هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱:۵۶ شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۶
#95

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
عله نگاهي به قيافه مونا مي اندازد و به اين فكر مي كند كه چگونه او را ترميم كند. وسايل بيل را كه هنگام پرتاب شدنش از در جا مانده، بر مي دارد و مشغول مي شود.

چند ساعت بعد

- تمومه! البته وسايلش كمي قديمي بود مال 10، 15 قرن پيش، براي همين شايد رنگ ها خوب رو صورتت نخوابه!
عله آينه را به دست مونا مي دهد. مونا چشمانش را با ترس باز مي كند و اندر كف قيافه خودش غرق مي شود و غش مي كند؛





تصویر کوچک شده

در همين لحظه داوينچي با خشم از پنجره به داخل مي پرد؛
- از بچگيت تنهايي نقاشي مي كشيدي؟! نقاشي عزيزمو نابود كردي، اون وقت امضا هم مي كني؟ .. اي ********(تايم استراحت)************* ..
" به مدت پانزده دقيقه از پخش اين صحنه هاي غيراخلاقي معذوريم!"
تق! لئوناردو در حالي كه مونا را زير بغلش زده، در را به هم مي كوبد و بيرون مي رود..

- ببين شعري كه گفتم قشنگه مك؟!
" دگر مادر ندارم، پدرم مُرد نيامد!! برادر را نگويم كه مرا كاشت، نيامد.. يكي از شوورام مرد، اون يكي رفت و به دنبالم نيامد.. كسي نيست كه من رو بگيره نترشم؟!"
مك كه تمام وجودش گچ گرفته شده، سعي مي كنه از لاي شكافي كه براي دهنش باز گذاشتن اعتراض كنه كه "اين جمله آخريه شعر بود؟!"، ولي آنيتا دستمالش رو مي كنه تو دهن مك و به حالت بيا منو بگير به مك خيره مي شه. در همين هنگام صدايي از دور و بر مي آيد و مك و آنيتا بيل را كه سعي مي كند چيزي بگويد، سر تا پا در گچ، روي تخت بغلي مي يابند!!

- مونا عزيزم بيدار شو!! منم بابا لئو؟!
مونا لاي چشمانش را اندكي باز مي كند و پس از سنجيدن وضعيت از جا بلند مي شود. در همين هنگام لئوناردو چوب بلندي را از پشت سرش بر مي دارد و فرياد مي كشد؛
- مگه نگفتم اگه يه خراش برداري، ...؟!

بعد از بسته شدن در، عله دو دست خود را بالا برده با زاويه اي كه بيشترين شتاب را بگيرد، آن ها را بر سرش مي كوبد؛
- حالا كه مونا نيست چجوري مخ اسنيچ رو بزنم؟! نكنه همه چي رو سه خودش برداره؟ مثل اين كه خودم بايد وارد عمل بشم!!


ویرایش شده توسط مريدانوس در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۱:۵۸:۴۰
ویرایش شده توسط مريدانوس در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۲:۰۱:۱۹
ویرایش شده توسط مريدانوس در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۲:۰۴:۰۲
ویرایش شده توسط مريدانوس در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۲:۰۹:۵۶


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۰:۲۱ شنبه ۵ خرداد ۱۳۸۶
#94

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
مونا با دوگانگی ِ کراهت-خباثت با شام ِ آخر دست می ده ... یهو بیل ویزلی با کله از پنجره وارد می شه و در حالی که قلم ِ نقاشی رو روی گوشش تنظیم می کنه می گه:
- تابلو ها نمی تونن دست بدن ... شما کی می خواین مثل ِ من به هری پاتر احاطه پیدا کنین؟!:cool:

بیل کلاه ِ متعلق به قرن ِ پنجمشو از رو سرش برمیداره و ادای احترام می کنه و از همونجایی که اومده خارج می شه.

مونا برا شکستن ِ جو یه عشوه خرکی میاد... شام آخر با خنده ی شیطانی بهش نزدیک می شه و شروع می کنه به خط خطی کردن ِ مونا!!!

=== همون زمان ، در ِ پشتی ===

مک با سرعت شروع به حرکت می کنه ... چوبی که دستشه رو می ذاره زمین و با سه تا پاش چوب رو می چسبه و اوج می گیره و با کله می خوره به دیوار و یکی از پشت صحنه میاد با کاردک جمعش می کنه ...

