سرقت از گرینگوتزبا صدای پاق خفیفی سوروس اسنیپ،آنتونین دالاهوف و پیتر پتی گرو در دل تاریکی درست روبروی در ورودی گرینگوتز ظاهر شدند.
بعد از اینکه اطراف را از نظر گذراندند،به سوی در حرکت کردند،پیتر که با عجله جلوتر از دو نفر دیگه حرکت میکرد رو به اونا کرد،اریبی به نشانه خنده روی لباش ایجاد کرد و گفت:
_سوروس درش
بهتره برگردیم!
_باشه بشرط اینکه قبول کنی برای از بین بردن خشم لرد بشکل موش دربیای و با زبون خوش بری تو گلوی نجینی!
اریب دهان پیتر کاملا از بین رفت و از جلوی در کنار رفت.
اسنیپ به قدر ثانیه ای مستقیم به در نگاه کرد و سپس چوبدستیش را بسمت در گرفت،وردی غیر لفظی زمزمه کرد و در باز شد.
پیتر مشتاقانه دوباره با عجله حرکت کرد تا جلوی دو نفر دیگه قرار بگیره ولی دالاهوف با نیشخندی گفت:
_پیتر مطمئنی میخوای جلوی ما وارد بشی؟
_آره،مگه چیه؟
اسنیپ که صورتش بدون حالت بود گفت:برای خودت میگیم،شنیدم اینجا گربه های تیزشامه ای داره،ممکنه بوی موش به دماغشون بخوره و...
دالاهوف خندید،پیتر کنف شد و اسنیپ در جلوی آنها براه افتاد.
بعد از چند دقیقه که در سالن عریض و طویل وسط بانک راه میرفتند،پیتر دوباره زبونش باز شد و گفت:
_سوروس شنیده بودم اینجا از لحاظ اقدامات امنیتی بیسابقه س بخصوص که ما موقعی وارد شدیم که بانک بسته س و باید حسابی مهر و مومش کرده باشن،ولی تو خیلی راحت درو باز کردی و الانم داریم درست مثل قدم زدن تو پارک جلو میریم!!
دالاهوف:پیتر انگار یاد رفته همراه شاهزاده دورگه ای هستی که بعد از سالها فریب دادن دامبلدور اونو کشت و به اذعان لرد دست راستشه!باید قبول کنی قابلیتهائی در جادو داره که حتی نمیتونی تو اون مغز کوچیکت تصورشو بکنی رفیق!...الانم اگه چشماتو باز کنی میبینی که زیر لب همش داره ورد زمزمه میکنه تا طلسمهای محافظتی اینجا از بین برن پس نتیجه میگیریم اگه حرف نزنی و بذاری ما کارمونو بکنیم سنگینتری!
اسنیپ آنها را به سکوت دعوت کرد و با اشاره دست غول غارنشین عظیم الجثه ای را نشان داد که درست توی کابینی که با آن میتوانستند به اعماق زمین و محل اختفای صندوق دامبلدور بروند تخت خوابیده بود!
پیتر پشت اسنیپ و دالاهوف قرار گرفت و گفت:_من گربه رو به این ترجیح میدم!
اسنیپ یقه شو گرفت،انداختش جلو و گفت:این غولا پوستشو خیلی سفت و سخت و محکمه و قابلیت جادوئی منحصر بفردی دارن که نمیذاره طلسما به این راحتی روشون اثر کنه،باید سه نفری همزمان طلسم بیهوشی رو روش اجرا کنیم...
_با فرمان من،یک،دو،سه...حالا
طلسمای بیهوشی از هر سه چوبدستی خارج شد و به کله کوچیک غول خورد ولی نتونست بیهوشش کنه،از توی کابین بیرون اومد،چشماشو مالوند و بعد از اینکه اون سه تا رو تشخیص داد،با خشم و مشتای گره کرده به سوی آنها دوید...اسنیپ تونست خودشو به موقع به کناری پرت کنه،پیتر هم سریع بشکل موش در اومد و از جلوی راه غول کنار رفت ولی دالاهوف سریع عکس العمل نشون نداد و غول مقابلش قرار گرفت و با مشتی که به سویش حواله کرد چند متر اونطرف تر پرت شد...
اسنیپ که روی زمین خم شده بود به دالاهوف نگاه کرد و فهمید که دماغش شکسته ولی هنوز قادره با چوبدستیش کار کنه پس با انگشتاش یک،دو،سه رو نشون داد و هر دو همزمان فریاد زدند:
_پتریفیکوس توتالوس
غول شکل مسخره ای پیدا کرده بود،پاهاش مثل مجسمه بیحرکت بود ولی نیم تنه بالائیش هنوز حرکت میکرد و سعی میکرد با تقلا کردن بتونه حرکت کنه،کاملا مشخص بود که طلسم کامل روش اثر نکرده.
اسنیپ دماغ دالاهوفو ترمیم کرد و پیتر به شکل عادیش دراومد و کنار آنها قرار گرفت ولی دالاهوف یقه شوگرفت،از زمین بلندش کرد و در حالی که به دیوار چسبونده بودش فریاد زد:
_ای موش لعنتی پست فطرت...پس لرد تو رو دنبال ما فرستاد که چه غلطی بکنی؟...بشکل موش دربیای و مثل بزدلا فرار کنی؟
اسنیپ گفت:آنتونین ولش کن،وقت نداریم باید زودتر بریم
برای دالاهوف سخت بود که خودشو کنترل کنه،ولی اسنیپ راست میگفت وقتی برای از دست دادن نداشتن،پس پیترو رها کرد تا با پشت محکم بزمین بخوره و دنبال اسنیپ براه افتاد.
