هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: محفل ققنوس(خانه شماره 12 گريمالد)
پیام زده شده در: ۲:۳۶ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
در باز میشه و هیکلای خیس دنی و بیل و هری میفتن تو .
تمام هیکلشون خیس خونی بود . لباساشون تیکه پاره شده بود و چند زخم سطحی هم روی صورتشون بود .
سیریوس : چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هری نقش زمین میشه و بیل به دیوار تکیه می ده. دنی از بقیه سالمتر به نظر میاد اما رنگ به روش نیست و زبونشم بند اومده. برا چند لحظه آلبوس و سیریوس و گریفیندور بهم نگاه می کنن

آلبوس: «هری تو اینجا چکار می کنی؟ بیل تو که رفته بودی ... دنی تو کجا اینا رو دیدی؟» و یه دفعه داد می زنه: بابا اینجا چه خبره.

ناگهان زمین و زمان میلرزه.
«خون کثیف ناپاک گند ...، از خونه من برین بیرون»

سیریوس با چهره ای در هم : مادر چند وقتی بود صدات در نمیومد، چرا دوباره برگشتی؟!!!!

تصویر مادر سیریوس: تو خائن به چه حقی به من می گی مادر . تو آشغاله ...

سیریوس: خیلی خوب بی بی جون، کجا بیدی، نبیدی ؟
تصویر مادر سیریوس: «رفته بودم مسافرت. والدمورت جدید اومده. رفته بودم بهش تبریک بگم. بعدش دیدم اینجا کسی فحشتون بده...، خون نالپاک ، خالن ها کثافتای ...»

گریفیندور و دامبولدور یه نگاه به هم می کنن، یه نگاهم به هری.
سیریوس کلی سعی می کنه تا پرده رو بکشه و کلی هم فحش می خوره. اما عاقبت صدای مادرشو می خفونه (ْخفه می کنه)

دامبولدور عاجز و درمونده و عصبانی اشاره می کنه که برن توی آشپزخونه.

آلبوس چوبشو می چرخونه یه چیزی زمزمه می کنه و زخمای بیل و هری ناپدید میشه.

دنی: پس من چی؟
آلبوس: ترس دوا نداره. آبرومونو بردی. خوب هری، چی شد؟

هری: هیچی، من تا رسیدم سر کوچه دیدم بیل داره با ساندویچی دعوا می کنه. من از ماشین پیاده شدم تا ببینم چی شده. راستش یه ساندویچ کالباسم دلم می خواست دیدم ساندویچی میگه سیریوس سه ماهه پول ساندویچاشو نداده و حسابش پره.

همه :

سیریوس

بیل: تا هری اومد پایین یه دفعه از سه طرف به ما حمله شد. واسمون تله گذاشته بودن. مالفوی ها بودن (مذکر و مونث) و کرام ... . ما وایسادیم و مبارزه کردیم. اوناهام فرار کردن. آخرای کار هم دنی رسید و کپ کرد.

هری: مغازه ساندویچی داغون شد. ماشین تاکسی تلفنی هم پکید. هر دو شو گذاشتیم به حساب سیریوس. گفتا تا دو ساعت دیگه میان می گیرن.

سیریوس: من چی کاره بیدم. پولم کجا بود.

ناگهان آلبوس بلند میشه . چهرش برافروختس. اقتدار از چهرش میباره. قیافش ابهتی داره که نگو. همه ساکت میشن. خیلی وقت بود دامبولدور اینجوری عصبانی نشده بود.

آلبوس: سیاها اعلان جنگ دادن. ما داغونشون می کنیم. کاری می کنیم که رنگ سیاهشون بشه گورخری کم رنگ.

همه: جنگ جنگ تا رنگشون بپره.

بیل: They want War. We will give them a war.

گریفیندور: بیل جون، مثل اینکه یکی از طلسما خورده تو مخت. این پرت و پلا ها چیه میگی. ای که وگفتی یعنی چه؟( )

قبل از اینکه بیل جواب بده یا آلبوس ادامه بده صدای در میاد...


