هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
کشتی هر لحظه بیشتر در آب فرو میرفت.لرد بالاخره از خیر برنزه شدن گذشت و از روی صندلی بلند شد.
-راستی راستی داریم غرق میشیم.یه طلسم ریپارو روش اجرا کنین خب.

بلاتریکس با اشتیاق به لرد نزدیک شد.
-ارباب عمل نمیکنه.نمیدونم شاید چوب دستیامون نم کشیده باشه.میگم که...حالا کشتی غرق میشه و شما یه تیکه چوب برای من پیدا میکنی و خودت یخ میزنی؟

لرد سیاه با عصبانیت بلا را کنار زد.
-برو کنار ببینم.من اگه پنج تیکه چوبم پیدا کنم حتی یکیشو به تو نمیدم.چهار تاشو میچینم کنار هم که جام راحتتر بشه.با آخری هم پارو میزنم.آنی مونی اون بلندگوی ماگلیتو بده به من.

آنی مونی بلند گویی را که با آن وقت ناهار را اعلام میکرد به لرد داد.صدای لرد در کشتی پیچید.
-ملت مرگخوار،به دلیلی نقص فنی کشتی تا دقایقی دیگر غرق خواهد شد و ما مجبور به ترک کشتی هستیم.مرگخوارانی که قصد پیوستن به سالازار کبیر رو ندارن زود بیان رو عرشه.آنی مونی قایقای نجاتو آماده کن.

آنی مونی چند قدم عقبتر رفت.
-اممم...چیزه ارباب...قایقا نه،قایق!آخه...فر کشتی خراب شده بود.من مجبور شدم از قایقا برای روشن کردن آتیش و غذا پختن استفاده کنم.فقط یه قایق مونده.

دالاهوف با یاد آوری این موضوع که سوراخ کشتی درست زیر قسمت آشپزخانه بوجود آمده بود عصبانیت لرد را دوچندان کرد.

طولی نکشید که مرگخواران روی عرشه کشتی جمع شدند.لرد سیاه شروع به سخنرانی کرد.
-یاران وفادار من.میدونم که همتون الان نگران جون من هستین.

مرگخواران:

-نگران نباشید!چون با وجود این ابله(اشاره به آنی مونی)هنوز یک قایق برای ما مونده.من فداکاری میکنم و با این قایق میرم و براتون کمک میارم.

مرگخواری که همین دیروز تایید شده بود خمیازه ای کشید.
-بیخیال ارباب.شما همین که سوار قایق بشی همه ما رو فراموش میکنی.اجازه بده ما بریم کمک بیاریم.

لرد با عصبانیت جلیقه نجات نارنجی رنگی را روی ردایش پوشید.
-همین که گفتم.خودم میرم و فقط چهار نفر از شما رو با خودم برای پارو زدن میبرم.بقیه تون به نوبت میرین جلوی سوراخو میگیرین که کشتی تا رسیدن کمک غرق نشه.




Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۸۷

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
_دمپائی پاره،اجاق شکسته،کابینت منزل،یخچال فریزر،سینمای خانگی...نون خششششششششکیه!

بارتی و مونتی و آنی مونی راه افتاده بودند دورتادور کشتی و سعی میکردند از هر کی هر چی داره بگیرند تا سوراخ رو پر کنند.

اول بارتی رفت در کابین لوسیوس و نارسیسا...تق تق تق...
_کیه کیه در میزنه درو با لَنگَر میزنه؟
_منم منم بارتی جونم،آقا پسر وُلدی جونم

بعد از مشاعره،بارتی قضیه رو برای لوسیوس گفت و اون هم چندتا جن خانگی! بدین منظور به بارتی داد!

بعد مونتی رفت در کابین دالاهوف و بعد از همون قضیه شنگول و منگول و حبه انگورو در زدن و کیه و کیه و منم و منم،مونتی قضیه رو گفت و دالاهوف هم چندتا دستمال همه کاره اسکاور نشان بدین منظور به بارتی داد!