=== زیر ِ درخت ِ آلبالو ، همون ورا ، همون زمان ===

آنیتا در حالی که داره به دنبال دستمالش می گرده به مونالیزا و مک و دراکو و سدریک و بابا دامبل و آرتیکوس و مامان مگی فکر می کنه و شعر ِ نو می گه !

=== دقایقی بعد ، بالا پشت ِ بوم ِ خونه ===

مک با یه پاش کله ی باندپیچی شدشو می مالونه ... به سمت دودکش می دوئه و با ذکر ِ "مونا تحمل کن اومدم" پنج پایی می پره تو لوله بخاری ...

=== خوابگاه مدیران ===

عله : بیل تو باید مونا رو ترمیم کنی ... ما برا مذاکره با Hpana لازمش داریم ... با اون وضع ِ خط خطی نمی تونه بره اونجا ...
عله : مذاکره برا چی؟
عله : امم ... چیزه ... هیچی ... اونجا رو نگاه ... کوییرل صدات می کنه !!
و درو نشون می ده .
بیل : کوکو کوییرل
بیل با کله به سمت در شیرجه میره ...

/////////////////




Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
#93

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
اسنيچ نامه رو مي خونه، دستاشو به هم مي ماله و با اشتياق به جعبه اي كه رو به روش، روي ميزه نگاه مي كنه..

مونا يكدفعه بارقه ي نوري رو مي بينه و در نهايت در جعبه باز مي شه و اون اسنيچ رو در مقابل خودش مي بينه كه با نگاهي كه عفاف وي را زير سوال مي برد و بسيار حرام بود و ادامه ي چيزهايي كه در كتاب ديني سال دوم آمده، او را زير نظر داشت.
مونا از جعبه بيرون مياد و اول از همه خودش رو چك مي كنه كه هيچ گونه خراشي برنداشته باشه، بعد به خاطر عزت نفس فوق العاده و ايولي كه داشته، نگاهش رو پايين مي اندازه و سرخ مي شه و هنگامي كه دوربين مشغول نشان دادن مناظر طبيعي اطراف بيرون از پنجره كه شامل مك و آنيت آويزان از لبه ي آن نيز بود، سرش رو بلند مي كنه و با نيتي شيطاني ِ از پيش تعيين شده اش با عله، لبخند شديدا معني داري به اسنيچ مي زنه!!
اسنيچ هول مي شه و دست و پاش رو گم مي كنه؛
- من.. من.. خب بهتره با مسئول خبرها صحبت كني.. فردا ساعت هفت صبح يادت نره..!!
اين رو مي گه و از اتاق خارج مي شه. مونا پوزخندي مي زنه و فقط به پول فكر مي كنه..

- ديدي ديدي! نه جون من اون مردك رو ديدي؟!
مك و آنيت كه در تمام اين مدت دماغ ها را به شيشه چسبانده بودند، مشغول بحث بودند. مك در وجودش تمايل شديدي به موناليزا پيدا كرده بود و آنيتا داشت به او چشم غره مي رفت. مگر مك از اسنيچ چه چيزي كم داشت؟! مي توانست همه ي طلاهاي دنيا را به پايش بريزد، واي اگر ...***!! آنيتا سرشار از سوال بود، كاش مي توانست رمز اين جذابيت را از مونا بپرسد، مگر او از مونا چه چيزي كم داشت؟!

پس از پانزده دقيقه انتظار در باز و شخصي وارد اتاق شد و قلب مونا با ديدن او سرشار از خراش گشت..!! در اين بين وجدانش پيوسته به او گوشزد مي كرد كه به خاطر اين خراش ها داوينچي وي را ***، ولي اهميتي نداد و خودش هم خودش را خراشيد!!
شخص تازه وارد به طرف مونا آمد، نگاهي به وي انداخت و دستش را دراز كرد؛
- من شام آخرم! مسئول خبري اسنيچ!!


ویرایش شده توسط مريدانوس در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۳۰ ۰:۰۶:۳۹


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
#92

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
آنیت پای مک(مهم نیست کدوم) رو می گیره و به گوشه ای می کشه .
آنیتا : مــــــــــک ... ما باید اینو به بقیه خبر بدیم !
مک : آنیــــــــــــــتا ! ... وقتمون خیلی کمه ... با توجه به محاسبات ِ من ، احتمال ِ موفق شدن ِ ما به شرط ِ خبر دار شدن ِ بقیه حدود یک دهمه ... تازه ... مگه نشنیدی چی گفتن ؟ ... Hpana ... اسنیچ ! ....
مک به دلیل ِ ترشح ِ بیش از حد ِ هورمون ِ طمع شروع به خاروندن خودش می کنه و آنیتا هم به فکر فرو می ره .

