آقا چرا اين پست من رو بررسي نكرديد؟!
------------------------------------------------------------
دفتر شخصی پروفسور سوروس اسنیپ در طبقه اول قلعه هاگوارتز واقع بود اتاقی که وسایل و محتویات آن با تمام مشاغل جادوگری از معجون سازی و تغییر شکل گرفته تا انواع فعالیتهای سیاه و شوم ارتباط داشت .
اتاقی چهار گوش و نمور که تنها تهویه کننده آن فضای گرفته پنجره نیم دایره شکلی بود که همواره بسته بود ! در سمت راست اتاق کمدی عریض که صورتکی در راس آن خود نمایی میکرد در کنج دیوار جا خوش کرده بود . در مجاورت کمد قفسه چوبی جلاخورده ای قرار داشت که درون طبقات آن مواد اولیه معجون سازی از جمله پوست مارهای خشکیده آفریقایی ، پادزهرهایی چون بیزوار ، تعدادی سم کشنده ، تعدادی معجون از قبل تهیه شده مانند معجون عشق ، راستی و چند کوزه گلی شکسته مشاهده میشد .
در بالای قفسه خاک گرفته تعدادی قاب عکس زهوار در رفته وجود داشت که جادوگران پیشین را هنگامی که با وحشتناک ترین افسون های شکنجه جادو میشدند را به تصویر کشیده بود .
در انتهای اتاق تعدادی پاتیل سنگی رنگ و رو رفته روی زمین پخش شده بود ، درون یکی از پاتیل ها مایع سبز ، بد بو و لزجی در حال جوشیدن بود و با هر بار قل قل کردن بوی تعفن غلیظ تری را درون فضای خفه اتاق می پراکند .
آرم سبز رنگ گروه اسلیترین که مارکبرایی خشمگین بود در کنار تار عنکبوت های بی شماری که بالاترین نقاط دیوار را احاطه کرده بودند قرار داشت .
سوروس اسنیپ جادوگر مرد قد بلندی با بینی عقابی ، موهای روغن زده و ردایی مواج بود ، او در مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز استاد درس معجون سازی بود که به غیر از ساعات تدریسش بقیه وقت خود را صرف ساخت معجون های متفاوت میکرد . او اینبار مقابل یکی از پاتیل های خاک گرفته ایستاده بود و هر از گاهی ماده جدیدی به معجون سبز رنگ اضافه مینمود ، او در صدد تهیه معجون فلیکس فلیسیس بود و ساعت ها و روزها برای آن وقت گذارده بود .
هنگامی که معجون آماده میشد رنگش به طلایی میزد و با این ماده ی سبز رنگی که اکنون در پاتیل شناور بود زمین تا آسمان فرق میکرد . ولی این موضوع چه اهمیتی داشت ؟ سبز یا طلایی ، لزج یا زلال و شفاف ، بدبو یا معطر ، خوش مزه یا بدمزه چه نقشی را ایفا میکردند ؟
تنها نکته ای که حائز اهمیت بود اینست که این معجون قادر است فرد خورنده اش را خوش شانس کند ، خوش شانس به معنای واقعی کلمه !
نوشیدن اندکی از معجون باعث میشد فرد خورنده تا ساعتی در تمامی تصمیم هایش موفق گردد و به طور اعجاب انگیزی به بهترین نتیجه ممکن دست یابد .
سوروس از این مسئله آگاه بود و این باعث میشد تا بطور جدی تر بروی معجون کار کند ، در واقع او در نظر داشت که بعد از تمام مراحل تهیه معجون خوش شانسی آن را به لرد سیاه تحویل دهد ، ارباب لرد ولدمورت !
بعد از مدت مدیدی که گویا به چند ساعت می انجامید با شادابی شیشه کوچکی را از معجون که حال کاملا آماده شده بود پر میکرد و در همین حین زیر لب میگفت :
این بار دیگه لرد سیاه برای نابود کردن هری پاتر بی جر بزه کاملا آماده و مجهزه ! حتی دیگه اون پسره احمق هم در برابر این معجون هیچ شانسی نداره !
سپس شیشه مملو از معجون طلایی رنگ را مقابل بینی قوز دارش گرفت و در حالیکه نگاه تحسین آمیزی به آن می انداخت با صدای زیر و بمی گفت :
باشد تا برای همگان عبرت شود !* اصلا حواسم به تصویر نبود چو ، ببخشید !
چه مشکوک من اصلا این پست رو ندیدم، حالا داشتم با خودم فکر میکردم چرا این نمیدونم نمیاد پست بزنه
تایید شد! آفرین!