در همون لحظه ناگهان برق ها میره و اعضای محفل خودشونو در تاریکی ای بس مخوف میابند و از اونجا که بسیار خونسرد تشریف میدارند بلافاصله با جیغ و داد شروع به فرار کردن و به هم برخورد کردن میکنند.
درون تاریکی:
- آی استر باز پول برق رو ندادی؟
- چرا دادم ... ولی هیچ میدونستی که نود درصد تورم در هاگزمید بخاطر مصرف بی رویه برقه؟
- آخخخ کیه پشت من وایساده؟
بوووووم ! (در این قسمت شاهد شنیدن انواع و اقسام صداهای ارزشی و غیر ارزشی هستیم که منشا مشخصی ندارند.)
- آی ریشم ... ملت کمک به دادم برسید بی آلبوس شدیم!
- جیییییییییییییییغ بوم دوف بنگ جیییییییغ
- بچه ها به آغوش باز سارا خفنز پناه ببرید ... اونجا در امانیم!
( گرومپ ... گرومپ ... گرومپ ... صدای هجوم محفلی ها به سمت سارا)
ناگهان دوباره برقها میاد. همه کافه به شدت به هم ریخته و همه محفلی ها در حالی که مثل بید میلرزند در بغل سارا اوانز قرار دارند و سارا با اعتماد به نفسی بالا و چشمانی هوشیار و چوبدستی ای آماده مواظب محفلیاست.
سارا: درس اول ... در اینجور مواقع باید تعداد اعضا رو شمرد و دید همه هستن یا نه!
بلافاصله لوپین شروع به شمردن میکنه.
لوپین: یکی کمه ولی نمیدونم کیه!
سارا: هوم؟ حتما خودتو نشمردی دوباره بشمر!
لوپین: نه درست شمردم یکی کمه!
سارا: شاید منو جای پنج نفر چهار نفر حساب کردی؟
در ادامه تحقیقات که از متن داستان حذف شده محفلی ها متوجه میشن که آلبوس ناپدید شده!
استر: یعنی البوس چی شده؟
سارا: هوم ...!
همون لحظه روی پشت بوم ساختمون
رودولف آلبوس رو از توی گونی میندازه بیرون البوس با سر میخوره زمین.
آلبوس: ولم کنین .. من جونم ... چی از جونم میخواین؟ مامان بابام نگرانم میشن؟
ایگور: دهن این پیرمرد جلف رو یکی ببنده!
بلیز: خفه ایوس!
آلبوس: ممم .. مممم.. مممم (اثرات طلسم)
ایوان: خوب خوبه .... این از قسمت اول نقشمون! حالا این پشمک رو الان حلق آویزش کنیم یا بزاریمش برای آخر نمایش؟
(نکته: چشمان آلبوس از اشک پر شده)
بلیز: نه بهتره کشتن این پیرمرد مفلوک رو بندازیم برای بعد ...
همگی: ژوووهاهاهاها!
طبقه پایین:
چو: این صدای خنده های مخوف از کجا بود؟
استر: سارا من میترسم!
همه: سارا ما میترسیم!
سارا: اهوی ریموس بدو برو از میدان گریمولد نیروی کمکی بیار یه شرایط بسیار حاد به وجود اومده بایدب رای دفاع از خودمون آماده شیم!
چند لحظه بعد
ریموس: سارا در کافه قفله!
همه: ما میترسیم!
سارا: خوب از پنجره برو!
ریموس: کنار پنجره ها یه یه چیزایی حرکت میکنن من میترسم!
همه: سارا ما میترسیم!
سارا: خوب جغد بفرست!
ریموس: جغدامون اتصالی کردن کار نمیکنن!
سارا: ماااااااااا!!!
ملت: سارا ما میترسیم