و بلند میشه و بارون رو در اتاق پر از دود تنها میذاره.
هدی پرواز کنان به بیرون میره و با خودش فکر میکنه اخه من اینو از کجا پیدا کنم که ییهو به فکرش میخوره بهتره بره همون کافه شاید طرف دوباره بیاد به سمت کافه حرکت میکنه و در همونجا منتظر میمونه
صبح روز بعد :
در کافه باز میشه و همونی که باید بیاد میاد مرد روی یه صندلی میشینه و شروع به خوردن نوشیدنی میکنه پس از خوردن دو بشکه نوشیدنی
بالاخره بلند میشه و به سمت خارج حرکت میکنه هدی هم دنبالش حالا مرده برو هدی برو مرده برو هدی دنبالش میرن و میرن ومیرن تا به یه خونه مشکوکانه از نظر هدی میرسند هدی از یه شیشه شکسته وارد میشه و به اطراف خودش نگاه میکنه آه این خونه چقدر آشناست
صدایی از پایین میاد هدی پایین رو نگاه میکنه و می بینه که مرد شنل پوش جلوی یکی تعظیم میکنه
رئیس بهشون گفتم قراره فردا جواب بدن
رئیس اون مرده شنل پوش
: خوبه حداقل میتونیم جنسمون رو رد کنیم
هدی که از ترس زهره ترک شده بوسیله الهام ها به وینی خبر میده : هوی وینی منو ساپورت کن
وینی : باشه بابا دارمت
مرد شنل پوش میگه رئیس حس نمیکنید جنسمون یه ذره زیاد باشه
رئیس اون مرده شنل پوش: نه بابا اخه شش تن مواد مخدر و دوازده تا بشکه آبجو و صدتا سی دی غیر مجاز که چیزی نیست
مرد شنل پوش : اره چیزی نیست
هدی:
و با تعجب به سمت شرکت پرواز میکنه
خانم منشی : هوی پرنده بی ریخت کجا صبر کن اجازه بگیرم
هدی : اوه ببخشید من عجله دارم زودتر
خانم منشی : رینگ ... رینگ
سر بارون خون آلود : بله
خانم منشی : گوشی بده منصور
سر بارون خون آلود : چی ؟
خانم منشی : هیچی حواسم نبود رئیس این هدی چرکو میخواد بیاد تو
سر بارون خون آلود : بگو بیاد
هدی : سلام رئیس
سر بارون خون آلود : خب چی شد ؟
هدویگ: ببین رئیس من نتونستم بفهمم اونا کی هستند
سر بارون خون آلود :
نتونستی بفهمی ؟ پس چرا اومدی؟
هدی : ببین منم اعصاب ندارم ها
میزنم درب و داغونت میکنم
سر بارون خون آلود :
اوه ببخشید اشتباه شد خب چی کار کردید؟
هدی : حالا خوب شد فهمیدم محمولشون چیه
شش تن مواد مخدر
صدتا سی دی غیر مججاز
دوازده بشکه آبجو
سر بارون خون آلود :
من میخوامشون همشون رو برای خودم
هدی ک خب به من چه من کارم رو انجام دادم می خوام برم استراحت کاری نداری
سر بارون خون آلود : نه فقط ویکتور بی کله و سالازار رو صدا کن باید برن مأموریت
هدی: باشه