هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸:۲۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۴۰۳
#20

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۰:۳۹ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۲:۵۴:۱۸ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۳
از تاریکی خوشمون میاد...
گروه:
مشاور دیوان جادوگران
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
مرگخوار
جـادوگـر
پیام: 20
آفلاین
جینی ویزلی که سرش هنگام بیرون رفتن از تالار گریفیندور پایین بود، متوجه مموتی سیکس پک نشد و محکم به او خورد.
-آخ...حواست کجاست؟ برو اونور!

مموتی که از دیدن این دختر مو سرخ ذوق کرده بود، سریعا جواب داد:
- هی خانوم کجا؟ کجا؟...حالا بیا در خدمتت باشیم!

- چی میگی؟ نوشیدنی کره ایی زدی؟... وایسا ببینم اسمت چیه اصلا؟ ندیدمت این اطراف اصلا!
- مموتی هستم... میتونی منو مموت صدا کنی! ولی خودمم نمیدونم اینجا چی کار میکنم.... اون سی جی آی ها منو گذاشتن اینجا و هیچی هم نگفتن!
- کیا؟ سی جی آی؟ نمیشناسم!... مال کدوم گروهی؟ سال چندمی؟
- گروه؟ ماه منظورته؟ یه آبان ماهی مغرورم! 66 ام!

جینی با تعجب به مموتی خیره شد. تا حالا به چنین دانش آموزی برنخوده بود. او بیش از حد عجیب بود و انگار هیچ درکی از حرف ها و سوالات جینی نداشت. او شبیه به... شبیه به یک نفوذی بود.
زنگ خطری در ذهن جینی به صدا در آمد.
نکند او یک قاتل دیوانه بود که آمده بود دانش آموزان را سلاخی کند؟ یا شاید یک موجود باستانی مرموز و خطرناک که خودش را به شکل آدم درآورده بود؟ نکند یک زندانی آزکابان بود که چهره خودش را با معجون تغییر شکل عوض کرده بود و ادای آدمهای گیج را در می آورد؟
نه...نمیتوانست از کنار این مساله و این آدم به آسانی بگذرد.

درحالی که سعی میکرد نگرانی اش در چهره اش اثر نگذارد، لبخند زد و با لحن آرامی گفت:
- میدونی چیه؟ احساس میکنم این اطرافو بلد نباشی... میخوام ببرم اطرافو نشونت بدم و با اینجا آشنات کنم...نظرت چیه؟

مموتی که از مهربانی ناگهانی دختر خوشش آمده بود، با خوشحالی گفت:
-کاملا موافقم! اینجا خیلی باحاله! لیزر...ُسی جی آی...تابلوی هلوگرامی سخنگو! یه مرد آهنی رو ببینم دیگه روزم تکمیل میشه!

جینی که هیچ تصوری از هویت مرد آهنی نداشت ساکت ماند. باید بدون آنکه مموتی به چیزی پی ببرد او را پیش کسی میبرد که میتوانست هر تهدیدی را خنثی کند. باید همه را نجات میداد.


THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT


تصویر کوچک شده


پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۸:۲۶:۴۱ شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳
#19

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
دیروز ۰:۲۷:۵۵
از شیون آوارگان
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
پیام: 1332 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بانوی چاق بینی‌اش را با تکبر بالا گرفت و گفت:

«ایشششش... برو جمع کن خودتو میمون ایکبیری هَوَل.»

ماگل جاودان اعتماد به سقف داشت و آماده بود کل روز را جلوی تابلوی ورودی گریفیندور با بانوی چاق سروکله بزند تا بالاخره رمز عبور را به دست آورد.

«اسم میوه ها رو بگم؟ موز؟ خیار؟ شلغم؟»
«نه هیچکدوم نیست.»
«چهارراه سیروس؟ طرشت؟ هفت حوض؟»
«اینا چی هستن اصلاً؟»
«فهمیدم فهمیدم. انرژی هسته‌ای؟ حق مسلم؟ شیب؟»
«شت گیر چه اسکلی افتادم...»
«رابیندرانات تاگور؟!»
ناگهان تابلو جلو آمد و راه ورود باز شد.
ماگل جاودان (مموتی) نیشش دوبرابر باز شد و گفت: «ایول به خودممم! درست گفتم!!!»