واقعا زيبا بود!...سفيدي از پستت ميباريد و من رو اميدوار كردي!....سفيد بودن به اين ميگن!
نكته مثبت نميشنامت اين بود كه تناسب وجودي اي بين مقدار ديالوگ ها و فضاسازي موجود بود و حتي در ديالوگ ها هم ميشد توصيف صحنه رو ديد و اين خودش اندازه هزار تا پست با توصيف صحنه خالي مي ارزه...چون كار سختيه و هنر ميخواد

و اما نكات منفي:اولا اينكه شخصا عقيده دارم كه در ويرايش فني نمايشنامه هم بايد دقت بشه و شكل ظاهري اونه كه خواننده رو به سمت خودش ميكشونه.در خيلي از جاها فاصله بيهوده داده بودي كه زياد مهم نيست ولي بهش توجه كني بهتره
به نظرم بايد در شناسه دني تغييراتي صورت بگيره.به نظرم كمي اسمش كوچك بودنش رو نشون ميده.يعني اين اسم به يه فرد نوجوون ميخوره.حالا اگر اين فرض رو بگيريم ميشه گفت كه استفاده از شخصيت دني در نمايشنامت كمي تا قسمتي شخصيت و منزلت بقيه شخصيت هاي رو به كار بردي رو مياره پايين(البته من منظورم با شخصيت دنيل واتسونه نه با خود ايشون چون ايشون تونستن خلا اسمشون رو پر كنن ولي اگر اسمشون هم درست بشه خوب ميشه
يك نكته مثبت ديگه اي هم كه جا گذاشتم اين بود كه شخصيت هاي اصلي كتاب و مخصوصا ولدمورت و دامبلدور بايد داراي منش و بزرگي خاص خودشون باشن(البته جدا از اينكه خودم دامبلدورم!) و در كل پايين آوردن سطح قدرت اين دو شخصيت اولا پست رو زشت ميكنه و دوما اين دو شخصيت رو مانند بقيه شخصيت ها نشون ميده و در اين صورت هيچ فرقي بينشون نيست كه زيبنده هيچ جادوگري نيست كه اين طور بنويسه! و خوشحالم كه شما با اين مسئله كنار اومديد و كار خودتون رو خوب بلديد و اميدوارم همين جوري شخصيت هاي ولدمورت و دامبلدور رو با ديالوگ هاي ضعيف خراب نكنيد!بايد ديالوگ ها طوري باشه كه خواننده به قدرت اين دو پي ببره!.....به هر حال اين نكته مثبت بيل بود كه در اين پستش رعايت كرده بود!
چيز ديگه اي به ذهنم نميرسه
آلبوس دامبلدور


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۱ ۲۱:۲۸:۳۵

Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ پنجشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۴

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
اما .........
هری : دلم نمی خواد مگه زوره بابا ........... اصلا من نمی خوام برم خدمت باید کی رو ببینم .
دامبلدور : تو یکی دیگه داری شورشو در میاری ......... هر چی بهت هیچی نمی گم داره روت بالاتر میره ............. می خوای بیان همین محفل زپرتیمونم ببندن ....... اون وقت دیگه کی از تو یه الف بچه مراقبت که یهویی والدمورت نیاد بفرستدت سفر آخرت .
هری : هیچکی منو دوست نداره .
سیریوس یه دستی به سر هری می کشه و میگه : خیله خب پسر جون ......... گریه نکن بابا اشک منم در میاد . آروم باش بالاخره یه روزی خدمتتم تموم میشه بعد اون وقت میفهمی چه دورانی بوده .......... یادم میاد وقتی خدمت بودم با ........
گریفیندور : خیله خب بذار یه ماشین برات بگیرم بری خدمت .
هری : نهههههههههههههههه
سیریوس : اگه بری خدمت مرخصیه بعدیت که اومدی برات یه دونه از این سرویسای نگه داری جادو که تازه اوردن میخرم .
هری : جدی ......... باشه پس زود یه آژانس بگیرین منو ببره .
همه :
دامبلدور : خیله خب پول آژانسشم من میدم فقط این زودی از این جا بره .
گریفیندور موبایلشو از تو جیبش در میاره : سلام ببخشید آژانس ببینو نپرس .
یه ساحره : بله بفرمایید .
گریفیندور : یه ماشین می خواستم به شماره ی اشتراک 7722
به مقصد پادگان .
ساحره : پادگان ....... خب میشه 20 گالئون .
دامبلدور : مکه چه خبره ........
و موبایلو از دست گریفیندور میقاپه .
دامبلدور : مکه چه خبره .......... فکر کردین ما رو گنج نشستیم .
ساحره : خب نمی خوای که نخوا اصلا ......
دامبلدور یه نگاهی به هری می اندازه و میگه : خیله خب ماشینو بفرستین .
دامبلدور گوشی رو قطع میکنه و اونو به گریفیندور میده .
چند لحظه بعد یه ماشین درست جلو پاشون ظاهر میشه . هری میره و سوارش میشه . همه برای این که تون خیلی ناراحت نشه به زور یه چهره ی غمگین به خودشون میگرن ولی تو دلش داشتن از خوشحالی بال در می اوردن .

