فيششششششششششششششش.....فيشششششش
همه خيس ميشن و در فاصله هاي پراكنده از هم قرار ميگيرند.هيچ كس ناي تكون خوردن نداره.مرگخواران به درون دژ ميروند.صدايي همه جاي ميپيچد:
زندگي يك ابشار هست،در رودخانه تنها بوديد و پس از سقوط هم دوباره تنها ميشويم!!صداي از درون دژ مياد:چه ربطي داشت تام؟
همه محفلي ها به زور سره خود را بالا مياورند تا منبع صدارا پيدا كنند.با اينكه ميدانستند چنين صداي وحشت اوري فقط از يك نفر بر ميايد
لرد ولدمورت روي يكي از پنجره هاي دژ وايساده هست.مايوي سياه بر تن دارد.دستانش را به هم وصل ميكند و بالا ميگيرد.طي يك حركت انتهاري به حالت شيرجه خود را پرت ميكند پايين.
شلپ(صداي شيرجه زدن در اب)
صداي ميايد كه به نظر ميرسد به دليل بودن در اب قطع وصل ميوشد:مرگ..ران من....شنا در اب...بهترين ورزش هست....هم..شه بايد بدني سا.لم...داشت...بپريد!!
عده اي مرگخوار از همان پنجره خود را پرت ميكنند...
صداي مرگخواران:يا.....اخجون شنا....يوهوووو(صداهاي در حال پرت شدن)
اخ..تلنگ...بوم....ديش...اي....سرم... اي جاي بي ناموسيم....
يكي از مرگخواران:اخ...لرد سياه...چرا استخر رو غيب كردين؟
صداي بيروح ولدمورت:ميخواستم بدونم شما چقدر توان مقابله با حوادث غير منتظره رو دارين.
صداي فريادي از پنجره دژ..
سام:منم اومدم...يوهووووو
بوم...اخ
در بيرون دژ...
لي جردن:بچه ها پاشين ضايع شديم....بريم محفل
همه در حال جمع كردن خود و راه افتادن
قنقنننننقنقنن....ونووونننونووقننن
شخصي سوار بر جاروي پرنده به انها نزديك ميشه.از پشت جاروي پرنده دود بيرون ميزنه...چهره اش كاملا شاداب به نظر ميرسه
لي:تو چرا اومدي سرژ؟
سرژ از جارو پياده ميشه:زاخي هميشه تو تالار ميگفت كه تو بايد انرژي بدي....حالا اومدم به شما هم انري بدم
نگاهي به محفلي ها ميكنه :امممم....زوو.....ممممم......بووووو...نننننننننننن(صداي زور زدن براي انرژي دادن)....چرا انرژي نميگيرين؟
زاخي:برو بابا...تو هم دلت خوشه
سرژ:خودتون خواستيد....انرژيوس!!
پرتو هاي پفكي رنگي از نوك گوشكوب سرژ مياد بيرون و همه اعضارو احاطه ميكنه و نابود ميشه...
سيبل:واي..چقدر من انرژي دارم....(دستاشو باز ميكنه)
زاخي در حال بالا پايين پريدن:من انرژيكم....
لي:حملههههههههه
همه حمله ميكنند به طرف دژ...درو ميشكونن وارد حياط ميشن...
مرگخوار ها دستاشونو پشت گردنشون گزاشتن و دارن كلاغ پر ميرن.يكي از از مرگخوارها رو به ديوار وايساده و يه پاش بالاست(به نظر مياد داره تنبيه ميشه)
ولدمورت:يك..دو...سه...چهار!!!
مرگخوارها در حال كلاغ پر رفتن هستند
ولدمورت:چهار...سه..دو يك....ها؟باز اين جوجه ها پيداشون شد....
لي كه كمي ترس در چهره اش از ديدن ولدمورت منعكس شده بود:ما ميخواهيم بازي خشني با شما كنيم!!! (رو ميكنه به بچه هاي محفل) يكي حمايتم كنه...زاخي
زاخي:ها؟افرين برو جلو...برو جلو هواتو داريم
ولدمورت با خونسردي:هميشه خواهان بازي هستيم،اما هرگز نميبازيم!!
___________________
بدترين رول تو عمرم بود.به زور زدم