صدای بانوی چاق به گوشش رسید که می‌گفت: «غلط کردی. یه نفر از داخل رمز رو گفت.»

یک نفر داشت از راهروی پشت تابلو پایین می‌آمد. موهای قرمز و صورت کک‌مکی داشت.




تصویر کوچک شده

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!

قابلیت‌های ویژه:
بازی با ذهن انسان‌ها و جذابیت ذاتی

دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمان‌برگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بی‌انتها (به لطف ابرچوبدستی)


تصویر کوچک شده



پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰:۰۴ شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳
#18

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۰۹:۲۲
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 656
آفلاین
- به به توی این تابلوئه عجب نمایشگر سه بعدی گذاشتن! جون تو انقدر تصویرش زنده‌س که انگار واقعا نقاشی داره حرکت می‌کنه! چه خانم باکمالاتی هم داره نشون می‌ده!

مرد مشنگ در حالی که همچنان ابرو‌انش را بالا بالا می‌انداخت یک دستش را بر روی قاب تابلو گذاشت و با لبخندی دلبرانه‌ای به زن درون تابلو خیره شد.
- همچین خانم با کمالاتی حتما یه اسم زیبام داره. نه؟
- بانوی چاق.
- اختیار دارین... شما که چاق نیستین!
- بابا کی گفت چاقم! اسمم بانوئه، فامیلیم چاق.
- ای بابا تصادف رو ببینا! منم آقای سیکس پکم!
- خب باش! رمز ورود به تالار؟

آقای سیکس پک قبل از دیدار با بانوی چاق هدف و انگیزه‌ای برای ورود به تالار نداشت اما حالا اوضاع برایش متفاوت شده بود. قطعا با ورود به تالار می‌توانست از نزدیک مخ بانوی چاق را بزند؛ پس باید رمز ورود را می‌یافت.
- دایرکت مساوی بلاک؟
- چی هست اینا؟!
- هرکی فردا امتحان ریاضی داره و نشسته ویدیو‌های اصغر سگ سبیل رو می‌بینه یه لایک بزنه؟
- نچ!
- یه راهنمایی نمی‌کنین؟

بانوی چاق در فکر فرو رفت. آیا باید در پیدا کردن رمز ورود به تالار گریفیندور به آقای سیکس پک راهنمایی می‌کرد؟


In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲:۵۸ پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳
#17

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۳:۵۲
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
پیام: 374
آفلاین
سالازار، با هر لحظه‌ای که می‌گذشت، سبزتر و سبزتر می‌شد. رنگ پوستش چنان درخشان و غیرعادی بود که گویی نوری سبز از درون بدنش می‌تابید. همزمان با تغییر رنگش، اندازه‌اش نیز به طور نامحسوسی در حال افزایش بود، و با هر اندازه‌ای که بزرگ‌تر می‌شد، خشم درونی او نیز شدت می‌یافت. این خشم موجب می‌شد که هاله‌ای از انرژی خیالی از پشتش به وجود آید، و باعث می‌شد که موها و ریش سفید و پرپشت او به شدت در هوا تکان بخورند، گویی طوفانی در حال وزیدن است.

این تحولات در سالازار، که حالا به شکلی هراس‌انگیز و قدرتمند درآمده بود، به اوج خود رسید و او در حال تبدیل شدن به نمادی از قدرت مطلق بود. چهره‌اش، که حالا تماماً سبز شده بود، با چشم‌هایی که مانند دو مروارید تیره می‌درخشیدند، بیانگر نیرویی بود که در حال آزاد شدن بود. این تغییرات نه تنها نمایانگر خشم و قدرت او بودند، بلکه پیش‌درآمدی برای انفجاری بزرگ که می‌توانست تمامی هاگوارتز، لندن، انگلیس و حتی کل اروپا را در بر بگیرد. او در حال آماده شدن برای انجام یک عمل ویرانگر فقط برای از بین بردن این ماگل نامیرا بود اما درست زمانی که قصد داشت دست به انفجار بزند، گریندل‌والد با یک ایده‌ی ناگهانی وارد عمل شد.

- بیا بریم تحویلت بدم به یه گروه دیگه تا جناب اسلیترین هممون رو با خاک یکسان نکرده.

