هکتور و وینکی منتظر رسیدن گیدیون نشدند و خود شروع به برسی دفتر گیدیون شدند.
-هکتور این چه معجونیه؟
-بده ببینم....فکر کنم شانسه.
-چه قدر اینجا گرد و خاک بود! اینجا جن داشت؟جن هایش گردگیری بلد بودند؟
گید با فرمت(
)روبه ممد پاتر کنارش کرد و پرسید:
-اینا اینجا چه کار می کنند؟مگه قرار نبود منتظر باشن؟
ممد پاتر شونه هایش را بالا انداخت و به وینکی که در ان لحظه با مسلسل اش مشغول ابکش کردن دیوار دفتر بود ،خیره شد.
گیدیون صدایش را صاف کردو گفت:
-
اقایون محترم بازدید کنندگان گرامی از این طرف لطفاَ.
نیم ساعت بعدگید با بی صبری پرسید:
-خب چی شد؟ برای تور ثبت نام می کنید؟
وینکی و هکتور برای لحظه ای به فکر فرو رفتند و با هم گفتند:
-بله.
گید که با شنید جواب سرحال امده بود ،به سرعت برگه ها را به سمت هکتور دراز کرد.
هکتور مشکوکانه به گید نگاه کرد و نخوانده برگ های را امضا کرد.
گیدیون با رضایت برگه ها را تحویل گرفت و گفت:
-طبقه دوم برای مرگ خواران!
وینکی مسلسل اش را بالا گرفت و گفت:
-چرا طبقه ی اول نبود؟
-طبقه ی اول برای بچه های هافلپاف رزرو شده.
وینکی با شک گفت:
-هافلپاف؟رزرو؟خب باشه ....
هکتور چوبش را به سمت گید گرفت و فریاد زد:
-کروشیو گیدیون! وقتی ارباب طبقه ی اول را می خواهند طبقه ی اول مال ارباب است همین!حرف نباشد.
وینکی :
-خوب پس هافلیون کجا بود؟
-طبقه ی دوم.
وینکی:
-چشم انداز طبقه ی اول خوب بود؟
-بله.
هکتور گفت:
-فردا ساعت 5 می اییم و اتاق هارا تحویل می گیریم.
طبقه ی دومانتونین دالاهوف به همراه دو دمنتور وارد طبقه ی دوم شد و با دیدن تزئینات زرد وطلایی لبخندی زد.
طبقه ی دوم به افتخار هافلپاف که در ان طبقه ساکن بودند به رنگ زرد در امده بود و نشان گورکن هافلپاف در همه جا به چشم می خورد .
روی دیوار نقاشی هلگا ی کبیر کشیده شده بود.
طبقه ی دوم کاملا برای پذیرایی از هافلیون اماده بود.
-انتو!
صدای ویبره ی رز انتونین را از افکار شیرین بیرون کشید.
انتونین لبخندی زدو گفت:
-سلام زلزله ی موفرفری!