هلگا كه با دو تا دستاش گوشاش رو محكم گرفته بود و صورتش از شدت صداي خروپف شاهزاده رفته بود تو هم روش رو به طرف هپزيبا برگردوند و گفت:چيكارش كنيم؟تريلي هيژده چرخ از روش رد بشه بيدار نميشه!...
هپزيبا سرش رو از زير بالشتش بيرون آورد و در حالي كه قيافه اونم رفته بود تو هم گفت:بندازيمش بيرون اين غول قرن بيستم رو بابا!اه...
رز زلر:همش تقصير اين سيريوس بود زنگ زد كشوندش اينجا حالا ما خواب نداريم!
سيرويس يه نگاه به رز كرد و بعد گفت:ببخشيد يادم رفته بود شما توي زمستونا نيار به خواب زمستوني دارين بايد شب و روز بخوابين!...
رز زلر:از بس توي زمستونا خوابيدي از دنيا بي خبري!نميدوني كه من خواب زمستوني ندارم!
هلگا براي چند لحظه به شاهزاده نگاه كرد و بعد داد زد:فهميدم چيكار كنيم!...ايول خودشه!....بعدش بدو بدو رفت سمت كمدش و از توش يه بسته كوچيك سفيد درآورد!....
هلن سعي ميكرد از پشت هلگا يواشكي بسته رو ديد بزنه!...
سرژ:اون چيه؟...
زاخي:اگه خوردنيه منم ميخوام!...
هلگا كه داشت با دست و دندون و ناخن و هر چيز تيز ديگه اي كه به ذهنش ميرسيد بسته رو باز ميكرد گفت:يه لحظه واستين!...
هپزيبا:خب بدو ديگه...
رز هافلپاف:دلم آب شد!...
هلگا يه چشم غره به بچه ها رفت و گفت:ده واستين تا بازش كنم ديگه!دهه!...
اريكا:بده من باز كنم بابا!يه گره هم نميتونه باز كنه!و بسته رو از دست هلگا ميقاپه و در عرض يه ثانيه بازش ميكنه!
اريكا:ا...اينكه باز بود!...اصلا مطمئني گره داشت؟!
بروبچز مخصوصا هلگا:
رز زلر:حالا ميگي چيه يا نه؟....
هلگا:قرص زد آلودگي صوتي!بهش ميگن "آنتي آلودگي صوتيال"!
زاخي:براي استعمال خارجيه؟!...
هلگا:معمولا قرص رو ميخورن آيكيو!...و به هر كي يدونه ميده!...
******************** يك ربع بعد*********************
هپزيبا:پس چرا من هنوز صداي خروپف اين شاهزاده رو ميشنوم؟...
هلگا دستش رو از گوشش برداشت و گفت:چي ميگي؟!....
هپزيبا:ميگم پس چرا من هنوز صداي اين يارو رو ميشنوم؟!...
هلگا يه كم فكر كرد و بعد گفت:نه بابا تازه داره اثر ميكنه!
******************دو دقيقه بعد**********************
رز زلر كه داشت با خصومت به پسرا نگاه ميكرد گفت:اينا چرا اين جوري شدن؟...
رز هافلپاف:چه جوري شدن؟.....
هپزيبا يه نگاه به پسرا كرد و گفت:خبيثانه ما رو نگاه ميكنن!نگاه يه پدر عصباني به بچش....
پيتر و سيريوس و زاخي و سرژ يه دفعه همه با هم بلند ميشن!...
هلگا:وا...اينا چشون شد؟....
دستهاي پيتر و سرژ و زاخي و سيريوس با هم ديگه ميره سمت كمربندها!....
اريكا:چيكار ميخواين بكنين؟....
پيتر و زاخي و سيريوس و سرژ با هم ديگه اخم ميكنن!
رز زلر:هلگا قرصه چي بود دادي به خورد ما و اينا هان؟...يه نگاه روي بستش بكن ببين درست دادي يا نه!اينا خيلي عصبانين!...
سيريوس و سرژ و پيتر و زاخي با هم يه قدم ميان جلو!
هپزيبا:هلگا بدو ديگه!...
هلگا بسته قرص رو پيدا ميكنه و روش رو ميخونه بعد يه جيغ بلند ميكشه!...
دخترا:چي شد؟...
هلگا:اشتباهي قرص "آنتي ساحريال" قفي و سدريك رو بهشون دادم!
رز لزر:همونايي كه توي تاپيك "گر بميرد ساحري....."بود؟
هلگا:آره!
دخترا:بدبخت شديم!....
اين داستان ادامه دارد!....