اوج گیری محفل ققنوس !از میان شیشه های ترک خورده و سوراخ ،عقربه ی کوچک ساعت برج بیگ بن روی عدد ۸ ایستاده بود و عقربه ی بزرگ نماینگر ۱۲ ! چراغ صفحه ساعت با جرقه هایی گاهی روشن و مدتی خاموش باقی می ماند. کمتر نور چراغ از ساختمانی در لندن به چشم می آمد. اندک روشنایی شهر هم از تیر های چراغ برق کوچه و خیابان ها بود که یکی در میان سوخته بودند. تقریبا هیچ صدایی از شهر همیشه پر سر و صدای لندن به گوش نمی رسید مگر در دقایقی صدای موتور سیکلت و چند اتومبیل ! رودخانه تیمز این بار خالی از قایق بود و سرمای هوا گوشه های آن را منجمد می ساخت. کمی آن طرف تر در میدان گریمولد که تماما خاموش بود، غوغایی برقرار بود و تا چشم کار میکرد جادوگرهای مختلف با هیکل و لباس های گوناگون در مقابل یک آپارتمان ایستاده بودند و با چوبدستی های خود اشعه های نور را روی دیوار آجری آپارتمان می گرفتند. بلاخره همهمه و بحث جادوگران پایان گرفت؛ آجرهای دیوار آجری یکی یکی کنار می رفتند. عده ای دوربین های عکاسی خود را بالا گرفته سر جمعیت گرفته بودند تا از صحنه عکس برداری کنند.
از میان آجرهای کنار رفته، دربی نیمه باز نمایان شد و چند قامت بلند و کوتاه بیرون آمدند و دوباره آجرها با همان سر و صدای قبلی روی درب را پوشاندند. آلبوس دامبلدور با ریش بلند، بافته شده و نقره ای خود از چند پله ی کوتاه پایین آمد و در مقابل جمعیت جادوگران مختلف ایستاد. در میان نور چوبدستی های جادوگران و فلاش دوربین ها چشمان آبی رنگش از میان عینک هلالی شکلش برق میزد و در اثر باد خنکی که می وزید و بوی مرگ و ماتم را به درون حفره ی بینی سایرین فرو می نمود، شنل بلند و یکدست سیاه رنگش به رقص در می آمد ولی این بار کلاه بوقی اش را به سر نداشت. تا حدود دو دقیقه میان او و خبرنگاران و سایر جادوگران نگاه هایی رد و بدل شد و هیچکس هیچ حرفی نمی زد. سرفه ای کوتاه کرد و با صدایی بلند گفت:
«دوستان عزیز. دوستان عزیز. در دوران تاریکی هستیم. پیش پای شما با چهار جسد در خانه شماره ۱۲ رو به رو شدیم. نه . نه. خواهش میکنم شلوغ نکنید. خواهش میکنم شلوار منو نکشید پایین، آقای کاف. دستمو ول کن ریتا. از افشای هویت شان معذوریم. نه. گفتم نـــــــــــــه ! »
سکوت مرگبار برقرار شد. فلش دوربین ها قطع شد و همه با ترس به دامبلدور خیره شدند. دامبلدور بدون حفظ حالت خشم ملایم تر شلوار زیر شنلش را با اشاره انگشتش بالا کشید و ادامه داد:
« خلاصه. دیروز عصر با نخست وزیر ماگل های بریتانیا جلسه ای داشتیم و همانطور که حالا می بینید شهر کاملا متروک و ساکت شده و هیچ ماگلی نمی بینیم. همه رو با هر شرایطی که بود به کشورهای همسایه منتقل کردند. لرد ولدمورت بار دیگر با اتحادی جدید و تقریبا فنا ناپذیر قدرت گرفته و داره حملات ویرنگر بعدیشو طراحی میکنه. ما جادوگران ساده ای هستیم. همین پسره ی کله زخمی که مدت ها پشتش بودم حالا از ... »
اهمم !