ماگل با نیم‌نگاهی به گریندل‌والد و با لحنی میان تمسخر و جدی پاسخ داد:

- چقدر پول بابت این سی جی آی ها میدین؟ هر چقدر میدین سرتون کلاه گذاشتن پسر خاله من همین کارو نصف قیمت میکنه.

گریندل‌والد، در حالی که به راه خود ادامه می‌داد و ماگل نامیرا را به دنبال خود می‌کشید، فکرش مشغول بود به اینکه کدام گروه در هاگوارتز می‌تواند بهترین برخورد را با این موجود عجیب داشته باشد. بالاخره به نتیجه‌ای رسید و با خنده‌ای شیطانی، ماگل را در مقابل ورودی این گروه رها کرد و با سرعت از آنجا دور شد. تابلوی ورودی تالار این گروه، نگاهی به ماگل انداخت و با لحنی مرموز پرسید:

-رمز ورود؟


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده






پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵:۲۳ پنجشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۳
#16

اسلیترین، مرگخواران

سیلویا ملویل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۳۷:۴۵ جمعه ۱ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۱۵:۴۶
از همین اطراف
گروه:
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
مترجم
هیئت مدیره
پیام: 43
آفلاین
گلرت با یک حرکت دست، امبر هرد را ناپدید کرد.
- اسلحه خوبی برای نابودی هر موجودی بود. حیف که از دست رفت.

افسانه‌ها می‌گویند این تنها باری بود که گلرت بابت نبودن امبر هرد ناراحت شد!

- وای برگام! چجوری سی‌جی‌آی تلپورت رو در لحظه اجرا کردی؟! دستات چیزی توشونه؟! مثل اسپایدرمن؟ دکتر استرنج؟
- وای! گلرت.

اگر همین‌طور پیش می‌رفت، ممکن بود سالازار از دست ماگل، تشنج کند. این برای جادوگری که سنی از او گذشته، خطرناک بود! گلرت هرگز نمی‌خواست همچین اتفاقی بیفتد!
- سالازار آرامش خودت رو حفظ کن! الان یه کاریش می‌کنم!

سالازار با انگشت شست و اشاره به ماساژ شقیقه‌اش مشغول شد.
در هوا چند لیوان معجون آرامش‌بخش ظاهر کرد.

- عح! توام سی‌جی‌آی داری که! مثل موردرو شدی! چقدر شبیه مارول و دی‌سی شدین! وای!
- یذره دیگه ممکنه رفتارهای عجیبی ازمون سر بزنه گلرت! چرا ازمون نمی‌ترسه؟! یه جوری این ماگل رو محو کن!


I'll be smiling at the end of this road
« دوئل و قوانین آن »


پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳:۵۸ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳
#15

