لیلی و مجنون بازیگران :سینیسترا{خواهر لیلی } ! سارا اونز{مادر مجنون } ، لیلی پاتر {لیلی } ، جیمز پاتر {مجنون } ویکتور کرام{پدر لیلی } ماندگانس فلچر {پدر مجنون } و بازی افتخاری هرمیون گرنجر {در نقش مادر لیلی }
با اسپانسری
گروه پیروز گیریفندور کارگردانی : هرمیون گرنجر
نویسندگان : هرمیون گرنجر و سایر اعضای باحال این سایت
در هزاران سال پیش دارطلابی بود مکتب نام! و دخترکی نارسیسا نام و پسرکی قیس نام و استادی علامه بر سر !و طلبه هایی طالب علم ! جلسه ی اولی بود و پسری بر روی زمین و روبروی دختری! و استادی علامه بر سر و کلامی تلخ برای بر خی شاگردانش!
روزگاران گزشت و گزشت و استادی بر سر انان حاضر گشت فرزندان دارطلاب هماکنون عالمی گشتند و بار توشه ای بستند و به سر کار و دیاری برفتند و قیص و لیلی همچو دو پرنده ی عاشق چشم در چشم هم به پیش استادی برفتند و گفتند : که ای استاد علامه بر سر مارا درد عاشقی برگرفت و لحظه های سخت دوری را بر ما دشوار گشت ! همانا هیچ در سر نداریم از علم روزگار از سخنان شیرین حضرت استاد ! استاد همی خشمگین گشت روی در روی ان دو پرنده بگفت : فرزندان چه دانید از عشق شما دو تا ..و لحظه های شیرین طلبگی در گزشت و هیچ بر سر ندارید از علم روزگار هرکدام از یاران شما با باری از علم بر دیاری بر کشیدند و شما پرندگان کوچک بر اوج آسمان عشق و جنون پرواز کردید و به دیار تنهایی ها پای گزاشتید ! آرزوی ما برایت اینست که در مکان دیگری دست از عشق حرام خویشتن برگیری و از دنیای جهل بر شهر روشنایی اوج بگیری
و بعد
قیص همی خندید و لیلی همانا شاد از در دارطلاب بیرون رفت ! قیص همی گفت : چه کسی گوید که خوشخبتی در اوج علم و دانش نهفته ؟ حال می بیند ان استاد علامه بر سر ما که خوشبختی در ذره ذره های عشق که در وجود ماست نهفته اتم های عشق ذرات و موکلول های را تشکیل می دهند و بعد مولکول ها می توانند با هم دیگرعناصر یا ترکیب...
و همانا لیلی بدو این چنین باز گفت : ای قیص مجنون من ..فکر خود را مغوشش ننمای باو بیخیال دنیا ;;)
کارگردان : هی قرار نبود این قسمت این رو بگه نمایش نامه طنز که نیست چرا یهو باو بی خیال دنیا اومد ؟ کات دوباره این قسمت رو بیاید :morad:
نارسیسا : باشه حواسم نبود ببخشید !
3.2 .1 فلش بک
و همانا لیلی بدو باز گفت : که ای قیص مجنون من...دنیا را چه ارزش علم است و چه ارزش کار ...زندگی را بر خود سخت مداریم ..مگر ان که در فراق عشق هم همچو شمعی خاکستر شویم ! و تو ای قیص من فکر خود را مغشوش ننمای که باید بر پدر و مادر خویش توضیحات بسیار دهیم که چرا حرفه ای نیاموختیم و چرا علم بر ما بسا اسان نگشت و در حدود سالیان چه فرا گرفته ایم از سخنان و بیان تلخ استاد علامه بر سر ! :sad:
و قیس با غصه ی بسیار این چنین بدو پاسخ داد : که ای لیلی ای عاشق ترینم ..یافتم که بر مادر چگویم و با چه کلامی سخن پدر دهم
انان را گویم که عاشق و مست دختری گشتم که رویش همچو مهتاب سفید سفید است و همچو افتاب گرم و مهربان ! صدایش همچو نغمه ی بهاری مهر بر دل من افکند! اری که این بهترین سخن است !
لیلی بدو گفت : گر چنین سخن بر پدر گویی به قصد من به قبلیه می اید و پدرم مخالفت می کند و می دانی چه می شود ؟ ان زمان ابرو ی من در قبلیه می رود !
در همین لحظه بودند و همچین سخنانی که قیس مجنون همی بر کنار لیلی رفت و زمزمه ای در گوش وی کرد { گوینده : :hitted: قرار نبود این قسمت باشه }
لیلی بدو این چنین گفت : می ای بریم عروسی کنیم ؟ بی انکه به ننه بابامون بگیم
؟
و مجنون بدو این چنین پاسخ داد : اره بریم ! خیلی حال می ده لیلی جونم فقط یک مشکلی هست در مورد مهریه من باید به مامانم بگگم!
لیلی این چنین پاسخ داد : من مهریه نمی خوام
ناگهان گوینده فریاد کشید : چرا این جوری می کنید ؟ مثله ادم بازی کنید من می گم بدو گفت بد شما عامیانه حرف می زنید ؟ نمایش تاریخی است ها ! اقای کارگردان ! اقای کارگردان ! اه نمی دونم این کارگردان کجا رفته است ! مهم نیست ادامه می دیم من هم مثله شما حرف می زنم فکر کنم اصلا برای کارگردان مهم نیست که گزاشته رفته!
1.2.3.فلش بک :
لیلی گفت : من مهریه نمی خوام قیس جونم! بریم عروسی کنیم :lover:
قیس گفت : لیلی جان مادرم گفته شیرم رو حلالت نمی کنم اگر بدون ایجازه من عروسی کنی ! راستش اون موقع که اسم منو گزاشت فرزاد ... :mustache:
لیلی گفت : هی فرزاد اینجا فیلمه خرابش نکن!
لیلی ادامه داد : عزیزم اگر بیای خونمون خاستگاری حتما بابام منو می ده به تو ، امشب به مامانتینا بگو ببین راضی می شن یا نه! خبرشو برای اس ام اس کن!
:sad:
مجنون گفت : باشه عزیزم برو خونه الان هوا سرده سرما می خوری ها لیلی جونم!
و لیلی را همانا بر خانه فرستاد { اه اشتباه شد }
و لیلی را به خانه فرستاد
در قبیله ی لیلی :
بابا یک کاری باهات داشتم !
پدر لیلی : بگو دخترم خجالت نکش !
لیلی :....
ادامه دارد