دراکو که دیگه وزیر نیست ... سدریکم که دیگه رفته زن گرفته عمرا سراغ ِ من نمیاد ... تازه دراکو دیگه پیداش نیست ... بابا دامبل هم که مرده و مامان مگی و داداش آرتیکوسم که معلوم نیست کجائن ... شدم یه بچه یتیم ِ بیوه ی بدبخت بیچاره ! ... ولی اگه بتونم یه پولی به دست بیارم ... اونموقع همه چی عوض می شه ... آره ... اون سایتا مال ِ منه ! ... فقط و فقط مال ِ من!

مک : هووووم ... آنیتا فکر نمی کردم انقدر تک خور باشی!
آنیتا : تو الان شنیدی من چی گفتم ؟!
مک : آره بلند بلند فکر می کردی ... گفتی همش مال ِ تو ؟
آنیتا : نه نه ... اسنیچ مال ِ من ... Hpana مال ِ تو ! نصف نصف !!

مک دست توی پشمش می کنه و یه کاغذ و قلم در میاره و شروع می کنه به نقشه کشیدن ...

===

هری : مونا ببین متنش ردیفه ؟
Modiriate Very Mohtarame Site Snitch ... I Am Harry Potter , The God Of RolePlaying And I'm Bache Qazvin !!! ... I Send You Monalizza To Booogh And I Hope You Have A Good Time ... Enjoy As Much As You Can !!! ... It's Free !!!

Ghorboose Shoma ... Kiss You !
Aleh ... Qazvin ... Iran


مونا : من می ترسم هری ... لئوناردو گفته اگه رو من خط بیفته **** !
هری : فقط به سایت ِ اسنیچ فکر کن !
چشمای مونا شبیه دلار می شه ... هری اونو توی جعبه می چپونه و یه تمبر با تف روش می چسبونه و جعبه رو می زنه زیر بغلش و از خوابگاه خارج می شه ...

===

یکی ادامه بده که ایده داشته باشه لطفا ... ارزشی نشه که کلاهامون میره تو هم




Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
#91

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
برو بچ باهوش و زبروزرنگ و تپل مپل اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی كريچر رو ميگيرن و تحت طلسم فرمان قرار ميدن و در ورودي رو پيدا مي كنن و شاد و شنگول ميخان از در برن تو كه كريچر به خاطر داشتن اراده و تمركز و تمام چيزهايي كه يه جادوگر خوب بايد داشته باشه موفق ميشه بر طلسم فرمان غلبه كنه ولي چون خيانت كاره در رو باز مي كنه كه بروبچ برن تو !!!

دم در ...
كريچر : بچه ها شما كارت ورود كه دارين ؟!!
ملت : :-/
كريچر : اگه كارت ورود نداشته باشين تشعشعات راديواكيويته مواد مذاب سنگين آتشفشان باعث ميشه بتركين ... كاري نداره 5000 گالئون بريزين به حساب ما بجاش يه كارت تشعشع گير بگيرين !!!
( اسپانسر پست ... شركت تشعشع گير بارون و شركا )‌ !!
آنيتا : اوووووووووو ... 5000 گالئون ... الان زنگ ميزنم شوور گلم برامون بفرسته ... ناسلامتي وزيره !!!
كريچر : #-o
كامران پاتر از سقف ميفته پايين و يه نسخه پيام امروز متعلق به قرون وسطي رو ميده به آنيتا و از كادر ميره بيرون !!!
آنيتا : شوووووووووووورمو بركنار كردن ... من ميدونم .... همش زير سر اديه !! ( زير سر ادي اگه گفتين چيه ؟! ) !
مك : هوووومك ... من ميگفتم مطالب سايت تكراري ها .. هي مي گفتن كنترل اف پنج بگير .. كنترل تي وي رو انقدر گرفتم تركيد !!
وينكي : ‌پس الان كه دراكو نيست اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی هم نيست ... بچه ها من ميرم درس بخونم !!
مك : خنگول اين كه ديالوگ تو نبود ..من كنكور دارم بايد برم درس بخونم، ديالوگ من بود ...
و ميزنه تو گوش وينكي و كريچر هيچ واكنشي نشون نميده ... ملت كه خوششون مياد هي مي زنن تو گوش وينكي !!!!
مك كه از زدن وينكي خسته شده بوده ....
- من ميرم درس بخونم !!
آنيت : فعلا باي ... منم رفتم !!
وينكي : منم ميرم بيمارستان بستري شم !!