*************
با کابین در دل زمین پیش میرفتند و اسنیپ شماره های حک شده روی دیوارهای چپ و راستشونو از نظر میگذراند...بعد از مدتی با چوبدستیش به کابین ضربه ای زد و متوقفش کرد و گفت:
_خودشه! شماره 286
هر سه از کابین بیرون آمدند و جلوی در سنگی ورودی صندوق قرار گرفتند.
اسنیپ کلید دراز و عجیب غریبی رو از جیبش درآورد و توی
کرد و خیلی راحت بازش کرد...پیتر گفت:اینو از کجا آوردی؟
_دامبلدور خودش قبل از مرگش بهم داد چون میخواست مطمئن باشه دست لرد سیاه به چوبدستی ارشد نمیرسه!
دالاهوف و پیتر خندیدند و بدنبال اسنیپ وارد اتاق تاریکی شدند که صندوق دامبلدور اونجا بود...اسنیپ زمزمه کرد لوموس و نور داخل اتاقو روشن کرد.اونا تونستن درست در مقابلشون اژدهائی رو ببینن که روی زمین خوابیده بود و با مردمکهای عمودی سبزرنگ چشماش به اونا زل زده بود!
هر سه با بیشترین توانی که داشتند از اتاق به بیرون فرار کردند و بسمت پائین زیر زمین دویدند و پشت دیواری پناه گرفتند...اسنیپ پشت شنل پیتر را که در اثر آتش خارج شده از دهن اژدها میسوخت خاموش کرد...
درست روبروشون راه بازی بود که پرتوهای خورشید از درونش به صورتهاشون میتابید،پیتر گفت:چرا معطلید پس؟بیاین فرار کنیم دیگه!
ولی با فریادهای اسنیپ و دالاهوف مواجه شد:
_خفه شو!
بعد از چند دقیقه اسنیپ گفت:باید یه کاری کنیم که از مخفیگاش خارج بشه،بعد چوبدستی رو برداریم و...
پیتر:بزنیم به چاک!
اسنیپ:نه تازه باید از شر جفتشم خلاص بشیم
پیتر با حالت گنگی گفت:جفتش؟!
اسنیپ:بله منظورم اون یکیه که جلوی این راهی که تو میخواستی ازش فرار کنی خوابیده،من میدونستم جنهای گرینگوتز با کمال بیرحمی این راهو باز گذاشتن و جلوش هم یه اژدها برای پذیرائی از دزدا بستن ولی نمیدونستم صندوق دامبلدورم اژدها داره،حتما این یکی توسط جنها تعلیم دیده و فقط خود دامبلدورو اون تو راه میداده یا فقط کسانی رو که با جنهای اینجا داخل برن کاری نداره
پیتر گفت:چرا پس خیلی راحت کلید رو به جنها نشون ندادی تا باور کنن خود دامبلدور اونو بت داده و اجازه بدن محتویان صندوقو برداری؟
اسنیپ گفت:چون همه میدونن من دامبلدوررو کشتم و الان توسط وزارتخونه بشدت تحت تعقیبم!!!
دالاهوف به موضوع اصلی برگشت و با بیرحمی گفت:خوب اینا چاره داره،پیتر میتونه از استعداد خارق العاده ش یه بار درس استفاده کنه،بشکل موش دربیاد،اژدهای صندوقو بدنبال خودش بکشه بیرون و مام چوبدستی رو برداریم...بدون اینکه اجازه بده پیتر اعتراض کنه ادامه داد:
_اون یکی رو هم من میکشم دنبالم و سوروس هم این وسط با چوبدستی از اینجا فرار میکنه
پیتر که آرواره هاش در اثر ترس و خشم میلرزید گفت:پس تکلیف ما دو تا چی میشه؟
دالاهوف:اگه تونستیم فرار کنیم که فبها المراد اگرم نتونستیم جونمونو در راه لرد دادیم که افتخار بزرگیه!
پیتر غر و لند کنان دوباره گفت:حالا چرا اسنیپ باید بره و ما تو مخمصه بمونیم؟
دالاهوف:چون ارزشش از ما برای لرد بیشتره و فکر کنم قبول داشته باشی که زنده موندنش مفید تره!
اسنیپ از لرد و مرگخوارا خوشش نمیومد و بدون اینکه بدونن بعنوان جاسوس بینشون مونده بود منتها بعضی وقتا نمیتونست شجاعتشونو تحسین نکنه...
*************
تیتر فردای پیام امروز:چوبدستی ارشد دزدیده شد!
مشروح خبر:با خبر شدیم چوبدستی ای معروف به چوبدستی ارشد دیشب از یکی از صندوقهای فوق محرمانه گرینگوتز به سرقت رفته.تنها اثرات باقی مانده دو جسد سوخته میباشد که تعیین هویتشان غیر ممکن است،خبرنگار ما افزود: ...