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۳۸:۱۱
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 327
آنلاین
خلاصه:
جادوآموزی در هاگوارتز به گلرت گریندل‌والد قول داده معجونی بسازه که ماگل‌ها رو به جادوگر تبدیل کنه. گلرت و سالازار می‌خوان از این معجون برای تشکیل ارتشی استفاده کنن تا جهان رو تسخیر کرده و بر تمامی موجودات زنده حکومت کنن. اما معجون تأثیرات متفاوتی روی هر ماگل می‌ذاره و هیچ‌کدوم جادوگر نمی‌شن. در حال حاضر آخرین ماگل نسبت به جادو نامیرا شده و با جادو کشته نمی‌شه در حالی که سالازار خواستار مرگشه. گلرت تصمیم می‌گیره ماگل دیگه‌ای برای کشتن این ماگل بیاره...


~~~~~~~~~~~~~~~~

نگاه گلرت به سرعت بین چشم‌های سالازار و امبر هرد جا به جا می‌شه. یعنی ممکن بود امبر هرد زیبایی لازم برای فریب سالازار اسلیترین کبیر رو داشته باشه؟

گلرت ترجیح می‌ده وقت رو تلف نکنه و هرگز جواب این سوال رو نفهمه. چون خطراتی که دل بستن به امبر می‌تونست به همراه داشته باشه خانمان‌خراب‌کن و جهان‌سوز بود و گلرت ترجیح می‌داد دوستش رو در این دام نندازه.
پس چوبدستی می‌کشه و بدون معطلی اشعه سبز رنگی رو به سمت امبر روونه می‌کنه که به سرعت باهاش برخورد کرده و باعث می‌شه بدن بی‌جانش کف انبار بیفته.

- چی کار کردی؟ قرار بود این مردکِ الدنگِ نامیرا رو بکشیم نه این حوری بهشتی رو!

گلرت جلو میاد و دستشو رو شونه سالازار می‌ذاره.
- سالازار، اگه می‌دونستی من با این حرکت چه لطف بزرگی در حق خودت و جامعه جادوگری کردم خودت روزی هزار بار این زیبارو رو می‌کشتی!

سالازار هم‌چنان دل‌خور بود و دلیلی برای این کار نمی‌دید. ولی ارزش خودش رو بالاتر از این می‌دید که بیش از این برای مرگ ماگلی واکنش نشون بده.
- خیله خب. حالا این یکی ماگله رو چجوری بکشیم؟

گلرت ابتدا در عملیاتی هوشمندانه پارچه‌ای رو سر امبر می‌ندازه تا نگاه هیچ‌کس دیگه بهش نیفته و بعد به سمت ماگلِ نامیرا می‌ره که با لبخند ابلهانه‌ای در حال تماشای اونا بود.
- خیلی مهارتت بالاست آفرین. تا حالا ندیده بودم با نور لیزر بشه کسیو درجا کشت. احسنت بر تو!
- اون جادو بود ابله نه لیزر! گلرت فقط یه جوری اینو بکش بره!


تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴:۰۰ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
#14

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
دیروز ۰:۲۷:۵۵
از شیون آوارگان
گروه:
جـادوگـر
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
مترجم
پیام: 1332 | خلاصه ها: 1
آفلاین
گریندلوالد دست برد تا با ریش خود بازی کند، اما در کمال خوشحالی یادش آمد که کارکتر جدیدش ریشش را از ته می‌تراشد (اوووفففف راحت شدم از ریش مرلین ). خواست چانه‌اش را بخاراند که یادش آمد دستش میکروب طلسم‌شده دارد و از این کار نیز منصرف شد.

- جناب اسلیترین بزرگوار والامقام عظیم الشأن. بیا به کشته شدن همین یک ماگل به دست ماگل دیگر بسنده کنیم. من یک کیس خوب براش سراغ دارم که میتونه روزی هزار بار بکشتش.

سالازار از فکر عذاب مزمن ماگل میمون‌صورت بیشتر سر ذوق آمد:

- به به، ظاهر کن گلرت. ظاهر کن که خیلی وقت بود اینطوری سرگرم نشده بودم. کیو می‌خوای بیاری؟

گلرت گریندلوالد لبخندی شیطانی و چشمکی شیطانی‌تر زد (قیافه جانی دپ رو تصور کنید لطفاً). دو انگشتش را روی هم گذاشت و بشکن صدادار و جرقه‌داری زد. دود همه جا را گرفت و بعد فرو نشست.

بانوی بلوند موبلندی ظاهر شد.

سالازار خشکش زد و گفت:

- این دیگه کیه؟!

گلرت گفت:

- یه بازیگر از دیار غرب به نام امبر هرد. به ظاهر قشنگش نگاه نکن سالازار، از اون زنای خونه‌خراب‌کنه. میخوام همینجا به عقد این ماگل در بیارمش.

- آخه این حوری بهشتی رو آوردی برای این میمون؟!