بعد آنی مونی رفت در کابین بلیز و بعد از همون قضایای فوق و گفتن قضیه،بلیز گفت که:تو کتاب گفته شده من یه مامان قشنگ دارم،میخواین بتون بدم؟

آنی مونی:بده بده

بعد بارتی رفت در کابین تریلانی و چند تا گوی شیشه ای هم از اون گرفت...

خلاصه همه اینارو جمع کردند و بردن در کابین لرد!

لرد که بسی بسیار متحیر شده بود،مونده بود با این سه کله پوک چیکار کنه و آیا اینها واقعا نمیفهمیدند با چند تا جن خانگی و چندتا دستمال اسکاوری و یه مامان قشنگ و البته چند تا گوی شیشه ای نمیشه یه سوراخ رو پر کرد؟!و آیا اصولا فلسفه وجودی و عقلی مرگخوارا با این عمل زیر سوال نمیرفت و چندتائی سوال و مساله دیگه...

که البته در همین حین کشتی تَقی صدا داد و همانند کشتی تایتانیک در حال زیر آب رفتن بود...مرگخواران بسی صدا در میدادند و ضجه و فریاد میکردند:

بلیز میگفت:لرد جونم من که جیک و جیک میکنم برات تخم کوچیک میکنم برات بذارم برم؟

آنی مونی گفت:من که قد قدا میکنم برات،میشل استروگانف میپزم برات بذارم برم؟

دالاهوف گفت:من که وق و وق میکنم برات،کفشاتو برق میندازم برات بذارم برم؟!

بلاتریکس میگفت:من که عشوه و ناز میکنم برات،پشت ابرو نازک میکنم برات بذارم برم؟

که البته لرد تحت تاثیر هیچکدام قرار نگرفت و فرمود:بمیرید که از دست همتون راحت شم!



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۵۸ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
بارتی در حالی که ردای غواصی اش را به تن میکرد به مونتگومری گفت:آخه چرا همیشه ما قلپ قلپ، باید بریم این کارا رو قلپ قلپ، انجام بدیم؟!
مونتگومری دسته بیلش را که برای نفس کشیدن سوراخ کرده بود از کنار صورتش کنار برد و گفت:اینقدر غر نزن قلپ قلپ.بیا زودتر بریم تا کشتی قلپ قلپ نشده بفهمیم قضیه قلپ قلپ...!
بارتی با به یاد آوردن تهدید لرد سریع به روی عرشه پرید و خودش را به درون آب پرت کرد.مونتگومری هم به همراه بیل همه کاره اش پشت سر او وارد آب شد.

در آب:
بارتی در حالی سمت چپ کشتی را دور میزد به سمت دماغه کشتی حرکت کرد.مونتگومری هم هر چند لحظه یک بار با بیلش به بدنه کشتی ضربه میزد تا از سالم بودن ان قسمت مطمئن شود!
بارتی کمی زودتر از مونتگومری به طرف دماغه کشتی رسید.مونتگومری در حالی که سفت بودن بدنه کشتی را تست میکرد به همان سمت شنا میکرد که به جسم سختی برخورد کرد!
بوووووووومب!
مونتگومری با حرکتی که شبیه حرکت اسلوموشن بود پس گردنی ای به بارتی نواخت و گفت:قلپ قلپ قلپ!(برای چی اینجا وایسادی بوقی؟)
بارتی با دست به جلو اشاره کرد و گفت:قلپ قلپ قلپ قلپ!(بوقی هیکلته!یه نگاه به اونجا بکن متوجه میشی!)

مونتگومری به جلو نگاهی انداخت و دهانش آنقدر از تعجب باز ماند که حبابی به اندازه سر بارتی از دهانش خارج شد!
در جلوی روی آنها سوراخ نسبتا بزرگی به شدت آب اقیانوس را به سمت کابین و آشپزخانه کشتی پمپاژ میکرد!
بارتی به تعجب به مونتگومری نگاه کرد:
مونتگومری هم در جواب نگاهی به بارتی انداخت:
لحظه ای بعد هر دو با بیشترین سرعت ممکن به سمت بالا شنا میکردند!

...ارباب ارباب،خبر بد،خبر بد!
لرد سیاه عینک آفتابی اش را بالا داد و با حالت غضبناکی گفت:چیه؟هان؟کشتی رو گذاشتین رو سرتون.عین اختاپوس از تو آب پریدن رو کشتی جیغ و داد میکنن!زود باشین حرف بزنین تا کروشیوییتون نکردم!
بارتی نفس نفس زنان گفت:اربابزیر بدنه کشتی یه سوراخ تقریبا...بزرگ هست.آب داره با سرعت ارد کشتی کشتی میشه.باید سریعا یه کاری بکنیم وگرنه...
لرد عینکش را سر جایش گذاشت و با اوقات تلخی گفت:وگرنه و زهر نجینی.بهتون گفته اگه تا قبل از برنزه شدن من کشتی غرق بشه خودم کبابتون میکنم.برین جلوی اب رو بگیرین.هر جوری که بلدین.تو این کشتی یه پترس فداکار پیدا نمیشه؟

مونتگومری زیر لب گفت:چرا ارباب پترس فداکار هست ولی سوراخش از سایز انگشت ما بزرگ تره!
کروشیویی که از سمت لرد سیاه به طرف مونتگومری پرتاب شد باعث شد هر دو مرگخوار با سرعتی مضاعف به سمت آنی مونی بدوند و در سر راه هر وسیله ای را که به نظر میتوانست جلوی آب را بگیرد با خود بردارند!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۲ جمعه ۲۷ دی ۱۳۸۷

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
با اجازه نارسیسا'ز لرد سوژه جدید

صبح یک روز آفتابی لرد سیاه روی عرشه کشتی در حال آفتاب گرفتنه.بارتی با یه دست از ردای لرد آویزون شده با دست دیگش داره با مونتگومری شمشیر بازی میکنه.صدای آنی مونی از دور دستها به گوش میرسه:ارباااااااااااااااااااااااب!ارباب خطر!

لرد سیاه با خونسردی عینک آفتابشو روی صورتش جابجا میکنه.
لرد:بارتی اول اون ردای منو ول کن.گشاد شد بس که کشیدیش.دوما برو این آنی مونی رو خفه کن و بهش بگو وقتی من خوابم باید خفه بشه.

بارتی ردای لردو ول میکنه و دوان دوان بطرف آشپرخونه کشتی میره.
بارتی:مونی،ارباب گفت بهت بگم خفه شی وگرنه...قلپ..قلپپپ..قل...قل...

مونتگومری بیلشو تو آب میندازه و بارتی به کمک بیل مونتی از آب خارج میشه.
مونتگومری:ینجا چه خبره؟چرا آشپزخونه پر آب شده؟صد دفعه بهت گفتیم موقع شستشو زیاده روی نکن.

آنی مونی درحالیکه توی دیگ بزرگی نشسته و با کفگیر پارو میزنه بطرف در آشپرخونه میره.
-چی دارین میگین شما دو تا؟چه شستشویی؟من اینجا رو دو سال یه بار میشورم.من سرگرم پختن سوپ کندو بودم که یهو اینجوری شد.

بارتی و مونتگومری سعی میکنن به هیچ عنوان به این موضوع که سوپ کندو چیه و از چی درست میشه فکر نکنن.درحالیکه از همدیگه سبقت میگیرن با عجله بطرف لرد برمیگردن.
بارتی و مونتی:ارباب ظاهرا داریم غرق میشیم.

لرد سیاه کرم مشکوکی رو به دست بارتی میده و آستیناشو بالا میزنه.
لرد:چرت و پرت نگو بچه.بیا این کرمو بزن.شاید زد و این دفعه برنزه شدم.

مونتگومری:ارباب...قضیه جدیه.آشپرخونه پر آب شده.ما داریم غرق میشیم.

لرد به سختی یکی از چشماشو باز میکنه.
-پس شما دو تا به چه دردی میخورین؟سریع ردای غواصی بپوشین و بپرین تو آب.همه جای کشتی رو بررسی کنین و ببینین چه مشکلی وجود داره.وای به حالتون اگه من قبل از برنزه شدن غرق بشم.


آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۳۸ شنبه ۷ دی ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
جنگ به روزهای اوج خودش نزدیک میشه (چی گفتم! به به!) در میانۀ ویژ ویژ نفرین ها و طلسم های ممنوعه، پیوز و مری باود هرکدام گوشه ای ایستاده اند و پول هایی که برای وام تبلیغاتی خود گرفته اند، می شمارند.

مری:
- بوقی این ده هزار گالیون مال من بودش! چرا گذاشتی تو جیبت؟

پیوز (با قیافه ای حق به جانب):
- فراموش کردی قراره به سود تو کنار بکشم؟ این حق و حساب کنار کشیدن منه که کل محفل به خاطر من به تو رای میدن

مری آهی می کشد:
- باشه باب! همه که از یه گوشه می کشن سفره رو طرف خودشون، تو هم از اینور! آخه این وزارت چیه که به خاطرش داری از من حق و حساب میگیری؟

- اگه چیزی نیس واسه چی کاندید شدی؟

- واسه اینکه وزیر بشم، بعدشم برم کنار و بگم این کلاه ارزونی خودتون! واسه من ارزشی نداره!

- چه بیکاری تو! واسه من که این گالیوناش خیلیم ارزش داره

در همین لحظه، هوکی که « به طور کاملا تصادفی » در همان گوشه و پشت قوطی های کنسرو کمک به ایتام درحال کوبیدن سر خود به تک تک قوطی های کنسرو است و هدف دوگانۀ تنبیه خود و امتحان محکمی قوطی ها را دنبال می کند، با شنیدن دو جملۀ اخیر مری و پیوز بی حرکت می شود، و در ایکی ثانیه جیغ می کشد:
- مری باود میخواد وزیر بشه و بعد کنار بکشه

تمام محفل و مرگخواران با تعجب جنگ را قطع می کنند و به همان گوشه زل می زنند. دامبلدور با تردید به مری نگاه می کند:
- این جن چی میگه مری؟

مری:
-

پیوز با عجله گالیون ها را در جیبش می چپاند و کاملا بی طرفانه به جمع نگاه می کند:
- من از چیزی خبر ندارم! هیشکی نمی تونه از من اعتراف بگیره

لرد سیاه به مرگخواران نگاهی می کند:
- پس به این ترتیب، جنگ ما کاملا بیخوده! افراد برگردین تو کشتی هاتون.

مرگخواران اطاعت می کنند. در همان زمانی که رو برمیگردانند تا به کشتی های خود برگردند، جیمزی به مورفین نزدیک می شود، یویوی خود را تابی می دهد و آستین مورفین را می کشد:
- سر راهتون بی زحمت اون جعبه ها رو هم با خودتون ببرین. شاید لااقل شما بتونین اون کنسروا رو به یتیمای هاگزمید برسونین

مورفین:
-

با اجازه مای لرد: پایان سوژه


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۷ ۰:۴۰:۵۰
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۷ ۰:۴۵:۳۱


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۷ یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
دامبلدور چندین نقطه ی سیاه رو در آسمان می بینه که هر لحظه بزرگ و بزرگتر می شن و گویا که بهش نزدیکتر می شن . از روی تخت تا شو اش بصورت کاملا ژانگولری بیرون می پرد و فریاد می زند : مثل اینکه بهمون حمله شده

ناگهان متوجه می شه که چندین جاروی پرنده ی غول پیکر از بالای کشتی عبور می کنن و از زیرشان چیزی ول می شود . در کسری از ثانیه اقسا نقاط کشتی به انفجار کشیده می شه و آزیر خطر در اواسط اقیانوس اطلس به صدا در میاد .

مرغان دریایی از کشتی ها دور می شوند و ساکنان (؟!) کشتی دامبل اینا به سرعت سعی می کنن از کشتی نابود شدشون فرار کنند و به یکی دیگر از کشتی ها پناه ببرند .


از دورتر مورفین به مورگان که پشت سرش ایستاده و نقش ناخدا رو بازی می کنه کمک می کنه که در مسیر درست به سمت کشتی های کمک برن . نزدیک و نزیکتر می شن تا اینکه کشتی های کمک در تیر رسشون قرار می گیره .
با فرمان بلیز از روی عرشه چندین توپ سیاه رنگ و سنگین به سمت کشتی ها پرتاب می شه و سوراخ های بزرگ و عمیقی رو در اونها بوجود میاره .


دامبلدور که نجات پیدا کرده به سرعت فریاد میزنه : بهشون امون ندین . باید تا پای جون با این بوقیا بجنگین و نابودشون کنین . هر گونه استفاده از موارد ممنوعه ، در این موقعیت مجاز اعلام می شه .

با صحبت های آلبوس که از روی عرشه در تمام اقیانوس طنین انداز می شه ، خون تازه ای در رگهای جنگجویان محفلی جریان پیدا می کنه و از اونور نیز ولدمورت فریاد زنان مرگخواران رو به پیشروی وادار می کنه ...


کشتی ها به هم نزدیک و نزدیکتر می شن و محفلیان و مرگخواران با قیافه ها و چهره هایی گرفته و خشمگین به عرشه ی کشتی های مقابل می رن و مشغول جنگ می شوند .

دامبلدور و ولدمورت نیز در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند و رجز خونی می کنند . اما آیا یکی از آنها با پیروزی بر دیگری به جنگ پایان میدهد ؟!


دامبلدور و ولدمورت :



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷
از اون دنیا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 208
آفلاین
و لرد سیاه به همراه جمعی از یارانش وارد کشتی وسطی میشود .

با ورود لرد سیاه کشتی به یک مار ماهی عظیم الجثه ای میشه و با حرکتی مار پیچ در دل آب فرو میره .

دو کشتی مومیایی و کروشیو ی زیبا هم پشت سرشون راه میفتن.

مایلها دورتر کشتی کمک رسان

-هی آسپ به اونا دس نزن.

-ول کن بینیم بابا ...

آسپ در حال بازکردن کنسروهای کمک به ایتام هاگزمیده که برای مری باود فرستاده شده ولی جیمز جلوشو میگیره وبا یک پتریفیکوس توتالوس اونو سرجاش میخکوب میکنه.

-بس کن آسپ ... واقعا که اینا مال کمک به فقراست . میتونی ماهی بگیری و بخوری.

آسپ: چطور جرئت میکنی؟ اینجا که کسی نیس هیچ کی نمیفهمه ، بعدشم انقد قیافه ی فرشته ها رو به خودت نگیر . اینا همش برای تبلیغاته ...

جیمز یک لحظه به فکر فرو میره بعد آروم به سمت بشکه ی مواد خوراکی میره و یک نگاه توش میندازه و یک کنسرو آناناس خاکستری رنگ برمییداره که روش عکس مری باود بوده .

-آره ، راست میگی یکی دو تا اشکال نداره ...اه چقدر سخت باز میشه...لعنتی...الوهومورا...

دامبلدور که روی تخت تاشویی لم داده و کلاه آفتابیشو روی صورتش گذاشته بوده از جا میپره و با چهره ی همیشه مصمم خود به سمت دو برادر میره.

-هی اونجا چه خبره؟

دوربین با سرعت سرسام آوری از روی چهره ی دامبل برداشته میشه و پس از گذشت مایلها از روی دریا دوباره وارد سوراخ دوربین تلسکوپی مورفین گانت میشه.

-عژب توهمی ارباب یه لحژه فک کردم خشکی دیدم ، نه مش اینکه تکون میخوره....