$$$$$$$$$$$$$در خانه$$$$$$$$$$$$$$$$
دامبلدور : بالاخره از دستش خلاص شدیم .
همه آتیش تو شومینه خیره شده بودنو به فکر فرو رفته بودن که ....
empty spaces fill me up with holes
distant faces with no place have to go
without you whitin me I cant find no rest
سیریوس : این صدای چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گریفیندور : چیزه .......... موبایل منه
دیگران :
گریفیندور : بفرمایین .
دنی : سلام ...... شما کجایین 5 ساعته دارم دنبالتون میگردم .
گریفیندور : ما جای دیگه ای هم غیر از خونه ( خانه ی گریمالد شماره ی 12 برای امنیت ) داریم.
دنی : عه ......... خب راست میگین ........ پس منم بیام اون جا .
گریفیندور : بله
دنی : خب ...... پس خداحافظ .
دامبلدور : کی بود ؟؟؟؟؟؟؟
گریفیندور : دنی .
سیریوس : پس بالاخره آقا تصمیم گرفتن یه سریم به ما بزنن ...... بذار ببینم آفتاب از کدوم طرف در اومده .
دامبلدور : ولش کن سیریوس تازه کاره ...... درست میشه .

$$$$$$$$$$ 2 ساعت بعد $$$$$$$$$$$$
گودریگ تو آشپزخونه داشت شام درست میکرد . سیریس و دامبلدور هم جلوی شومینه شطرنج بازی میکردن .
یه دفعه چند نفر پشت در می کوبن .
تق ..... تق ...... تق .......
سیریوس : عه ....... چیه اومدم .
در باز میشه و هیکلای خیس دنی و بیل و هری میفتن تو .
تمام هیکلشون خیس خونی بود . لباساشون تیکه پاره شده بود و چند زخم سطحی هم روی صورتشون بود .
سیریوس : چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه دارد .............


[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
هری: آره خودمم.
دامبولدور
بیل: غلط کردی که هری پاتری. ما که تا دیروز بهش میگفتیم «عله بی کله» از کی شده هری ما نمی دونیم.

مامور یک: مامور وزارتو مسخره می کنی چرا اسمتو الکی گفتی؟ الان ...

گریفیندور : شما به بزرگیه خودتون ببخشید. بچگی کرده. نفهمیده. بیل گفت که اسم واقعیش چیه.

مامورا با عصبانیت میرن. اما عصبانی تر از مامورا هریه. به من گفتی بی کله، (داد میزنه ) بی کله ... یه خدمتی بهت برسم بیل. آلبوس، کرامو پیدا کن تا بگم حذف شناسش بکنه.

بیل: حالا بیا و خوبی کن. من امروز دو بار نجاتت دادم. بابا بی خیال ، من که رفتم سر کوچه یه ساندویچ بخورم؛ البته پا حساب سیریوس.

سیریوس: من چی کاره بیدم.

آلبوس: منم برم ادامه «گلاب به روتون». مجبور شدم قیچیش کنم.

گریفیندور: هری ، تو هم جون هر کی دوست داری تا مامورا نرسیدن برگرد پادگان. اما ...


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۲۳ ۱۲:۰۴:۵۲

Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۴۲ شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۴

