- ببخشید ارباب. در خدمتم.
لرد میخواست بپرسد فنریر به چه اجازهای به دستشویی رفته؟ اما به این فکر افتاد که در این صورت فنریر میفهمد بدون اجازه او به دستشویی رفته. ترجیح داد او بر این تصور باقی بماند که انجام کاری بدون اجازه لرد ممکن نیست و از این سوال صرف نظر کرد.
- قبل از این که به اجابت مزاجت برسی پرسیده بودیم هکتور ... باز که داری دود میکنی!
- باز هم دستشویی ارباب! با اجازه.
- اجازه ...
فنریر این بار هم پیش از صدور اجازه، محضر اربابش را ترک کرده بود. این بار لرد به این سادگیها از این خطای او نمیگذشت. اما او دغدغه مهم تری داشت و حواسش به این چیزها نبود.
- دیگه کجامو داری میسوزونی؟
- هیچی1 ارباب سراغمو گرفتن؛ منم داشتم با دود بهشون علامت میدادم.
- خوب اون وقت ارباب دستور میدن بیای بیرون! اگه میخوای بیای بیرون خوب بیا بیرون! چرا نمیای بیرون؟
- اوممم ... راست میگیا فنر.
نه نمیام بیرون، همینجا میمونم. ولی خوب راستش مشکل اینجاست که آتیشم خیلی شعله گرفته دیگه نمیتونم خاموشش کنم!
فنریر به هیچ وجه نمیخواست دچار سوختگی داخلی شود. درست در همین لحظه بود که گابریل با شلنگ سیاری که مشخص نبود از چه منبعی تغذیه میشود سر راهش سبز شد. نگاهی به گابریلی که در حال شست و شوی دیوارهای خانه ریدل بود انداخت و پیش از آن که فکری بکند، او و شلنگش را یک جا قورت داد.
- گرگینه کثیف بی جنبه! دو بار بهت گفتم برو حموم بهت برخورد؟ خوردی منو؟
- نخیر ... قورتت نمیدم. زود باش آتیش تو گلومو خاموش کن و برگرد بیا بیرون.
گابریل نگاهی به محیط اطراف انداخت. متوجه آتش شد و شلنگش را به طرف آن گرفت. سپس هکتور را دید که کنج گلوی فنریر لم داده بود و کتاب «بی شعوری» را میخواند.
- دستت درد نکنه. حالا زود باش بیا بیرون که باید برم پیش ارباب.
- بیام بیرون؟
تو میدونی اینجا چه خبره؟ همه دیوارا پر خونه ... بوی گند گوشتای پوسیده بدنتو برداشته ... تمیزکاری این جا حالا حالاها وقت میخواد.
فنریر فرصت نداشت به این فکر کند که چرا چنین گندی زده و مشکلش را دو برابر کرده. گابریل شلنگ به دست، ماجراجویی در بدن فنریر را آغاز کرد و فنریر نیز وارد اتاق لرد شد.