بروبچ اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی ميخان برن كه يه صداهاي مشكوكي از خوابگاه مياد ... خفني صدا مشخص مي كنه كه صدا متعلقه به ..... هري پاتر پسري كه زنده ماند .... !!
- مگه با تو نيستم ... تو بايد بهشون نفوذ كني تا ازت سوء استفاده كنن!!!! ... نمي بيني هر روز دارن ازمون تشكر كنن ... ما بايد از ريشه لهشون كنيم .. همه ميدونن جادوگران بهترين سايت جادوگريه .... هوهااااااااااااا !!!!
موناليزا : ولي قربان اونا خفنن ، اگه رو من خط بندازن داوينچي منو ميكشه !!
هري كه يه مدت تو تالار ريون بوده شيوه ي ريوني رو پيش مي گيره :
- مونا .. همه مي دونن همه مي دونن كه لبخندت آخرشه ! ( رجوع شود به آلبوم يك خواننده ارزشي ! ) !
مونا يه تيريپ مياد كه يعني خر خودتي ولي با اينحال خر ميشه !!!
- باشه، اسنيچ مال من ، hpana مال تو !! نصف نصف !!


جو مك و آنيت رو ميگيره و تصميم مي گيرن با اين سوءاستفاده علني عليه اشياي مشنگي مبارزه كنن !!!



--------------------
بعد از سالها رول نوشتن سخت بود ... ولي حيفم اومد تو اين كمبود سوژه گي رول موناليزا سوژه رول نشه .../
ببخشيد اگه بد بود !!



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۵
#90

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
همه مدیرا به سمت پنجره که کریچ داشت اشاره میکرد نگاه میکنن، اما هیچکیو نمی بینن!
آنیتا دوباره سقوط آزاد میکنه روی مک و پس از 15 دقیقه بیرون می یاد و دا میکشه:
_ هووو بوقی! یه جوری منو بنداز بالا که بتونم خودمو به لبه ی پنجره ای چیزی بگیرم!
مک: اوکی افتاد!
و یه بار دیگه آنیتا به بالا پرت میشه، اما توی راه حس میکنه یهو هوا تاریک شد!
جلل الخالق! یا للعجب! چه خبر شده بود؟! خسوفی، کسوفی، چیزی شده بود و خبر نداشت؟!
بعد از چند لحظه یه صدایی میشنوه:
_ چی رفت تو ریشم؟!
و بعد آنیتا توسط ققی، از توی ریشهای سرژ بیرون می یاد و به حالت: بهشون نیگا میکنه!
سرژ که روی ققی نشسته بود، فرو د می یاد و با مک شروع میکنن به فکر کردن!
ادی در حال جوراب شستن بود و کاری به اونا نداشت!

توی خوابگاه مدیران:
کریچر داره ضجه میزنه و خودشو خفه میکنه:
_ ارباب هری! آنیتا بود پشت پنجره! آنیتا بود بد! آنیتا بود همشهری!
اما هری اصلا به کریچر نیگا هم نمیکنه و سرگرم بحث و تبادل نظر با پشتیبانی سروره! بارون خون آلود داره خودشو واکس یزنه!!! بیباک داره نشخوار میکنه! مونالیزا داره گردگیری میکنه! کوییریل هم داره از دست هاگواتز سرشو به دیوار میکوبونه! کریچر دچار یاس فلسفی میشه و میره به وینکی زنگ بزنه که میبینه خطش اشغاله!
کریچر:

اونور توی حیاط:
ققی بیسیمشو خاموش میکنه و میگه:
_ ها بچه ها! کریچر زنگ زد به وینکی!!!
سرژ به حالت مشکوکیوس در می یاد و میگه:
_ بهش جواب داد؟!
_ نه!!
و مک با خوشحالی میگه:
_ میتونیم وینکی رو بیاریم، بعد بگیم کریچ بیاد پایین! بعد اونو تحت طلسم فرمان خودمون مکینم و اونوقت میتونیم راه ورودو پیدا کنیم!

ملت: ایول!
مک: یعنی مخم اینقده خوب کار میکرد و نمیدونستم؟!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
#89

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
واقعا مشکوکیوس بود!
مک یه نگاه به آنیتا میندازه ،آنیتا یه نگاه به مک بعد هر دو با هم دو نگاه به چو میندازن!)چو اونجا بود حالا؟!(
بعد از گذشتن مدت زمانی نزدیک به یک ربع به ذهنشون میرسه که دست از یه نگاه به هم انداختن بردارن و یه چیزی به ذهنشون برسه!
در نتیجه فورا بالای سر آنیتا چراغونی میشه!
مک:اوه ..اوه..خاموش کن چراغارو!
و با زدن کلید برق همه ی چراغا خاموش میشه ، مک رو به آنیتا میگه: "ببینم حالا چی به ذهنت رسید؟"
ابروهای آنیتا به هم گره میخورن(کنایه از عصبانیت!) و دستاش به حالت مشت در میان و آنیتا شق شق شروع به زدن مک میکنه!
مک هم نمیدونه چی بگه!
مک:چرا میزنی؟
آنیتا:احمق چرا چراغارو خاموش کردی؟ اینی که به ذهنم رسیده بود تعطیل شد!
مک:خوب اینکه کاری نداره!
و فورا از توی جیبش یه کنترل درمیاره و یکی از دکمه هاش رو فشار میده ، و فورا هوا خنک میشه و اطرافشون رو گل و درخت های سبز و خوشگل فرا میگیره! یه بستنی هم گوشه ی تصویر ظاهر میشه!
مک با صدای ملیح: دیدی با کولر دیواری بوقی همه چیز حل میشه؟
آنیتا:
مک فورا کولر رو خاموش میکنه و همه ی درخت و گل و گیاه ها با حالت بخار مانندی از بین میرن!
آنیتا: دست به چراغا نزن!
مک:باشه!
آنیتا بعد از گذشت یک ربع دیگه: فهمیدم! ببین تو منو از اینجا پرت میکنی بالا طوری که به طبقه ی هفتادم برسم و از اونجا همه چیز رو زیر نظر بگیرم!فهمیدی؟
مک:اوهوم!
آنیتا:خوب حاضری؟
مک:آره!
و فورا اون رو به سمت بالا پرتاب میکنه!

===توی خوابگاه مدیران:

-بچه ها!این آنیتا نیستش؟!

........
_____________________
چقدر مزخرف شد این پست ،هم تاخیر داشت هم اینکه این شد که میبینید!ببخشید!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۷:۳۶ پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۵
#88

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
رزرو!فقط ممکنه یه ذره دیر بزنم!مثلا فردا


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۵
#87

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ برو کنار! ای خدا!
مک ناغافل دستش میخوره به چشم آنیتا و آنیتا به حالت گوپسومی، توی پشمای مکی گم میشه! و اینجا بود که چو با یک جرکت انتحاری آنیت و رو از توی پشمها بیرون می یاره!
سرعت عمل چو: 2 ساعت و 59 ثانیه!

مک و آنیت بدو بدو میخوان برن سوار ماشین بنز اولوگانسی(!) بشن که تازگیا دراکو برای انیت خریده بوده که یهو مک بون گریش در می یاد:
_ اوهو! من اینتو جا نمیشم!
اما آنیت یک عینک دودی خفنی میزنه و میگه:
_ امروز ما در عصر تکنولوژی قرار داریم!
و دکمه ای رو فشار میده و سقف یارو بنزه(!) به حالت کامپلت! میره کنار و مک خودشو ول میده توی ماشین!
قیژ!
آنیتا هم چون خیلی آدم عقده ای ای هست( دومبولیسم!) صدای ضبط رو تا آخر بلند میکنه و ایتیس ایتس گویان به سمت خوابگاه مدیران به پیش میرن!

خوابگاه مدیران، بعد از رسیدن مک و آنیت

_ پیس پیس... مک! بیا اینور!
_ نه به جان خودم اینجا راحته! دارم تفرج میکنم!

آنیتا که میبینه حریف مک نمیشه که سرش به یک کتاب گاج بند شده، با وعده ی یک بلیت رفت و برگشت به قزوین، راضیش میکنه که برگرده سر ماموریت!
مک که داشت با تعجب به اون ساختمون مخوف نگاه میکرد، گفت:
_ به نظرت، مدیرا چوحوری می رن توی این ساختون؟!
آنیتا نگاهی میکنه و میبینه که نه دری هست، نه پنجره ای! فقط یک مستطیل سیمانی که فقط طبقه هفتادمش پنجره داره!
واقعا مشکوکیوس بود!