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
سيريوس : چيزي...شرمنده ميدوني آخه ما همون ساندويچ کالباس رو داشتيم که هري نوش جان کرد...
بيل که گشنش بوده از کوره در ميره : يعني چي؟ مگه اينجا صاحاب نداره؟ اومدم از مخمصه نجاتتون دادم حالا ميگين هيچي نداريد بخوريم مسخره ها؟
سيريوس : نه اينکه هيچي نداشته باشيم...
- ها پس يه چيزي دارين...خب بده بخوريم...حالا چي هست؟
- راستش نصفه ساندويچ عله مونده...اگه ميخواي بخور...ايدز نداره باور کن...
بيل فرياد ميکشه : واقعا که...يعني من اينقدر کوچيکم؟ آخه من بيام ته ساندويچه فلاني رو بخورم...من اينجا همتونو تيکه تيکه ميکنم...کرام!!! اينا رو حذف کاربر کن...کرام...
آلبوس از دستشويي داد ميزنه : چه خبره...چرا نميزارين دو دقيقه به فکر بدبختيام باشم آخه...بابا بيل آروم باش...(نکته آموزنده درس زندگي : نتيجه ميگيريم اگر هيچ جاي ديگه اي براي فکر کردن پيدا نکردي...دستشويي رو انتخاب کن...باشد که پيروز باشي!)
در اين بين گودريک هري رو توي کمد پيدا ميکنه...
گودريک : عله...عجب جايي قايم شده بودي...راستش حالا ميفهمم چقدر باهوشي...بيا بيرون...
هري مياد بيرون که يهو ميبينه کلاه گروهبانه روي زمينه ميدوه ورش ميداره ...
هري : عه...نيگا کن...کلاشو انداخته رفته...حيووني گناه داره هوا سرده! من ميرم بهش ميدم...
و با آخرين سرعت ميره بيرون...گودريک و بيل و سيريوس ميدون که جلوشو بگيرن ولي کار از کار گذشته...هري ميرسه به مامور...
گودريک که قيافش اصلا قابل توصيف نيست : آره...حالا فهميدم چقدر باهوشي...
سيريوس : باک بيک جان کارت در اومد...عله رو بردن ددر...
و اونطرف...
عله : آقا ببخشيد اين کلاه شما بود؟
يارو : آره...ممنون...به به چه پسر خوبي...بگو ببينم عمو اسمت چيه؟
- هري...هري پاتر...
-چه اسمه قشنگي...بيا عمو اين شکلات هم مال تو...
يکدفعه دوست يارو برگه ماموريتشو در مياره و ميگه : هي ببين اينجا نوشته..."ماموريت : دستگيري سرباز هري پاتر! "
...


ویرایش شده توسط پروفسور گريفندور در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۲۲ ۲۱:۴۴:۲۳

امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


اگه بیل ویزلی نبود، چی کار می کردید؟
پیام زده شده در: ۱۶:۴۳ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
مامورای پادگان میان داخل. تا وارد میشن و قیافه تابلوه دامبولدور و سیریوس و بی ریخت تر از همه گریفیندور رو می بینن، در جا خوشکشون می زنه.

مامور یک: مسابقه «کی موهاش بلند تره گذاشتین؟» چرا شماها اینقدر قیافه هاتون سه در چاره؟

آلبوس: حواست به خودت باشه. اومدی خونه رو بگردی برو بگرد ولی اگه یه بار دیگه بینم به مقدسات توهین کردی تبدیلت میکنم به یه غورباقه هشت پایِ بی چشمِ دو دم.

مامور 2: مامور وزارتخونه رو تهدید می کنی؟

گریفیندور: نه بابا شوخی کرد.

گریفیندور برمی گرده به دامبولدور و با ذهن خونی بهش میگه: شر درست نکن. میخوای هری رو ببرن براش دو ماه اضافه خدمت ببُرن و سایت بی صاحاب شه.

سیریوس مامورا رو راهنمایی میکنه به سمت آشپزخونه. تا میان تو مامور یک میگه: این فراریه اینجا بوده.

دامبولدور و سیریوس و گریفیندور همه

مامور دو: آره درسته. نصفه ساندویچ کالباس. تو پادگان یه هفته بود که دنبال سانویچ کالباس می گشت. باید همین دور و ور باشه.

رو به محفلیا: کجا قایمش کردی؟ زودی ...

اما قبل از اینکه حرفش تموم بشه یکی میاد دم در آشپزخونه و فریاد میزنه: memorius modificus.

چند لحظه سکوت ... چند لحظه دیگه هم سکوت.

مامور یک: خوب اینجا نیست. حتما اشتباه اومدیم. ببخشید مزاحم شدیم.

هر دو مامور خارج میشن. دامبولدور و بقیه برمیگردن به سمت در و بیل ویزلی رو میبینن که اونجا وایساده و چوبش تو دستشه. لبخندی هم به صورت داغونش نشسته.

