يه چيزي!مگه اين تالارمون باغ وحشم داره؟!اون وقت كجاش؟!
خوب بسه!به ادامه ي داستان توجه كنيد!
راستي اين پستي كه زدم فوق طولانيه!زجر آور...
***
بادراد یک نگاه عجیب به بکس میکنه.
_ چون حیوون کم داریم چند نفر باید نقش حیوونا رو بازی بکنن! گلگو تو نقش مورچه خوار ، آلفرد نقش پاندا ، مری تو هم نقش پلنگ صورتی رو بازی میکنی ! همین که گفتم! یالا!
مری ، آلفرد و گلگو :
بادراد ادامه مي ده:چرا اينطوري منو نگاه مي كنين ؟!واه واه واه!از خداتونم باشه!
مري مي گه:اوه...ام...چيزه...بله بله...از خدامونه!
!مگه نه بچه ها؟
آلفرد و گلگو:
بادراد مي گه:خوب...خوب شد پس!فقط زود باشين برين يه لباسي چيزي شبيه حيوونايي كه گفتم پيدا كنين و بپوشين...اِ!چرا منو نگاه مي كنين؟!برين ديگه.
مری ، آلفرد و گلگو :
بادراد:
مري و گلگو و آلفرد مي رن كه لباس براي خودشون درست كنن كه دوباره بادراد بهشون گير مي ده و مي گه:اِ !كجا مي رين؟از اين ور!با بقيه برين!مگه نمي خواين اول حيوونا رو تميز كنين؟اه بابا شما ديگه كي هستين...
كلا همه ي بچه ها:
***
ملت راون در حال تميز كردن حيوانات
- اههههه ليسا خوب تميزش كن ديگه...اه!
ليسا كه در حال تميز كردن يه گورخر بود،با عصبانيت دو متر اون ور تر پرتش مي كنه(قدرتو داشته باش!) و از جاش بلند مي شه و طرف بادراد مي ره.
بادراد: اوا!اين چه حركتي بود؟ليساي عزيز...؟اين كار از تو بع...بععععععععععع
ناگهان همه از صداي بادراد تعجب مي كنن و بر مي گردن كه ببينن چرا داره صداي ناهنجار از خودش درمياره!
كه با يه صحنه ي خشن روبرو مي شن!بله!ليسا با حركتي جانانه بادراد رو از جاش بلند مي كنه و دو متر اون ورتر پيش همون گور خره مينداره!
ملت راون:ايول ايول !داش ليسا (!) رو ايول!
بادراد:
***
بعد از تميز كردن حيوانات در حالي كه همه آماده شدن و لباسهاي تر و تميز پوشيدن ،در تالار زده مي شه!
بادراد با عجله و البته عصبانيت به مري و گلگو و آلفرد مي گه:زود باشين!چرا اين جا وايستادين؟برين تو قفساتون!
سپس دوان دوان طرف در مي ره و درو باز مي كنه ، ژست مي گيره و تعظيم مي كنه و مي گه:درود بر وزیر اعظم هوکی و پرسی و آسپ !خوش آمديد دوستان بزرگوار!منتظرتا...
هوكي با عصبانيت مي گه:بسه ديگه بوقي!برو كنار وارد شيم!
بادراد دست و پاشو گم مي كنه و مي گه:ام...چيزه...چشم!
و از كنار در دور مي شه تا راه رو براشون باز كنه.
ناگهان صداي يه آهنگ بندري بلند مي شه !همه تعجب مي كنن.صدا از كجا ميومد؟
يكدفعه ليسا كه يه لباس قشنگ پوشيده مياد وسط !
و
ليسا:
بعد كه يكم مي رقصه به بچه ها مي گه: يوهووو!دست نمي خواين بزنين؟
اعضاي راون جوگير مي شن و :
هوكي با عصبانيت به بادراد مي گه:اين مسخره بازيا چيه؟جمشون كن!
بادراد بدو بدو مي ره طرف ليسا اينا و مي گه:اه...ليسا!اين چه كاري بود كه كردي؟!بميري...
ليسا با حالت
مي گه:چي...؟بميرم؟من دستورت رو اجرا كردم...!خيلي نامردي!
بادراد مي گه:آخه كدوم دستور؟
ليسا : يادت نمياد؟چند ساعت پيش بود كه...
فلش بكنقل قول:
بادراد که گویی بار سنگینی از روی دوشش بلند شده گفت : خیلی خب! اول از همه میرید حیوونا رو تمیز میکنید و بعدش لباساتون رو می پوشید. لیسا تو به محض ورود وزیر براش بندری میزنی ، من که خودم همراهیشون می کنم ، بیدل براشون شعر میخونی و گابریل هم که خودش میدونه چی کار بکنه! ولی نکته مهم...
در همان حال كه ليسا و بادراد با هم صحبت مي كردن،بيدل مياد پيش هوكي و رفقا و مي گه:
درود مرلين بر شما باد!رخصت مي دهيد تا برايتان شعري كه آماده نمودم را براي شما بزرگواران بخوانم؟
پرسي با بي حوصلگي مي گه:برو بابا...اه...هوكي !آسپ!بينيا بريم...
***
در همين حال:
ملت راون در حال رقصيدن هستد...
ليسا داره قضيه رو براي بادراد تعريف مي كنه...
مری ، آلفرد و گلگو دارن صداي حيوونا رو تمرين مي كنن...
بيدل هم بدون توجه به رفتن هوكي و رفقا داره شعر مي خونه!
***
خلاصه هيچ كس متوجه اين كه اونا رفتن نمي شه.تا اينكه صداي نعره ي گابريل شنيده ميشه:اهههههههههههههه!بسه ديگه...ديدين؟!
رفتن!ملت راون:وايييييييي
!بدبخت شديم بي چاره شديم چيز شديم بوق شديم و هزاران شديم ِديگر!
يك دفعه در دوباره زده مي شه.بادراد كه فكر مي كنه هوكي اينا برگشتن همه جا رو دوباره جم و جور مي كنه و در و باز مي كنه و همون ژست و تعظيم قبلي رو مي گيره و ميگه:قربان !ما غلط كرديم!بي جا كرديم!تو رو خدا ما رو...
گابريل با حالت
به بادراد مي گه:بادراد بالا سرتو نگاه كن!
بادراد سرش رو بالا مي بره و مي بينه سپتيما دم دره!
سپتيما هم با حالت
مي گه: ثانيا من يه خبر مهم در مورد اون باغ وحش مزخرفمون دارم!
اولا اينجا چه خبره؟!
ادامه بدين!
***
احساس مي كنم كل اين پست شده شكلك!به به!
[b][color=0066FF] " تا دنیا دنیاست آبی مال ماست / ما قهرمانیم ج