- سالازار نگو که خودت عاشقش شدی؟! این کارو نکن با خودت مرد! بدبخت می‌شی! بدبختمون می‌کنی!

گلرت گریندلوالد تازه داشت متوجه می‌شد چه گَند بالقوه‌ای زده است. اگر سالازار عاشق آن ماگل می‌شد، فاجعه به بار می‌آمد!


تصویر کوچک شده

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!

قابلیت‌های ویژه:
بازی با ذهن انسان‌ها و جذابیت ذاتی

دیدن آینده (به لطف کیلین)
سفر به گذشته (به لطف زمان‌برگردان)
جوانی جاودان (به لطف سنگ جادو)
قدرت بی‌انتها (به لطف ابرچوبدستی)


تصویر کوچک شده



پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳:۵۵ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳
#13

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۱:۳۸
از ایستگاه رادیویی
گروه:
مدیر دیوان جادوگران
شـاغـل
جـادوگـر
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 221
آفلاین
گلرت به آب دهان سالازار کبیر که از لب و لوچه‌ش روی زمین می‌ریخت و همه جا رو چسبناک می‌کرد، نگاه کرد و به این فکر کرد که حتی توی آب دهان سالازار هم عظمت و بزرگی و اصیل زادگی وجود داره. گلرت نمی‌دونست چجوری آب دهان یک جادوگر می‌تونه اصیل باشه. این موضوع براش شدیدا عجیب بود. اما بعد با دیدن قطرات آب دهان سالازار که از جاشون بلند شدن، به شکل یک مار عظیم به‌هم پیوستن و خزیدن و از محل خارج شدن، مجبور شد چندبار چشماشو بماله تا مطمئن شه توهم نزده.

بعد از مالیدن چشماش، دید که دم مار تشکیل شده از آب دهان، از در خارج شد و پیچید و رفت. مطمئن شد که توهم نزده. البته یه چیز دیگه رو هم فهمید، اونم این‌که دستاش زیاد تمیز نبودن و شدیدا دچار خارش چشم شد. طبیعتا اولین واکنشش این بود که شروع کرد به بد و بیراه گفتن، و دومین واکنشش هم این بود که تلاش کرد با شستشوی چشماش با معجون، میکروبارو از توی چشماش در بیاره.

البته که این موضوع هم زیاد به درد نخورد، میکروبا صرفا حس کردن رفتن استخر و همگی با هم مایو پوشیدن و شروع کردن به شنا کردن و آب بازی و شادی.
گلرت گریندل‌والد در طی عمرش با موجودات زیادی دست و پنجه نرم کرده بود و شکستشون داده بود، ولی این میکروبا براش خیلی جدید و عجیب بودن. انتظارشو نداشت انقدر چموش باشن اصلا. کم کم داشت شروع می‌کرد به گریه کردن تا بلکه اشکاش میکروبارو بشورن و خارج کنن، که سالازار برگشت.

با برگشت سالازار که توی یک دستش چندتا بطری نوشیدنی مجاز، و توی اون یکی دستش بسته‌های چیپس و ماست موسیر داشت، هوای انبار معجون‌ها سرد شد. انگار حتی مولکول‌های تشکیل‌دهنده هوا هم از حضور سالازار اسلیترین کبیر می‌ترسیدن و عقب نشینی می‌کردن. و البته این موضوع برای میکروبایی که داشتن توی چشمای گلرت خونه سازی می‌کردن هم صادق بود، و در کثری از ثانیه همه‌شون بند و بساطشون رو جمع کردن و فرار کردن.

و گلرت که حالا از شر خارش چشمش راحت شده بود، با یک فکر سریع فهمید که هنوزم مخالف ایده سالازار برای منقرض کردن ماگل‌هاست.
و با فکر حتی سریع‌تری، فهمید که چی می‌خواد به سالازار بگه تا شاید قانعش کنه.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده

Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵:۲۲ شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
#12

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۲۳:۵۲
از تالار اسرار
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
اسلیترین
پیام: 374
آفلاین
سالازار همینطور که به قیافه میمون وار ماگل نگاه میکرد دستی به چونه خودش کشید تا راه حلی پیدا کنه. بعد از مدتی که دید یه دست فایده نداره، دست دیگه اش رو هم آورد و چونه اش رو محکم تر مالید ولی بازم راه حلی به نظرش نرسید. یه دست از گریندل والد هم قرض کرد ولی فایده ای نداشت!

ساعت ها بعد