صدای سرفه ی ریتا اسکیتر حرف دامبلدور را قطع کرد و همه نگاه ها به سمت ریتا اسکیتر جلب شد. با صدایی لوس و دخترانه پرسید:
« آلبوس ، میدونی که دارم نسخه ها و ویرایش های متنوعی از "زندگی و دروغ های آلبوس دامبلدور" منتشر می کنم. سوالم اینه که شما دقیقا پشت هری پاتر چه کاری میکردین؟ »
دامبلدور با بی اعتنایی ادامه داد:
« یادم نیس. خلاصه همین پسره ی کله زخمی، پاتر که مدت ها پشتش بودم حالا از متحدین لرد سیاه شده. همگی اسنادش رو دیدیم که چطور در افتتاحیه فیلم آخر کله زخمی همدیگر را در آغوش گرفته بودند. شما اگر بدانید در دوئل تالار اسرار وزارتخانه چه زجری در برابر ولدمورت متحمل شدم برای دفاع از هری پاتر کله زخمی؟ به خاطر ندارید که چطور فریاد می زد سیریوس ! سیریوس و میخواست بلاتریکس را تکه تکه کند؟ حالا همگی این دو رو در آغوش هم مشاهده می کنیم ! به ما نارو زدن، دوستان ! ما شاهد اتحاد قدرتمند لرد سیاه با مدیران هستیم. هر لحظه امکان داره شما رو بدون چوبدستی و افسون های آنتی بلاک گیر بیارن. اون وخته که همگی میرین جزایر بالاک و اگه مقاومتی هم بروز بدین حذف و در نهایت شهید خواهید شد. باور بفرمایید تالار شهدای محفل ققنوس دیگر ظرفیتی نداره تا مجسمه و تابلویی از یک شهید جدید اضافه بشه بهش. و من اعلام می کنم که در برابر بی رحمی، من هم دیگر مراعات نخواهم کرد و بی رحم خواهد بود. من از تمامی یاران و مرگخواران لرد سیاه دعوت می کنم تا هر چه سریع تر به محفل ققنوس بپیوندند تا خود و خانواده خودشون رو از درگیری های مرگبار خلاص کنند... »
زنی با پالتوی خال خالی - سفید از نژاد سگ دالماسین که تا وسط کله اش روی موهای سیاه رنگ خود رو سری آلبالویی کشیده بود با صدایی دورگه و عجیب گفت:
« امان پور هستم از سی.ان.ان . جناب دامبلدور. لطفا شیوه برخورد حقوق بشری خودتون رو با مرگخواران اسمشونبر ، در حقیقت افراد گول خورده و گمراه شده اعلام بفرمایید... »
دامبلدور با تعجب با قیافه و صحبت های زن دقت کرد و با کمی مکث پاسخ گفت:
« نمیدونستم ماگل ها هم خبرنگار فرستادن ! تکرار می کنم که به لرد سیاه و مرگخوارنش رحم نخواهم کرد. پس بشتابید مرگخواران. بشتابید و به اینجا بیاین. یاران من در محفل ققنوس اینجا دم در فرش های قرمزی پهن خواهند کرد که همگی روی آن سجده می زنید و توبه می کنید. بعد هم به داخل محفل وارد خواهید شد و هر آنچه که آمار و زیر آب زنی از لرد سیاه دارید رو تحویل محفل می دهید تا از زندان آزکابان در امان باشید و عضوی از محفل شوید. می دانید که. ما به جای دمنتور چندین اژدها را نگهبان این زندان کردیم. به توصیه های یاران من در محفل گوش کنید. همین حالا مرگخواران بدون نوشتن هیچ استعفا از چنگال خونین لرد سیاه فرار کنید و به اینجا بیاین. از ما شوید. من باید برم. نسل تک شاخ ها و تسترال های کشور در حال انقراض است. وزارت سحر و جادو نداریم. بودجه نیست. به خاطر بچه ها تون بجنگید ! شب دوستان خوش ! »
در میان همهمه اعتراض جادوگران و رگبار سوالات از آسمان ققنوسی روی سر دامبلدور فرود آمد. شعله های آتش دامبلدور پیر را فرا گرفت و در میان جرقه های گذرا ناپدید شد. ریموس لوپین در حالیکه جلو جمعیت می رفت فرم ها و اطلاعیه های مختلفی را در بین جمعیت پخش می کرد و با اشاره چوبدستی اش به در و دیوار ساختمان ها می چسباند.
