بارتی در حالی که ردای غواصی اش را به تن میکرد به مونتگومری گفت:آخه چرا همیشه ما قلپ قلپ، باید بریم این کارا رو قلپ قلپ، انجام بدیم؟!
مونتگومری دسته بیلش را که برای نفس کشیدن سوراخ کرده بود از کنار صورتش کنار برد و گفت:اینقدر غر نزن قلپ قلپ.بیا زودتر بریم تا کشتی قلپ قلپ نشده بفهمیم قضیه قلپ قلپ...!
بارتی با به یاد آوردن تهدید لرد سریع به روی عرشه پرید و خودش را به درون آب پرت کرد.مونتگومری هم به همراه بیل همه کاره اش پشت سر او وارد آب شد.
در آب:
بارتی در حالی سمت چپ کشتی را دور میزد به سمت دماغه کشتی حرکت کرد.مونتگومری هم هر چند لحظه یک بار با بیلش به بدنه کشتی ضربه میزد تا از سالم بودن ان قسمت مطمئن شود!
بارتی کمی زودتر از مونتگومری به طرف دماغه کشتی رسید.مونتگومری در حالی که سفت بودن بدنه کشتی را تست میکرد به همان سمت شنا میکرد که به جسم سختی برخورد کرد!
بوووووووومب!
مونتگومری با حرکتی که شبیه حرکت اسلوموشن بود پس گردنی ای به بارتی نواخت و گفت:قلپ قلپ قلپ!(برای چی اینجا وایسادی بوقی؟)
بارتی با دست به جلو اشاره کرد و گفت:قلپ قلپ قلپ قلپ!(بوقی هیکلته!یه نگاه به اونجا بکن متوجه میشی!)
مونتگومری به جلو نگاهی انداخت و دهانش آنقدر از تعجب باز ماند که حبابی به اندازه سر بارتی از دهانش خارج شد!
در جلوی روی آنها سوراخ نسبتا بزرگی به شدت آب اقیانوس را به سمت کابین و آشپزخانه کشتی پمپاژ میکرد!
بارتی به تعجب به مونتگومری نگاه کرد:
مونتگومری هم در جواب نگاهی به بارتی انداخت:
لحظه ای بعد هر دو با بیشترین سرعت ممکن به سمت بالا شنا میکردند!
...ارباب ارباب،خبر بد،خبر بد!
لرد سیاه عینک آفتابی اش را بالا داد و با حالت غضبناکی گفت:چیه؟هان؟کشتی رو گذاشتین رو سرتون.عین اختاپوس از تو آب پریدن رو کشتی جیغ و داد میکنن!زود باشین حرف بزنین تا کروشیوییتون نکردم!
بارتی نفس نفس زنان گفت:اربابزیر بدنه کشتی یه سوراخ تقریبا...بزرگ هست.آب داره با سرعت ارد کشتی کشتی میشه.باید سریعا یه کاری بکنیم وگرنه...
لرد عینکش را سر جایش گذاشت و با اوقات تلخی گفت:وگرنه و زهر نجینی.بهتون گفته اگه تا قبل از برنزه شدن من کشتی غرق بشه خودم کبابتون میکنم.برین جلوی اب رو بگیرین.هر جوری که بلدین.تو این کشتی یه پترس فداکار پیدا نمیشه؟
مونتگومری زیر لب گفت:چرا ارباب پترس فداکار هست ولی سوراخش از سایز انگشت ما بزرگ تره!
کروشیویی که از سمت لرد سیاه به طرف مونتگومری پرتاب شد باعث شد هر دو مرگخوار با سرعتی مضاعف به سمت آنی مونی بدوند و در سر راه هر وسیله ای را که به نظر میتوانست جلوی آب را بگیرد با خود بردارند!