مرگ بر وزیر آسپ!!!
جمعیت کثیری از جادوگران در مرکز هاگزمید تجمع کرده بودند. خشم و عصبانیت در چهره تک تک آنها دیده میشد.دختری باموهای بلوندو بلند در مقابل آنها ایستاده بود و با صدای بلند حرف میزد. عده ای جادوگر و ساحره نیز در کنار او ایستاده بودند و با خونسری به جمعیت خیره شده بودند.دختر گفت:
- گوجه شده کیلو بیست گالیون!
ملت:
هووووووووو...ادامه داد: فساد و اختلاف طبقاتی توی جامعه بیداد می کنه!
ملت:
بیدااااااااااااااااااااد...-وزیر سحر و جادو غرق در شادی های کودکانه اش هست!
ملت:
کپی رایت بای بلاااااااااااااااا....-مردم دارن توی خیابون ها جون میدن ولی اون داره واسه خودش لوگو بازی می کنه!
ملت:
لِگووووووووووو...دختر مکث کوتاهی کرد و با صدای آرامی تری گفت: آلبوس دامبلدور...
ناگهان سکوت سنگینی در بین مردم حاکم شد. همه آرام شده بودند و با دقت به سخنان او گوش میدادند.
-اون قبل از رفتنش ما رو جمع کرد...
فلش بک!مردی قد بلند با موهای سفید بلند و ریش نقره فام پشت میزی نشسته بود و پسری سفید مفید بر روی میز مقابلش با کارت های انفجاری بازی می کرد. دامبلدورپس گردنی ِ ناجوانمردانه ای به او زد و رو به کسانی که در سمت دیگر میز نشسته بودند گفت: محفلی ها! یاران وفادار من! گوگولی های من!
من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته ام. من آن را با نشانه های آشکار دریافته ام. وقتی مُردم مرا در عمیق ترین نقطه هاگوارتز دفن کنید تا اون سگ بیشعور هاگرید نیاد خاک رو بکنه و جسد من رو تیکه پاره کنه!
سیریوس با اطمینان گفت: نه دامبل! شما راحت بمیر من می برمت یک جای دنج تو هاگزمید دست هیچ احدی بهت نمیرسه! خودم وقتی فراری بودم اونجا ساکن شده بودم! راحت بمیر بقیش با من!
در همان لحظه کارت های بازی منفجر شد و ریش دامبلدور را از ریشه سوزاند و تبدیل به خاکستر کرد.
دامبل:
پسر سفید:
دامبل با خشم پس کله ای دیگری به او زد واو را از روی میز به کناری پرتاب کرد. با صدای بلندی رو به محفلی ها ادامه داد: حالا این چیزا مهم نیست. می خوام آخرین وصیتم رو به شما بکنم. آخرین دستورات من رو اجرا کنید. کاری کنید روح من در اون دنیا شاید بشه.
لحظه ای مکث کرد و با اطمینان به محفلی ها خیره شد. با صدای بم و محکمی گفت:
- آلبوس سوروس پاتر! وزیر مثلا مردمی! خیلی ها میتونن این لقب "مردمی" رو یدک بکشن! مثلا من هم مردمی هستم، چون بعضی وقت ها با سیاه هایی مثله کینگزلی هم کلاس خصوصی میذاشتم ..!
زیان هایی که او به دنیای ما زد جبران ناپذیره! اون کسی بود که راه رو برای ولدمورت و مرگخوارانش باز کرد تا کیلو کیلو مشنگ بکشند! اون کسی بود که فشفشه ها رو از جامعه طرد، تردیا هرچی کرد! اون کسی بود که حکم ممنوعیت ورود پسران سفید رو به دنیای جادوگران امضا کرد!
سرانجام روزی خواهد رسید که من در بین شما نخواهم بود! من دنیا را ترک خواهم کرد ولی دوست دارم شما اعضای محفل، کار نیمه تمام من رو تمام کنید! حمله علنی بهترین راه ممکن برای فتح وزارت و در دست گرفتن حکومته! به هر راه و روشی که شده
آلبوس سوروس پاتر رو از وزارت بیرون کنید!پایان فلش بکدخترموبور بلند فریاد زد: و اکنون من گابر دلاکور یکی از اعضای محفل ققنوس به کمک بقیه یاران آلبوس دامبلدور آخرین خواسته اونو برآورده می کنیم.
ما وزارت را اصلاح می کنیم!
فریادهای شادی و هیجان انگیز اهالی هاگزمید در آن روز فراموش نشدنی بود. امید به پیروزی وجود تک تک آنها را در بر گرفته بود. روزهای سخت و زجر آور رو به پایان بود...