گیلدروی: خواهش میکنم تشویق نکنید... خواهش میکنم ( تعظیم میکنه )
میبینم که خیلی مشهورم! نـــــــــــــــــــــــــــــه شکم؟
شکم: بله بله، همه جا رو کن نظارت با رادیوی وزارت!
- خوب شکم جون، میشه انگیزتو برای دعوت من به این برنامه بگی تا شنوندگان عزیز هم بدونن؟
- بیخیال شو بابا، یه چیزی بگو دیگه...
- آها... اوکی! من الان در میان جمعیت تماشاچیان این برنامه دو کبوتر عاشقو میبینم که دارن به هم تنفس مصنوعی میدن! من از این دو کبوتر خواهش میکنم بیان در جمع ما تا از حضورشون استفاده کنیم!
شکم: ای خدا...
گیلدی: یه دقیقه خفه شو... برنامت اینجوری بهتر میشه!
کبوترا: یعنی واقعا بیاییم؟
گیلدی: آره عزیزان بابا، بیایید پیش ما!
(کبوترا میرن میشنن بغل گیلدروی)
گیلدی: به بـــــــــه...به بـــــــه... من واقعا لذت میبرم وقتی دو تا کبوتر عاشقو میبینم که اینجوری ( بی پی جی 13 ) به هم نیگاه میکنن! خوب بگید ببینم شما چجوری با هم آشنا شدین؟
( کبوتر اولیه شروع میکنه به یه ساعت زر زدن )
گیلدروی: هوووم... ( دسته چک کینگزلی رو از جیبش میکشه بیرون ) جایزه شما یه چک 1000000 دلاری هست که از طرف رادیوی وزارت به شما تقدیم میشه و من هم پشتشو امضا میکنم، زیرشو باید شکم جان بابا امضا کنه!
همه:
کبوترا:
کینگزلی:
- خوب این دوستانمونو با تشویقتون همراهی کنید! راستی شکم تو امضا نمیخوای؟
شکم:
خوب نمیخوای ماجرای دیشبو که چه جوری سه تا اژدها رو خفه کردی تعریف کنی؟
- هووووم... چرا! اتفاقا منم میخواستم همونو تعریف کنم! دیشب حول و حوش ساعت 2 بود که داشتم از پیژامه ارتی هاگوارتز برمیگشتم... حوالی خیابون شهید دامبل صدای عجیبی توجهمو جلب، یه زن بود که فریاد زنان تقاضای کمک میکرد! خوب... خودتون میتونین حدس بزنین که چی کار کردم!
شکم: بله، رفتی تا دختررو نجات بدی!
- آفرین، 10 امتیاز برای اسلیترین! رفتم یه کم جلوتر دیدم سه تا اژدها هر کدوم سی چهل برابر گراپی خودمون دارن دنبالش میکن اونم ده بدو!
همه:
- سریع چوب دستیمو دراوردم، سوراخ دماغشو هدف گرفتم و ورد خشک کردن محتویات دماغو خوندم! پس از 5 دقیقه که نتونست نفس بکشه، افتاد مرد...
همه:
- اژدهای بعدی رو میشناختم! اصلا فکر نمیکردم اهل این کارا باشه... یه بار از مرگ حتمی نجاتش داده بودم! ولی این دفعه خودم کشتمش... خودم گردنشو اون قدر فشار دادم تا مرد!
همه:
شکم: با آزدهای بعدی چی کارش کردید؟
گیلدروی:
این که دیگه سوال نداره... با دو تا کف گرگی و یه زیر زانو کشتمش!
همه:
شکم: هوووم... شما واقعا کارتون دارسته!
گیلدی: صد البته... اینو همه میدونن! چیزی که خیلیا نمیدونن اینه که من همیشه وقت ندارم بهشون امضا بدم! ولی امروزو وقتم آزاده، لگه کسی امضا خواست حتما بیاد پیشم!
یکی از اون وسطا: کو کو امضا؟
- ای بابا! ایشون میخوان امضای منو بخورن یعنی؟
شکم: مثل اینکه یکی از دوستان با رادیوی وزارت تماس گرفته... سلام عزیزرم
یارو: سلام از بندس جناب وزیر... واقعا برنامه خوب و مفیدی دارید، ازتون متشکرم!
شکم: خواهش میکنم، وظیفمونه
یارو: من یه سوال از استاد عزیزمون گیلدروی لاکهارت داشتم
گیلدروی: بفرما عزیز دل من... هر چی میخوای بپرس
یارو: من یه سوال فقهی داشتم
گیلدی: به جا نمیارم!
یارو: گفتم یه سوال فقهی داشتم!
گیلدی: عرض کردم که یارو جان بابا، به جان نمیارم... شکم جون قطعش کن! آقا من عجله دارم با جی تی وی قرارا مصاحبه دارم... بای باس!