اما .........
هری : دلم نمی خواد مگه زوره بابا ........... اصلا من نمی خوام برم خدمت باید کی رو ببینم .
دامبلدور :
تو یکی دیگه داری شورشو در میاری ......... هر چی بهت هیچی نمی گم داره روت بالاتر میره ............. می خوای بیان همین محفل زپرتیمونم ببندن ....... اون وقت دیگه کی از تو یه الف بچه مراقبت که یهویی والدمورت نیاد بفرستدت سفر آخرت .
هری :
هیچکی منو دوست نداره .
سیریوس یه دستی به سر هری می کشه و میگه : خیله خب پسر جون ......... گریه نکن بابا اشک منم در میاد . آروم باش بالاخره یه روزی خدمتتم تموم میشه بعد اون وقت میفهمی چه دورانی بوده .......... یادم میاد وقتی خدمت بودم با ........
گریفیندور : خیله خب بذار یه ماشین برات بگیرم بری خدمت .
هری : نهههههههههههههههه
سیریوس : اگه بری خدمت مرخصیه بعدیت که اومدی برات یه دونه از این سرویسای نگه داری جادو که تازه اوردن میخرم .
هری : جدی ......... باشه پس زود یه آژانس بگیرین منو ببره .
همه :
دامبلدور : خیله خب پول آژانسشم من میدم فقط این زودی از این جا بره .
گریفیندور موبایلشو از تو جیبش در میاره : سلام ببخشید آژانس ببینو نپرس .
یه ساحره : بله بفرمایید .
گریفیندور : یه ماشین می خواستم به شماره ی اشتراک 7722
به مقصد پادگان .
ساحره :
پادگان ....... خب میشه 20 گالئون .
دامبلدور : مکه چه خبره ........
و موبایلو از دست گریفیندور میقاپه .
دامبلدور : مکه چه خبره .......... فکر کردین ما رو گنج نشستیم .
ساحره : خب نمی خوای که نخوا اصلا ......
دامبلدور یه نگاهی به هری می اندازه و میگه : خیله خب ماشینو بفرستین .
دامبلدور گوشی رو قطع میکنه و اونو به گریفیندور میده .
چند لحظه بعد یه ماشین درست جلو پاشون ظاهر میشه . هری میره و سوارش میشه . همه برای این که تون خیلی ناراحت نشه به زور یه چهره ی غمگین به خودشون میگرن ولی تو دلش داشتن از خوشحالی بال در می اوردن .
$$$$$$$$$$$$$در خانه$$$$$$$$$$$$$$$$
دامبلدور : بالاخره از دستش خلاص شدیم .
همه آتیش تو شومینه خیره شده بودنو به فکر فرو رفته بودن که ....
empty spaces fill me up with holes
distant faces with no place have to go
without you whitin me I cant find no rest
سیریوس : این صدای چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گریفیندور : چیزه .......... موبایل منه
دیگران :
گریفیندور : بفرمایین .
دنی : سلام ...... شما کجایین 5 ساعته دارم دنبالتون میگردم .
گریفیندور : ما جای دیگه ای هم غیر از خونه ( خانه ی گریمالد شماره ی 12 برای امنیت ) داریم.
دنی : عه ......... خب راست میگین ........ پس منم بیام اون جا .
گریفیندور : بله
دنی : خب ...... پس خداحافظ .
دامبلدور : کی بود ؟؟؟؟؟؟؟
گریفیندور : دنی .
سیریوس : پس بالاخره آقا تصمیم گرفتن یه سریم به ما بزنن ...... بذار ببینم آفتاب از کدوم طرف در اومده .
دامبلدور : ولش کن سیریوس تازه کاره ...... درست میشه .
$$$$$$$$$$ 2 ساعت بعد $$$$$$$$$$$$
گودریگ تو آشپزخونه داشت شام درست میکرد . سیریس و دامبلدور هم جلوی شومینه شطرنج بازی میکردن .
یه دفعه چند نفر پشت در می کوبن .
تق ..... تق ...... تق .......
سیریوس : عه ....... چیه اومدم .
در باز میشه و هیکلای خیس دنی و بیل و هری میفتن تو .
تمام هیکلشون خیس خونی بود . لباساشون تیکه پاره شده بود و چند زخم سطحی هم روی صورتشون بود .
سیریوس : چی شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه دارد .............
[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا