فرچال به تندی به سمت طبقه بالا و اتاق لرد به راه افتاد.
ایوان : به نظرتون اینم یه چیزی مثل اون جامست؟
بلا و مورگانا :
در این میان فرچال،با حالتی شلنگ تخته اندازانه،به در اتاق لرد رسید و بی معطلی وارد شد.
- سلام خدمت لرد سیاه.من فرچالم.درخدمتم.اون پایین فِرَمه.این بالا یخچالمه.میتونین از هر دو همزمان استفاده کنین.البته گاهی قاطی میکنم.مثلا دیروز یه بستنی بزرگو جوشوندم.بستنیه بخار شد.ولی مشکل اصلی این بود که وقتی خبرنگاره اومد دید بستنیش نیست شروع به جرو بحث با بقیه کرد که بستنی منو شما برداشتین.بعدش همه افتادن به جون هم و...
- هووم،اینارو که پایینم گفتی باب،دیگه چی؟!
- من قابلیت پخش موزیک و همچنین آموزش موسیقی رو هم دارم.
لرد اندکی تامل کرد و گفت : موزیک؟چه جور موزیکی؟
بستگی داره بخواین چطور بکار ببریدش.
لرد که در جواب فرچال درمانده بود به نخستین چیزی مه از ذهنش گذشت لبیک گفت و قصه ای نو بوجود آورد...
- مثلا من بخوام به بلا ابراز علاقه کنم.
فرچال چینی به چهره اش انداخت و گفت : هووووم،بله،اجازه بدین.
دنگ دنگ دنگ خــــــــــر دیش دیش دیش دیـــــــــنگ
30 مین بعد
آهنگتون آمادست،در کل آهنگ ساده و زیبایی شد.برای ابراز علاقه فقط نیاز به تمکن مالی متوسط داره.
لرد که انگار بهش برخورده بود بادی در غبغب انداخت و گفت :
با من راجع به این مسائل پیش و پا افتاده حرف نزن.
- خوب خوب،خوبه،شروع میکنیم،بـ...لـ...ا... بـ...لـ...ا...
دو ساعت بعد
مورگانا : بلا برو ببین چی میکنن این دوتا،یه بلایی سر مای لرد میاره یه وقت.
بلا که کم و بیش از فرچال میترسید گفت : مگه نمیگی مای لرد؟خودت برو خوب
مورفین : بلا،خودت برو،دایی ژون با تو ریدیف تره،تو برو،این دختره میخواد به من دارو بده،تو برو...
ایوان : آره بلا تو بری بهتره
بارتی : خوب البته بلا شما برو
پیتر : میدونی اساسا لرد با شما راحت تره
رودولف : علی رغم میل باطنیم میگم که برو بلا...
مونتی : بلا...
- جیـــــــــــــــــغ،بسه دیگه.باشه میرم!
بلاتریکس با گامهای بلند و کشیده به سمت راه پله رفت.
2 مین بعد بالای پله ها بلاتریکس به پشت در اتاق لرد رسیده بود.
فرچال : بلا بلا بلا بلا بلا،واسه تو میخرم من طلا ملا،تکرار کنید!
لرد : بلا بلا بلا بلا بلا،واسه تو میخرم من طلا ملا.
در همین لحظه بود که بلاتریکس غش کرد و از بالای پله ها به پایین افتاد...
seems it never ends... the magic of the wizards :)