---

مرلین به بنده شفای عاجل عنایت بفرماید با این پست زدنم!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۸۵
#86

مك بون پشمالو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۳:۳۰ پنجشنبه ۱۱ دی ۱۳۴۸
آخرین ورود:
۱۳:۱۳ سه شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۸
از پيش چو !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 198
آفلاین
ولدمورت چوبدستیشو می گیره بالا و مثل لحظاتی که سوباسا می خواست برگردون بزنه به صورت شدیدا اسلومیشینی چوبدستیش رو تکون میده که حدود هجده روز طول میکشه ( از پنج اسفند تا الان ) تا بیاد پایین و میگه آواداکداورا !!
همه اعضای اتحاد اسلیترین میمیرن و صحنه کات میشه به دفتر مبارزه با سوءاستفاده از اشیا مشنگی !!

رینگ رینگ رینگ !!
مک بون که زمان وزارت مالفوی به نشان پر افتخار ریاست اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی با شنیدن صدای زنگ تلفن ییهو پرت میشه وسط سالن و پشت سرشم شصت تا کتاب گاج و تست و الخ میریزه پایین !!!
- الو الو .... مشنگ .. سوء استفاده ... وای ... پشت پرده ... آها سیریوس .... دو نفر بودن .. فرار کردن !!
صدای خشن پشت تلفن در فضا پیچیده میشه :
- هوووی ابله، این چرت و پرتا چیه میگی .. من دارم میگم یه سری مدارک دارم که نشون میده تو خوابگاه مدیران داره از یه وسیله مشنگی سوء استفاده میشه ...//

دوربین اعماق ذهن مک رو کنکاش می کنه ... ذهن مک یه دور دور خوابگاه مدیران میزنه و یه لحظه متوقف میشه ... ذهن مک روی یه تابلو متوقف میشه ... مونالیزا !!

صبح زود .. خوابگاه مدیران !
همه مدیرا دارن صبحونه می خورن و بیل از دستپخت کوئیرل تعریف می کنه !! ... کمی اونطرفتر مونالیزا با جاروبرقی بیصدای پارس خزر داره خوابگاه رو جارو میکشه و از یه نوزاد که شباهت بسیاری به مرد نقاش مصری داره مراقبت می کنه !!

ظهر ... خوابگاه مدیران !
مونالیزا باز هم از تابلو اومده بیرون و داره جورابای عله رو میشوره و یه لبخند زیبا روی لباشه ( واو حالیه ! ) ... ادی از پشت صحنه میاد مونالیزا رو از طبفه هفتادم پرت می کنه پایین و خودش با عشق شروع به شستن جوراب های عله و بقیه کاربرای سایت می کنه !!! ( فرض می کنیم خوابگاه مدیران طبقه هفتادمه !! )

شب .. خوابگاه مدیران !!
مونالیزا ............... /// تصویر کات میشه به اداره مبارزه با سوءاستفاده از اشیای مشنگی !!!


><_><_><_><_><

رینگ رینگ رینگ رینگ از همه رنگ سرتو با چی یشوری با شامپو رینگ رنگ !!
- الو !
صدا خشنه : فیلما رسید !!
مک : کودوم فیلما ... آها اینا که توش مونالیزا داره .. من عاشق مونالیزام .. ببین دی وی دی راز داوینچی رم داری !! .... ریختمشون تو ریسایکل بین !!! .. زشته این جور فیلما رو هارد آدم باشه !! شبش خیلی بیناموسی بود !!
صدا خشنه : ابله اونا مدرک بود ... وایستا برات دوباره بفرستم ../
دو ثانیه بعد : گوپس !! ( صدای دانلود شدن فایل ها ) !!
مک : اه ... مرسی تکنولوژی .. در کمتر از دو ثانیه ..
تصویر یه لحظه فریز میشه و یه آقایی میاد رو تصویر حرف میزنه :
- به نظر شما در این عصر تکنولوژی آیا باشگاه فرهنگی ورزشی استقلال نمی تونست مدارکشو با فکس ، ایمیل یا حداقل پست دی اچ ال ارسال کنه !!
همه : بله !! :root2:




-- ما باید مونالیزا رو نجات بدیم !!
مک : ا .. آنیت تو کی اومدی اینجا؟!
آنیتا : بقیه بروبچ حذبم دارن میرسن .. ما باید مونالیزای معصوم رو از چنگال مدیران " ... " نجات بدیم !! ( " ... " شناسمو دوست دارم ! ) !!

پیش به سوی نجات مونالیزا !!!!

( با تشکر از شرکت پارس خزر اسپانسر این پست !! ) !



تصویر کوچک شده

رون ويزلي !
___________________







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.