1000 تا دست روی چونه های سالازار رو میخاروندن که راه حلی به فکرش برسه و تا میخواست دست 1001 ام رو هم بیاره وسط که دیگه یه فکر مشتی به ذهنش رسید. لبخند شیطانی زد و به سمت گریندل والد رفت تا نقشه اش رو باهاش در میون بذاره. گلرت هم که کلا خنده شیطانی دوست داره وقتی خنده شیطانی سالازار رو دید، اونم تصمیم گرفت یه ذره شیطانی طور بخنده که فضای انبار معجون ها خبیث تر بشه.

- این ماگل ها مثلا اینکه خیلی خشن ترن از ما جادوگران، پوستشون کلفت شده دیگه با طلسم های نابخشودنی از بین نمیرن.

گریندل والد هم به این نتیجه رسیده بود و نیازی به 1000 دست نداشت ولی احترام سالازار رو نگه داشت و با آرامش منتظر بقیه نقشه موند.

- پس بهترین راه حلی که به ذهن من میرسه اینه که یه ماگل دیگه هم احضار کنیم، بعد اون یکی ماگل خیلی راحت این یکی ماگل رو میکشه.
-بعد با اون یکی ماگل جدید چیکار کنیم، اونم نمیتونیم بکشیم که.
-بعدش یه ماگل سوم میاریم که ماگل دوم رو بکشه. یکی دو ماه اینجوری جلو بریم همه ماگل ها یه دونه یه دونه از بین میرن و دیگه فقط ما جادوگرها میمونیم.


گریندل والد از این نقشه خوشش نیومد چون هم نمیخواست تمامی ماگل ها از بین برن و دوست داشت ازشون برای شخم زدن زمین های کشاورزی استفاده کنه و هم اینکه به نظرش میرسید تعداد ماگل ها زیاده و این نقشه سالها طول میکشه تا نصفشون رو هم بکشه. داشت بررسی می کرد که چجوری با کمال احترام مخالفتش رو به سالازار اعلام کنه که خود سالازار کبیر به دادش رسید و گفت:

-تا تو این کار رو شروع میکنی، من میرم یه ذره چیپس و پفک و ماست موسیر از نواده عزیز و مامان تالار اسلیترین بگیرم و بیارم که بتونم از مرگ ماگل ها نهایت لذت رو ببرم.


تصویر کوچک شده تصویر کوچک شده






پاسخ به: انبار معجون
پیام زده شده در: ۰:۰۶:۱۵ شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
#11

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۹:۳۸:۱۱
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 327
آنلاین
سالازار با نگاه معصومانه‌ای که ازش بعید بود و به خاطر شرایط روحی و روانی خاصی که اون در لحظه توش قرار داشت و برای یک بار در کل عمر گران‌قدرش رخ داده بود، به گلرت نگاه می‌کنه.
- چه روشی؟

گلرت خوش‌حال از این که تونسته سالازارو از تو لاک خودش در بیاره، دستی به چونه‌ش می‌کشه تا راهکاری ارائه بده. ولی قبل از این که بخواد چیزی بگه مشنگ از کیفی که حین دزدیده شدن همراهش بود، اره برقی‌ای در میاره.
- این چطوره؟

ماگل همزمان ضامن اره برقی رو می‌کشه و اره برقی شروع به لرزش و در آوردن صدای مخوفی می‌کنه که از یک اره برقی انتظار می‌ره. گلرت و سالازار با این که کوچک‌ترین علاقه‌ای به ابزار ماگلی نداشتن، اما با دیدن این وسیله که علاوه بر ظاهر وحشتناک صدای ترسناکی هم داشت سرهاشون رو با اشتیاق جلو میارن.

- اره برقی چنان نفوذی در پوست و گوشت و استخون انسان داره که یهو می‌بینی طرفو از وسط نصف کردی و خونه که می‌پاشه همه‌جا! موهاهاهاها!

گلرت و سالازار با شنیدن این حرف ناگهان سرهاشون رو پس کشیده و هرکدوم به دیوار پشت سرشون می‌چسبن.

- این ماگلا چرا اینقد خشنن! اونو بذار کنار ای ملعون!

ماگل که توجه حضار رو از دست داده بود آهی می‌کشه، اره برقی رو خاموش می‌کنه و به داخل کیف برمی‌گردونه.

سالازار دستشو رو قلبش که به سرعت می‌تپید می‌ذاره.
- پناه بر خودم! من با این همه نفرتم از ماگلا و ماگل‌زاده‌ها هم اینقد خشن نیستم که این موجودات بی‌جادو هستن! نهایت یه باسیلیسک گذاشتم که به چشماش نگاه کنی درجا می‌میری!
- بهش توجه نکن. این ماگله اینقد رو دراگه که خودش راه خبیثانه برای نابودی خودش ارائه می‌ده.

و هر دو نگاه تاسف‌باری به ماگل می‌کنن که با لبخندی گشاد بهشون زل زده بود.


تصویر کوچک شده

🦅 Only Raven 🦅







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.