بیل: چرا درو بازگذاشتید. ناسلامتی اینجا محفله. (رو به دامبلدور) طلسمو حال کردی؟ خودم اختراعش کردم. حافظشونو دست کاری کردم. حالا میرن پادگان گزارش میدن که همه جای خونه رو گشتن و هیچ کس هم اونجا نبوده. اصلا تو این خونه همه از کالباس بدشون میاد نه

همه: دمت گرم. کارت درست. دستت طلا و ...

بیل: خوبه خوبه. حالا خودتونو لوس نکنین. سیریوس چی داری بخوریم که دارم از گشنگی میمیرم.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
آلبوس: خواب خوش اومدید به من چه..

گودریک: هیس.. می تونم بپرسم اینجا چیکار دارید آقایون!؟

آقایون: دنبال هری پاتر می گردم. ایشون از بازداشت موقت وزارت فرار کردند. آنطور که فرمانده ی ما آقای لوری گفتند رد هری پاتر به اینجا ختم شده لذا حکم تفتیش و بازرسی خونه شما رو داریم.

آلبوس : البته .. لطفا یک دقیقه صبر کنید اوضاع رو مرتب کنید.. وسایل خونه بهم ریخته س.

در رو بستند. آلبوس به طرف هری دوید.
هیچی نگو هری فقط از در پشت فرار کن.

بوم.بوم.بوم
صدر به صدا در آمد.

گودریک: الان در و باز می کنم آقایون

بعد در رو باز کرد و اومدن تا بازرسی رو شروع کنند.

============================
ادامه دارد


[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


فرار بزرگ...(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۸:۴۸ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
دامبلدور : سيريش جان بپر ببين کيه در ميزنه من ميخوام پيش عله بشينم...
سيريوس : چشم فرمايش ديگه اي ندارين؟ آب بيارم خدمتتون؟
آلبوس : لطف ميکني...ممنون!
سيريوس : چشم...
و ميره...
گودريک که اونطرف ميز نشسته : ببينم يعني بهت مرخصي دادن؟
هري : هان؟ مرخصي؟...نه...يعني چيزه...
آلبوس : گرفتم...تو نشونه گيري با چوبدستي (تير اندازي) اول شدي حاجي فرستادت خونه...عجب مرد نازيه اين حاجي...
هري : هه هه...نه من خودم اومدم...
گودريک : خب ميدونم خودت اومدي پسر جان! چرا اومدي؟
هري : همين ديگه...يهو پاشدم اومدم...خودم...
آلبوس : يهو پاشدي اومدي؟ يعني چي؟
گودريک : ببينم هري نکنه...
هري : آره ديگه...در رفتم ديگه...از زير سيم خاردار...سينه خيز...
آلبوس بهت زده : ها؟ چي؟ در رفتي؟ سيم خاردار؟ در رفتي...
گريفندور : واي...بد بخت شديم...
آلبوس : حالا کي مخارج سايتو بده؟ ها؟ چرا به فکر اون آبر نيستي آخه؟
عله : چيه مگه خب اومدم دو تا ساندويچ بخورم خب...
گودريک : واي...سيريوس کي بود در ميزد؟
سيريوس مياد تو آشپز خونه...
سيريوس : چيزه دو نفر دم در هري رو ميخوان...بياين...
عله و سيريوس و آلبوس و گودريک ميرن دم در...
يکي از آن دو نفر : آقايون...ما از طرف پادگان وزارت سحر و جادو ميايم...
گودريک و آلبوس : بله؟
-------------------------------
خواهشا ادامه بدين...همش که دو نفر نبايد بنويسن! من صبر کردم ديدم دوباره اينجا فراموش شد...دوباره خودم ادامه دادم...محفلي ها کجاييد؟


امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


عله پر!....گنگيشك پر!!
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۴

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
من با پروفسور گريفندور هماهنگ كردم تا يه كمي اينجارو راه بندازيم.در ضمن يادتون باشه كه پستاي خوب بزنين مگر نه به طرز آستاكبارگونه اي پاك خواهد شد!
--------------------------------------------
دامبلدور غلطي كوتاه ميخوره.
سيريوس:دامبلدور پاشو هري اومده!
دامبلدور با چشمهاي بسته:ها؟...بابا تازه صبحه! بزار بخوابيم
سيريوس:بابا بلند شو مرگخوارا حمله كردن!!
دامبلدور مثل فشنگ از جاش پرت ميشه رو هوا و با حالتي بهت زده همراه با خواب آلودگي دو رو اطرافشو نگاه ميكنه
دامبلدور:ها؟ها؟كو؟كي؟كجان؟
سيريوس:آهان حالا شدي مثل يه بچه آدم!....بيا ببين كي اومده!
دامبلدور:كي اومده؟
سيريوس:عله!
دامبلدور:چي؟عله؟كوش؟كجاس؟راست ميگي؟
سيريوس:دروغم كجا بود!بيا ببينش تو آشپزخونست
دامبلدور:مطمئني تو آشپزخونست؟
سيريوس:يعني چي؟خب آره مطمئنم!
دامبلدور:پس اون كيه پشت سرت وايستاده؟
سيريوس برميگرده و عله رو ميبينه كه پشت سرش وايستاده
لحظه اي همه لبخند ميزنن و بعد قهقهه فضاي اطاق رو پر ميكنه
دامبلدور:عله!!!بيا بقل عمو!
صحنه آهسته ميشه و عله به سمت دامبلدور مياد.مانند كودكي كه به سمت مادرش ميره!!!
عله در بقل دامبلدور قرار ميگيره.لحظه اي بعد ميخواد دامبلدور رو ول كنه ولي احساس ميكنه كه زير پاش خاليه!
به پايين نگاه ميكنه و بعد متوجه ميشه دامبلدور اونقدر قدش بلنده كه عله وقتي اونو بقل كرده از زمين بالاتر اومده!
دامبلدور:نميدوني چقدر خوشحال شدم عله!
دامبلدور قيافه ي مشكوكي به خودش ميگيره
دامبلدور:ببينم تو مگه الان نبايد سربازي باشي؟پس اينجا چي كار ميكني؟
عله:اومدم مرخصي.
دامبلدور:هووومك!به هر حال خوش اومدي.مثل اينكه خيلي گشنته نه؟
عله:گشنم بود!الان حسابي غذا خوردم.
دامبلدور به يه صندلي گرم و نرم اشاره ميكنه:بيا بشين!بيا بشين تعريف كن ببينيم چه خبر بود!
ناگهان.........
ديــــــــــــــــــــــــــــنگ!
صداي زنگ در محفل مياد!!!!!!(حال اينجا كجاست كه زنگ دارد خدا ميداند!....خانه ي شماره 12 گريمالد كه زنگ نداره! پس اينجا كجاست من كه دامبلدورم نميدونم چه برسه به شما! )
----------------------------------------------------------------
يعني كي ميتونه باشه؟


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ شنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۴

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
شب حدود ساعتهاي 2-3 نصفه شبه و تمام اعضاي محفل که 5 نفر بيشتر نيستن طبقه پايين خوابيدن...

سيريوس : عجب گيري کرديما...هي گودريک...گودريک جان مادرت لگد نزن ديگه...شيکمم سوراخ شد... اه...
گودريک خواب و بيدار : اوهوم...

آلبوس و لي و وايز هم که ساعت 8 شب به خواب عميق فرو رفته بودن حالا خواب هفت تا پادشاه و ميديدن ...
در اين بين يک صداي بسيار خفيف و کوچک که از طرف در وردودي مياد توجه سيريوس رو جلب ميکنه...و بعد صداي پا مياد...سيريوس بلند ميشه ميشينه و تو تاريکيا سايه يه نفر رو ميبينه که به طرف آشپزخونه نزديک ميشه...

سيريوس : گودريک گودريک...
گريفندور (خواب و بيدار) چند دفعه بگم به بزرگتر از خودت بگو پروفسور...چرا ياد نميگيري اين چيزا رو؟
سيريوس : گودريک پاشو يکي تو خونس...
گريفندور : بابا نصف شبه هنوز بذا بخوابيم...
سيريوس ميگيري گودريکو شديد تکون ميده...
و گودريک يهو از جا ميپره : ها؟ چي؟ کي تو خونس؟
سيريوس : آروم بابا...يکي الان رفت تو آشپز خونه...

گودريک و سيريوس آروم به در آشپزخونه نزديک ميشن...
سيريوس در رو آروم باز ميکنه و گودريک چوبدستي آماده ميپره تو تو اما با صحنه اي مواجه ميشه که اصلا انتظارشو نداره...يک نفر در حال ملچ مولوچ کردن يا به عبارت ديگه قورت دادن ساندويچ کالباسه...و اون کسي نبوده جز...

