(پست پایانی)
-کارت دارم...کارت...تو می خوای؟...نمی خوای؟...مطمئنی؟ کم مونده ها...
مغازه اسنیپ!لرد سیاه با نگرانی به چشم های سوروس خیره شده بود.
-این چه وضعیتیه سوروس؟ کنترل همه چی از دستمون خارج شد. فقط به دلیل فراموشکاری تو. چطور یادت رفت نیشش رو پاک کنی؟
سوروس سرش را پایین انداخته بود. نگاه کردن به هر شیء داخل مغازه جالب تر از تماس چشمی با لرد سیاه خشمگین بود.
-نگران نباشین ارباب...درست می شه. گفتم که اون نسخه آزمایشی بود. اثرش موقتیه. تمام موش های مورد آزمایش من به حالت عادی برگشتن. خود ما هم همینطور. مرگخوارا هم همین امروز درست می شن. بسته به میزان مقاومت بدنشون، مدتش کمی فرق می کنه.
لرد که ظاهرا زیاد قانع نشده بود سوال بعدی را پرسید.
-نسخه جدید چی؟ چیکارش کردی؟ آماده بود؟
سوروس نمونه ای از معجون فیروزه ای رنگ را جلوی لرد سیاه گذاشت. معجون زلال و براق بود.
-همینه ارباب. نسخه نهایی...با تغییرات مخرب و اثر دائمی. به هیچ عنوان از بین نمی ره. همینو می تونیم به نیش لینی بزنیم و بفرستیمش محفل...
لرد جام را کمی تکان داد.
-کم نیست؟ فقط همینو داریم؟
سوروس برای اولین بار طی آن روز لبخند زد.
-همین قدر هم تو اتاقم دارم. ولی کم نیست. خاصیتش همینه ارباب! یک قطره کافیه. تو هر ظرفی یک قطره بریزین کل ظرف رو پر می کنه. اندازه ظرف هم اهمیتی نداره. زیاد می شه...بصورت نامحدود!
لرد سیاه به سختی مقاومت می کرد که رضایتش را به مرگخوار خطاکار نشان ندهد.
-امیدوارم درست گفته باشی...
دو ساعت بعد...خانه ریدل ها-کارت دارم...کارت...تو می خوای؟...نمی خوای؟...مطمئنی؟ کم مونده ها...
آرسینوس با عصبانیت رودولف را از خودش دور کرد.
-گفتم نمی خوام! دست از سر من بردار. آخه من با این نقابم می تونم شنا کنم؟
رودولف کیسه گالیون های حاصل از فروش کارت را جلوی چشمان آرسینوس تکان داد.
-خود دانی...این یکی فرق می کنه. وقتی همه خنک شدن و تو از گرما بخارپز شدی میای التماس می کنی. ولی دیگه کارتی باقی نمونده. تازه نمی دونی...این آب فرق می کنه. از اتاق اسنیپ پیداش کردم. یه قطره ریختم تو استخر خالی پشت خونه، کل استخر پر آب شد. منم این کارتا رو چاپ کردم و فروختم به مرگخوارا. نفری پنج جلسه می تونن برن شنا کنن. از بلیط بهتره. بقیه آب جادویی رو هم صادر کردم به محفل و هاگزمید و هاگوارتز. کلی سود کردم. ته ظرف یکی دو قطره مونده بود. اونم انداختم تو دریا. حالا کارت نمی خوای؟
آرسینوس که فهمیده بود بدون خریدن کارت، رودولف دست از سرش بر نخواهد داشت، یکی از کارت ها را گرفت و سکه ای کف دست رودولف گذاشت.
-بگیر...ولی از الان بگم...من با نقاب شنا می کنم.
رودولف سکه را داخل جیبش گذاشت.
-عالیه. همه مرگخوارا خریدن. وقتشه برم استخرمو افتتاح کنم. به محفلیا هم گفتم معجون نیرو بخشه...ظاهرا روشناییشون گل کرده. اینو قاطی شبکه آب کل جادوگرا کردن که همه نیرومند بشن! اینا هم تسترالن ها...
در حالی که لرد ولدمورت و سوروس اسنیپ، داخل مغازه، هنوز درحال صحبت در مورد نقشه شان بودند، کل دنیا به آرامی در حال تغییر بود!
یک تغییر دائمی و همیشگی...
پایان