جلسه سوم خواندن چفت و ذهن شدگی
ساعت از نیمه شب گذشته بود که لودو مطابق معمول شب جمعه ها کرکره کازینو را کشید پایین تا به کلاسش برسد. طبعا به جای طی کردن مسیر طولانی هاگزمید تا هاگوارتز ترجیح میداد از راه میانبر استفاده کند پس به کافه جنب دو لودر یعنی هاگز هد رفت.
- آبر داداچ این در آبجیتو وا کن ما بربم دیرمون شد ... آبر؟
چند قدمی جلورفت و روی پیشخوان آویزان شد. خبری از آبر نبود اما صدای پچ پچ چند نفر از اتاق پشتی کافه به گوش میرسید. رفت آن طرف پیشخوان و خودش را پشت در رساند ...
- تو هیچی نمیفهمی پسر! داری حماقت میکنی، واس خاطر مزخرفات داش من خودتو به کشتن نده، همه باس فرار کنیم! اسمشو نبر برده! بازی تموم شد! میگیری چی میگم یا نه؟ درست فکر کن!
- نه نمیگیرم
من پسر برگزیده ام، برگزیده ها چیزی نمیفهمن و فکر هم نمیکنن اصولا
فقط دنیا رو نجات میدن
- خعلی خوب حالا که انقد نفهم و کلّه خرین بسملّا! بیاین برین این تو ... آریانا، خودت میدونی چی کار باس بکنی
لودو سرش را از روی در برداشت و شروع به تجزیه و تحلیل صداهایی که شنیده بود و اتفاقات در شرف وقوع کرد؛ پس از لختی اندیشیدن تصمیم نهایی را گرفت و سریعا برگشت پشت پیشخوان ...
- هی آبر! کجایی مرد؟
- بــــــــــع! داش لودر! ازینورا! چی شد یادی از ما کردی؟ چیزی شده؟ اگه اتفاقی افتاده بگو ها!
- اتفاقی باس افتاده باشه؟
کلاس .. هاگوارتز .. پنجشنبه .. چیزی یادت نیمد؟!
- هـــــــا! ینی میخوای بری هاگوارتز؟ :worry: چیزه ...
- نه نمیرم! میخوام کلاسمو تو کازینو برگزار کنم، بگو آبجیت بره دانش آموزارو ورداره بیاره.
هاگوارتز تا دقایقی بعد دیگر مکان امن و مناسبی برای برگزاری کلاس ها نبود، لودو هم که اسوه مسئولیت پذیری!
در هر شرایطی باید کلاسش را برگزار میکرد.
در کازینو
- هی روف! بدو که نونمون تو روغنه ... بپر اربابو خبر کن بگو لودو گفت کله زخمی همین الان وارد هاگوارتز شده ... ارباب بالاخره میکشتش و ما هم یه پاداش تپل و ترفیع درجه اساسی افتادیم
- میکشت؟! زرشک! اون پسره پاتر یه اکسپلیارموس میگه ارباب دولاره میره تا 10 سال دیگه بابا
- بهتر! ما که پی یه نخشه واسه کله پا کردن ارباب و جانشینش شدن بودیم، هری پاتر کارمونو راحت میکنه؛ این بازی دو سر برده پسر :cool:
روفوس رفت تا لرد ولدمورت را خبر کند تا آتش نبرد هاگوارتز روشن شود و لحظاتی پس از رفتن او دانش آموزان متعجب با اندکی ترس آمیخته با کنجکاوی وارد شدند. نگاه ها معطوف وسایل عجیب و متنوع بازی و کیسه های گالیون و قفسه پربار بار در اطراف شده بود.
- بشینید. با شمائما! اوهوی باری بار تعطیله! کلا کازینو تعطیله ... طبق صلاحدید من کلاس این جلسه اینجا برگزار میشه.
آشا که ردیف اول نشسته بود با پررویی تمام پرسید:
- چرا؟!
- خوب با اطمینان کامل نمیتونم پاسخ بدم دوشیزه اما چیز هایی توی ذهن لرد سیاه دیدم که میگه هاگوارتز امشب نمیتونه جای امنی باشه!
- چرا؟!
- چی چرا؟
- چرا با اطمینان کامل نمیگید؟
- امـــــ ... خوب بالاخره لرد سیاه پیچیده تر از انسان های عادیه، روش هایی هم وجود داره که میشه باهاشون ماهر ترین ذهن خون هارو فریب داد پس هیچوقت نباس با یه ذهن جویی از تصمیم طرف مقابل مطمئن باشیم.
لودو که تا آن لحظه به طرح درس آن جلسه فکر نکرده بود و کلا اعتقادی به طرح درس نداشت گرم شد و بستر را مناسب دید! با چهره ای خودگولاخ پندارانه شروع به قدم زدن بین صندلی ها کرد و سعی کرد خودش را مرموز جلوه بدهد.
- بهتره وارد جزییات افکار مخوف لرد سیاه نشم ... اما درس این جلسه همین نکته ایه که گفتم! برای شما که نه توانایی و استعداد زیادی توی این درس دارین و نه پیش از این چیزی یاد گرفتین این روش میتونه مناسب باشه. ذهن جویی و همین طور چفت شدگی به ذهن قدرتمند و ورزیده نیاز داره که توی شماها نمیبینم! پس بهتره وختتون رو فعلا برای این کار ها تلف نکنید.
- یعنی بزاریم هر کس وارد ذهنمون بشه؟
- دقیقا! میزارین وارد ذهنتون بشن اما نمیزارین به اطلاعات محرمانه دسترسی پیدا کنن. خاطرات و اطلاعات ذهنتون رو ویرایش میکنید ... تحریف میکنید. مثلا شما به یه ساحره پیشنهاد قرار تو کافه مادام رزمرتا رو دادین و اون پاشه کفشش رو کرده تو حلقتون! برای این که مضحکه رفقاتون نشید میشینید به صمیمی شدنتون با اون ساحره فکر میکنید. انقدر دقیق و واضح که توی ذهنتون ثبت شه! حواستون باشه که اولا باید به صورت ماضی فکر کنید، دوما باید خیلی دقیق و با جزییات همه چیز رو تصور کنید. لباس نامناسب اون صحنه تن ساحره طرف مقابلتون نکنید! از دور و برتون کسی رد نشه! و یک نکته مهم دیگه هم تکراره. یعنی اگه قراره لاف بزنید که شیر شکار کردید و میترسید مچتون وا شه باید انقدر تو افکار شیریتون غرق شید و تکراش کنید که توی ذهنتون حکاکی بشه.
لودو از پنجره کازینو نگاهی به نمای هاگوارتز که از دور مشخص بود انداخت و ادامه داد:
- خوب وخت تمرینه! آپ ست ... آماده باش تا با روش ویرایش ذهن از خاطراتت مواظبت کنی
حواست باشه که تصاویری که از ذهنت استخراج میکنم منتقل میشه روی پروژکتور تا همه دوستات ببینن! لجیلیمنس ...
تصویر ویلیام افتاد روی دیوار کازینو که در گوشه موشه ی خلوتی از حیاط هاگوارتز پنهان شده بود و سیگار میکشید!
- چه آقا پسر خوشگلی ... چرا لپات گل انداخته؟ :-"
دستی روی شانه های ویلیام آمد و این را گفت ... با وحشت سیگار را گوشه ای انداخت و یک قد از جا پرید.
- پروفسور دامبلدور
- نگران نباش فرزند روشن سیرت و سفید صورت من! عصری بیا دفتر من یه گپی با هم میزنیم و منم این موضوع رو فراموش میکنم
تصویر فید شد به دفتر دامبلدور که فقط یک زیرشلواری سفید به تن داشت و پشت میزش نشسته بود. ویلیام سرافکنده وارد شد و مثابل او قرار گرفت ...
- فرزندم دیگه ازین کارا نکن! باشه؟
- باشه!
- خوب حالا برو!
لودو قهقهه ای سر داد و تصویر قطع شد.
- خیلی ناشیانه بود آپ ست! روی لباس ها بیشتر کار کن
نفر بعد ... دوشیزه ویزلی! آماده ای؟
لودو فرصت تایید به ویکی نداد و جفت پا پرید وسط خاطرات او! روز اول هاگوارتز بود و همه پشت میز های سرسرای اصلی نشسته بودند تا دامبلدور سخنرانی افتتاحیه اش را ایراد کند.
- ببخشید من میتونم اینجا بشینم؟
- برای خانوم با شخصیتی مثل شما همه جا جا هست!
- لطف دارین! شما هم خیلی خوش تیپین آقای ...
- تد صدام کن.
- تد! لازم شد یه ملاقات خصوصی داشته باشیم و با جزوه های خواندن ذهن و چفت شدگی ببینمتون
- حتما! جزوه های خواندن ذهن و چفت شدگی متنوعی دارم که باید ببینیشون
لودو شروع به کف زدن کرد ...
- خیلی خوب بود! خاطره ات حرفه ای ویرایش شده بود ویزلی فقط کاش میدونستم روز اول هاگوارتز چرا باید نیاز به جزوه داشته باشی؟
- برای پیش مطالعه
- خوب حالا نوبت ...
صدای انفجار مهیبی مانع از ادامه صحبت لودو شد ... نگاهی از پنجره انداخت و فهمید نبرد آغاز شده، باید خودش را به اربابش میرساند! رو به دانش آموزان وحشت زده گفت:
- اگه جونتون رو دوست دارید هیچجا نرید، مرلین رو شکر کنید که به لطف من الان اینجایید!
و از کلاس خارج شد.
____________________
چه چیزی مناسب تر از خود هری پاتر برای تلمیح؟! همه خواننده ها میفهمن منشاش رو. این تدریس یه نمونه ش بود که البته به اقتضای کلاس نمونه کاملی نبود ...
این پست مورفین نمونه بهتریه!
این هم یک مورد از خودم که خیلی مستقیم تر به یکی از وقایع کتاب اشاره داره. به انتخاب خودتون بخشی از کتاب ها رو انتخاب کنید و به طنز بازنویسی و البته تحریفش کنید. لزومی نداره به شخصیت خودتون مربوط باشه یا در مورد خود هری پاتر باشه. هر بخشی رو میتونید انتخاب کنید یا حتا مثل مورفین به شرح تحریف شده وقایعی بپردازین که فقط اشاره شده بهشون و کامل تعریف نشده. فقط مشخص باشه که منظورتون چه بخشیه! چیزی که نمره داره به جز رعایت اصول کلی رول نویسی و جذاب بودن پست و قوی بودن طنزش، خلاقیتیه که توی تحریف واقعیت ها و خالی بندی به خرج میدین.