[spoiler=به اعضای فعلی محفل]یاران و دوستان پیشین در محفل ققنوس لطفا با گرمای حضور و حرارت نفس خویش در خانه گریمولد پیمان دوباره خویش را اعلام فرمایند. خلاصه امر اینکه با رولیدن ابراز وجود فرمایید.
[/spoiler]
اطلاعیه عضویت در محفل ققنوس برای عضویت در محفل ققنوس و مبارزه در راه پلیدی ها یک نمونه از هنر رول خویش را لینک بفرمایید. سپس آنرا به شکل پاکیزه بدست گرفته، درون پاکت نامه گذاشته ، درون صندوق دم درب بیندازید و در مقابل درب خانه ۱۲ گریمولد چادر بزنید تا نوبت تایید شما شود. بی شک کمیته حمایت از پناهندگان محفل ققنوس محل اسکان و تغذیه شما را فراهم می کند. توجه داشته باشید که از تاریخ تولید پست بیش از دو ماه نگذشته باشد. می توانید سه – چهار پست هم لینک بفرمایید. جدا از لینک ها لطفا به سوالات زیر هم جواب دهید:
۱. چند ساعت در هفته می توانید در خدمت محفل ققنوس و عملیات های آن باشید؟
۲. اگر در محاصره همه جانبه باشید، کدام یک از روش های دفاعی زیر را برای جلوگیری از نفوذ مرگخواران به منزل شخصی خودتان استفاده خواهید کرد تا زمانی که یاران محفل برسند؟ (تست هوش ! )
الف) ریختن پودر مرگخوار کش در میان درز های شیشه و درب ها
ب) کار گذاشتن افسون های دفاعی و مرگبار
ج) گروگان گرفتن زن و بچه خود به شکل نمایشی در برابر مرگخواران
د) کار گذاشتن چرخ گوشت درونی روی دستگیره درب ها
۳. در عملیات های آنتحاری به تمامی اعضای بیرونی بدن شما بمب های جادویی حاوی افسون های آواداکداورا و کروشیو وصل می گردد و شما را به درون اماکن پر از مرگخوار و مدیر می فرستیم تا ضمن انفجار و تکه تکه کردن خویش، جمع زیادی از نیروهای پلید را با فدا کاری خویش نابود سازید. لازم به ذکر است که در صورت انجام این کار تابلوی نقاشی و مجسمه شما در تالار شهدای محفل قرار خواهد گرفت و خانواده ی شما نیز تا سه چهار نسل تامین خواهد شد. آیا حاضرید در عملیات های آنتحاری شرکت کنید؟
۴. می دانید که مدیران همگی متحد لرد سیاه هستند. اگر مدیری شما را تنها گیر بیارد و نتوانید از افسون آنتی بلاک استفاده کنید، بی شک به جزایر بالاک خواهید رفت. آیا در جزایر بالاک همچنان برای محفل ققنوس تا پای جان با نگهبانان جزیره می جنگید؟
۵. لطفا شیوه مرگ لرد سیاه و سقوط منوی مدیریت و متحدان وی را در حد یک پاراگراف رول یا قصه یا عبرت نامه یا مشابه آن توصیف فرمایید !
در زیر سایه ریش سیفید این حقیر باشید ! نه در مقابل انعکاس کور کننده ی نور از کله ی عریان وی !