[b]زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ، صحن


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
اسکله مرگخواران - رأس ساعت هفت

هوا گرفته است و دریا طوفانی . سه کشتی سیاه با بادبان های بسته درکنار اسکله قرار گرفته اند . اسکلۀ چوبی که مدت زمان زیادی از عمر آن گذشته و به آن رسیدگی نشده ، جا به جا سوراخ و ترک خوده است . درهمین لحظه صدایی مثل رعد و برق به گوش می رسد و چندین سیاه پوش که کلاه ردایشان را بر سرشان کشیده اند و نقاب بر صورت دارند ظاهر می شوند .

کسی که پیشاپیش دیگران قرار گرفته ، موقرانه بر روی اسکله گام می نهد . دست راست خود را بلند کرده ، علایمی را با دست ترسیم می کند که گویا برای دیگران آشناست . دو نفری که گویا هریک ، اشارۀ مخصوص به خود را می شناسند و با آن علایم فراخوانده شده اند ، جلو می آیند . شخصی که رئیس دیگران به نظر می رسد ، با صدایی سرد که تن شنونده را به لرزه می اندازد ، سخن آغاز می کند :
- بلیز ! تو همراه یک سوم از افراد میری به کشتی « مومیایی » و تو لوسیوس ! تو هم با یک سوم بعدی میری به کشتی « کروشیوی زیبا » . نارسیسا باهات میاد ولی دراکو رو پیش من میذاری . منم با یک سوم از افراد که قبلا انتخاب شدن میرم به کشتی فرماندهی . اون چه حرکتیه بلیز ؟

کسی که بلیز خوانده شده ، درحال مالیدن دستهایش به همدیگر به نشانه خوشحالی از یک نقشۀ موذیانه است :
- اتفاقی نیفتاده سرورم . داشتم فکر می کردم امکانش هست بلاتریکس رو به عنوان معاون کشتی خودم ببرم ؟

- نه امکانش نیست ! فکر کردی بلاتریکس رو زیر دست تو قرار میدم ؟ کروشیو ! بلاتریکس همراه من به کشتی فرماندهی میاد . من افرادی رو که می خوام قبلا انتخاب کردم . خودشون می دونن و همراه من وارد کشتی میشن . شما روی انتخاب بقیه با هم به توافق برسین .

و لرد سیاه به همراه جمعی از یارانش وارد کشتی وسطی میشود .



Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

نیمفادورا تانکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۸ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷
از خانه گريمالد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 55
آفلاین
مرگخواران در راهروي عمومي جمع شدند و متظر لرد هستند تا به سمت اسكله ي مرگخواران راهي بشن.

-پش اين لرد كجا مونده ؟ شاعت داره هشت ميشه !
-كروشيو مورفين. به تو ربطي نداره كه لرد كجاست. تازشم ساعت داره هفت ميشه نه هشت.
-من كي گفتم شاعت داره هشت ميشه ! من گفتم شاعت داره هشت ميشه نه هشت !

كمي آنطرفتر : مرلينگاه .

-بابايي زود باش بيا بيرون ديگه ! الان ميريزه ها .
-پسرم يكمم واستا. نميدونم امروز چم شده. تو صبحونه ي آني موني حتما يه چيزي بوده.
-بابايي يكم سريع تر. اگه شلوارم كثيف شه خودت بايد بشوريشا. من روم نميشه كه به خاله ها بگم جيش كردم.
-كروشيو بچه .گمشو برو تا لوله آفتابه رو نكردم تو حلقومت! خجالت نميشكه. به لرد سياه ميگه بايد شلوارمو بشوري.... ! آِي... شيكمم! آني موني كجايي كه ..آي شيكمم.


بارتي گريه كنان با شلوار خيس به سمت سالن عمومي راهي شد.


-چي شده خاله؟ چرا گريه ميكني؟ گريه نكن. شوكولات ميخواي؟

نارسيسا پس از ساكت كردن بارتي او را از زمين بلند كرد و در بغل خود نگه داشت.

-حالا به خاله اي ميگي چي شده ؟

بارتي اشك چشمانش را با آستين پپراهنش پاك كرد و رو به نارسيس گفت :

-بابايي رفته تو مرلينگاه نمياد بيرون.منم كه چيز داشتم چيز كردم تو شلوارم.