سيريوس : هري؟!!!!!!!
گودريک : بـ...بـ...ببينم تو تو اينجا...مگه تو الان نبايد تو پادگان وزارت باشي؟...اين..چرا اينجاست؟
عله : چيه خب ... اومدم دو سه روز استراحت کنم ديگه...مگه چيه؟
سيريوس داد ميزنه : دامبلدور...پاشو بيا ببين اين چي ميگه...

...


امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


Re: خانهٍ شماره دوازده گریمالد
پیام زده شده در: ۵:۰۰ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
روزي از روزها...
يک روز آروم پاييزه توي خانه شماره دوازده در حالي که سيريوس روي صندلي نشسته و پيام امروز ميخونه در حالي که يادش رفته که توي پرده ممکنه يه داکسي باشه...سيريوس يه ذره جا به جا ميشه که يه دفعه يه داکسي از پشت سر حمله ميکنه و پشت سيريوس رو ميگيره و اين روز ديگه آروم نميمونه چون...
سيريوس : آخخخخخخخخخخ!...
و سام که تو آشپز خونه صبحانه ميخرده ميپره و داد ميزنه :
چــــــــــــــــي شد؟!!!!
سيريوس : آخخخخخخخ!!!
سام ميدوه : وايســــــــــــــــــــــا!!!
و در اين بين کج منقار در طبقه بالا از صدا ميترسه و با صداي بلند جيغ ميزنه...
و مادر سيريوس بيدار ميشه و داد ميزنه : گمشيد حروم زاده ها!!!
- (صداي کج منقار)!!!
- آخخخخخخخ!!!
- وايســــــــــــــــــــــــــا!!!
-غــــــــــــــــــــــــــــار!!! (کلمه ديگه اي براي صداش پيدا نکردم)
- بريـــــــــــد بيرون!!!
و يه دفعه کسي در رو باز ميکنه که کسي نبوده جز گريفندور که بعد از مدت زيادي اومده بوده محفل...
- کــــــــــــمـــــــــــــــــک!!!
-بابا وايــــــــــــــــــــــــــــــــسا !!!
- غـــــــــــــــــــــــــــار!!!
گودريک داد ميزنه : چه خبـــــــــــــــــــــــــــــره؟؟؟ ساکــــــــــــــــــــت!!!
- واي...يکــــــــــــــــي اينو از پشت من برداره!!!
- حروم زاده ها!!!
- سيريوس وايــــــــــــــــــــــــــــــــــسا!!!
-غــــــــــــــــار!!!
-ســـــــــــــــــــــــاکت!!!
و در يک لحظه رويايي در اوج داستان وايز با يک طلسم دقيق داکسي رو از پا در مياره...گودريک با يه طلسم پرده تابلو مامان سيريوسو ميبنده...و کريچر در طبقه بالا با يک شيرجه ي عالي با بالش کج منقار رو ساکت ميکنه...و اينک در يک روز آرام پاييزي...
گودريک : اوه...خب...من نميتونم اين وضعو تحمل کنم بشينيم يه جلسه بذاريم يه فکري به حال اين محفل از کار افتاده بکنيم اين آلبوس کوش...
(يه پيشنهاد بود...اين محفل بايد راه بيفته...واقعا بشينيم يه تصميمي بگيريم...)
سيريوس : يکي يه شلوار بده من اين پشتش پاره شد...


ادامه خواهد داشت...احتمالا...

گريفندور عزيز نمايشنامه خوبي بود ولي...دو مورد بهتر نبود نمايش لي رو ادامه مي دادي و يه مورد ديگه اينکه اگه مطلب جديدي رو شروع مي کني سعي کن از شخصيت هاي سايت مثل دامبلدور و سام وايز سرژ و اين همه سفيد ديگه استفاده کني چون ما الان سيريوس داريم نه جيمز داريم نه ريموس اينجور نمايش نامه ها ادامه پيدا نمي کنه...و باعث نميشه محفل فعال بشه(ققنوس!)

با تشکر از تذکرات مفيد ققنوس ، در راستاي حرفهاي ققنوس عزيز ويرايش شد! (گودريک)


ویرایش شده توسط کارآگاه ققنوس در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۳ ۱۰:۵۸:۰۸
ویرایش شده توسط پروفسور گريفندور در تاریخ ۱۳۸۴/۸/۱۴ ۳:۲۷:۳۷

امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.