روی عرشه ی کشتی پهن شود و خودش نیز با جدیت روی زمین ولو شد و به دنبال تبصره ی مورد نظر خط به خط آیین نامه را بررسی کرد.

چون این بررسی 10 دقیقه ای طول خواهد کشید لازم می بینم به عنوان آگهی بازرگانی نکته ای را یادآور شوم:

“ما در اینجا می بینیم که لرد گرانمایه تا چه اندازه آشنای به قوانین است و چه حافظه ی شگفت آوری در مغز مبارکشان جای گرفته است! پس شایسته است که تمامی جامعه ی جادوگری در برابر طلسم ایمپریوس کارس ایشان و جامعه ی مشنگی نیز در برابر طلسم آواداکداورای ایشان سر تعظیم و تسلیم فرود آورند.
به امید آن روز!”


همانطور که گفتیم بلیز بعد از 10 دقیقه جستجوی خستگی ناپذیر در میان دریایی از کاغذها و زیر بارش بی امان کروشیو های لرد بالاخره توانست تبصره ی مورد نظر را بیابد:

اهم... اهههههم... بله... با اجازه ی لرد سیاه... به موجب تبصره ی بیست وهشتم از ماده قانون پنجم آیین نامه ی بین المللی سازمان ملل جادوگری در امور دریاها، هر گونه محفلی و یا الف.دالی که در مسیر سفر دریایی خود دچار حادثه ی دریایی گردد و به کشتی هرگونه لرد و مرگخواری پناهنده گردد موظف است تمامی امور کشتی میزبان را تقبل کرده و از جان و دل در انجام آنها بکوشد، بدیهی است که در مقابل لرد و مرگخواران موظف اند...اییییییییی(اصابت کروشیوی لرد)....

لرد به تعداد اعضای محفل سطل و زمین شور ظاهر کرد و گفت: خب ! شروع کنید. نمی خوام وقتی از خواب بیدار می شم حتی یه لکه هم رو عرشه ببینم!
سپس به سمت کابین خصوصی اش رفت و در را محکم پشت سرش بست.
صدای بلند و شادمانه ی لرد از پشت در به گوش می رسید: از جان و دل کشتی قشنگمو برق بندازید،سفید مفیدا!

سیریوس نگاه خسته اش را از آنی مونی که حالا داشت استخوان های بره ی بریان را می لیسید برداشت و به آرامی زمزمه کرد: من تابلوی مامانمو می خوام.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۸ ۱۳:۲۹:۱۵


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۶
#80

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
نقل قول:
توضيح ناظر:با توجه به اينكه پست پيتر پتي گرو هيچ ربطي به پست قبلي نداشته و سوژه را كاملا از بين برده و پست هرميون هم ادامه همون پست بي ربطه اين دو پست ناديده گرفته ميشه.لطفا نفر بعدي از پست لرد ولدمورت ادامه بده..

بزد عزيز اگه به چند تا پست قبل تر توجه مي كردي متوجه مي شدي كه اين دقيقا ادامه قبليا است.(پست گابريل دلاكور) كه من مي خواستم از اون شروع كنم و بعد ربطش بدم به پست تو.اين هرميون بود كه خراب كرد سوژه رو.وگرنه داشت به روال خودش مي رفت.به هر حال من ادامه پست هدويگ رو مي رم
=================
دو سه روزي مي گذشت و به جاي اين كه محفلي ها با شرم و حيا تو كشتي لم داده بودن و مرگ خوارا مجبور بودن براشون غذا و خوراكي بيارن.
ايگور با حالت لردي ببين چي مي گم خيلي پر رو شدنا.انگار نه انگار كه نجاتشون داديم
لرد با خوشحالي گفت:بذار چند روز ديگه بگذره تا چاق و چله بشن بعد باهاشون مي جنگيم.اين طوري گوشتشون خوشمزه تر مي شه.به اين سارا خيلي برسين...
ايگور:از كي تا حالا تو گوشت آدم مي خوري؟
لرد:از وقتي ايرانسل...
ولي نتونست ادامه بده.چون در همون موقع سارا داد زد:آهاي ايگي!ساندويچ مي خوام...
ايگور كه عصباني شده بود كه يه محفلي بي اصل و نصب اومده بود اونو اون طور صدا كرده بود خشمشو با كشيدن موي خودش خالي كرد.
لرد:ايگور نكن موي خودتو.مثل من كچل مي شيا...!
ايگور گفت:تو نمي خواد نگران من باشي...

لرد گفت:هر جور ميلته! فعلا برو ساندويچ سارا جن رو آماده كن.
قبل از اين كه ايگور بره لرد داد زد : سارا كم و كسري نداري؟
سارا: ممنون جيگر طلا
و در همون موقع لرد يه پس كله اي زد تو سر ايگور
ايگور:چرا مي زني...
لرد:ياد بگير يه خورده... ببين دشمن آدم چطور با آدم رفتار مي كنه.آدم كيف مي كه.ياراي ما رو هم ببين...راست مي گن من از بيگانگان هرگز ننالم كه با من هر چه كرد اين بوقيان كرد
حالا كه خيلي ناراحتي همين فردا لت و پارشون مي كنيم.فقط خيلي خوب بهشون برس امروز رو. يه جلسه هم داريم الان بيا تو كابين...


[b]تن�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.