نارسيسا كه تازه عمق فاجعه رو درك كرده بود اول از همه آب دهانش را قورت داد و دوم به شلوار بارتي نگاه كرد و سوم به لباس چيزي شده اش نگاه كردو چهار بارتي را از فاصله ي يك متري رها كرد و پنجم بارتي پخش زمين شد.

ساعت : پنج دقيقه به هفت

-نارسيسا و لوسيوس بريد ببينيد رييس كجا مونده .
-لازم نكرده من اومدم .

بلاتريكس نفس راحتي كشد.

ولدمورت در ميان شلوغي مرگخواران آني موني را پيدا كرد و يك طلسم سبز رنگ خوشگل روانه ي وي نمود.

-چرا همونجور واستاديد داريد به من نگاه ميكنيد....كروشيو... راه بيفتيد.


ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱۵ ۱۶:۲۳:۲۱

ما چیزی رو داریم که ولدمورت نداره!؟
چیزی که ارزش جنگیدن رو داره!
:mama:


Re: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سوژه ی جدید !!!



- ارباب ... ارباب ... جاسوس های ما در محفل و دیگر گروه ها خبر از این آوردن که قراره با کشتی هایی از آمریکا برای پیوز و مری باود مواد و وسایل لازم برای تبلیغ و مقدار زیادی پول بفرستن . چیکار کنیم ؟ هوکی در خطره ... اینطور که من فهمیدم اگه این کشتی ها به لندن برسن و پولها و مواد لازم به اونا برسه ، هیچ شانسی برای پیروزی هوکی نمی مونه .

ولدمورت به سرعت از جایش بلند شد و گفت : سریع بگو همه ی مرگخوارا بیان اتاق قرارها . مسئله خیلی مهمه !


ده دقیقه ی بعد تمام مرگخواران حاضر در اتاق قرارها ساکت نشسته بودند و لرد ولدمورت در حال صحبت کردن بود . هوکی در گوشه ای از اتاق در حالیکه به صحبت های لرد گوش می کرد ، در حال تنبیه خود بود .

- ... باید با کشتی هامون به سرعت به سمت اون 3 کشتی مری و 3 کشتی پیوز حمله ور بشیم . جاروهای پرنده حاوی بمب آودا رو هم آماده کنین . تمام تجهیزاتو آماده کنین . نباید بذاریم حتی یه قطره از مواد و پولهای اون کشتی ها به لندن برسه . باید محاصرشون کنیم . باید بکشیمشون . باید بوقشون کنیم ...

صدای همهمه ی مرگخوارا در اتاق قرارها بالا گرفت و همه موافقت خود را با لرد ابراز داشتند و هوکی که دست از تنبیه کردن خود برداشته بود ، به آرامی می خندید .


صدای مرگخواران رو به سکوت رفت و ولدمورت از سکوت حاکم به سرعت کمال استفاده را برد .
- به سرعت تمامی وسایل رو آماده کنین . فردا صبح ساعت 7 همه توی اسکله ی مرگخواران آماده ی حرکت باشین . بقیه ی هماهنگی ها توسط بلیز و بلاتریکس انجام می شه . بلاتریکس مسئول هوایی و بلیز مسئول دریایی ...

بلا دست از موهایش کشید و بلیز نیز دسته ی کاغذهای پوستی ای که همیشه به دنبال داشت را روی میزی قرار داد و هر دو از جایشان بلند شدند و هر کدام به همراه گروه خودشان از یکی از درهای اتاق خارج شدند و لرد نیز به سمت اتاقش روانه شد .
---------------------------------------------------------------------------
سوژه اینه که قراره واسه مری و پیوز که محفلین از آمریکا کمک هایی فرستاده بشه تا یکیشون توی وزارت پیروز بشه . از قضا ولدمورت و یارانش از این موضوع آگاهی پیدا کردن و قصد دارن که نذارن این کمک ها به اونا برسه . چون اگر این کمک ها بهشون برسه شانس پیروزی هوکی خیلی کم می شه !








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.