بررسی پست شماره 218 باشگاه دوئل،سرکادوگان:نگاه شما به سوژه خیلی جالب بود.پستتون ربط چندانی به کریسمس نداشت.بجر چند خط اولش که اشاره شده بود در چه موقعیت زمانی قرار داریم.ولی با پیش اومدن هر حادثه تلخ در پست شما خواننده ناخودآگاه به یاد میاورد که الان کریسمسه و اصولا این جادوگرا باید شاد باشن.ولی نمیتونن...
یکی از اشکالات عمده پست شما عجله در توضیح وقایع بود.از روی اتفاقا کمی سرسری رد شدین.البته اشکال پستهای تکی همینه که مجبورین کل ماجرا رو خودتون توضیح بدین.ولی وقتی چاره دیگه ای ندارین بهتره پستتونو طولانی تر کنین و در عوض توضیحات لازم رو به خواننده بدین.
نقل قول:
دامبلدور مانع از رفتن هري ، رون و هرميون شده و آنها را در هاگوارتز نگه داشته بود ، محفلي ها در هاگوارتز گرد هم آمده بودند و از همه مهمتر اين بود كه جشني به مناسبت كريسمس برگذار نميشد .
این قسمت کمی گنگه.مشخص نیست چرا دامبلدور مانع رفتن بچه ها شده.فقط به خاطر پیشگویی؟اگه قراره جنگی در بگیره اصولا دامبلدور باید بچه ها رو میفرستاد یه جای دیگه.شاید بهتر بود برای موندن بچه ها بهانه دیگه ای بتراشین.
نقل قول:
داملبدور بر خلاف هميشه كه لبخندي زيبا صورتش را ميپوشاند ، عصبي به نظر ميرسيد و چند تار موي پريشان روي صورتش آمده بودند و چشمانش از بي خوابي به زور باز مي شدند .
وقتی دارین جمله نسبتا جدی و سنگینی رو توضیح میدین باید کاملا مراقب کلماتی که انتخاب میکنین باشین.یه عبارت عامیانه و ناهماهنگ با جمله میتونه کل جدیت جمله رو از بین ببره.مثلا اینجا به جای "به زور باز میشد"بهتر بود از "به سختی باز میشه" استفاده میکردین.همین تغییر کوچیک جمله تونو به مراتب زیباتر میکنه.
نقل قول:
ناگهان هوا سرد شد و به طور باور نكردني غم بر فضا چيره گشت ؛ گويي پليدي تمام شادي ها را مي بلعيد .
هري در حالي كه از سرما مي لرزيد چوب دستي خود را آماده كرد تا با ديوانه ساز ها مقابله كند ولي چيزي كه ديد آنقدر تعجب آور بود كه به كلي فراموش كرد براي ورد پاترونوم بايد به خاطره اي خوش فكر كرد
ولدمورت با همان سر تاس و صورت بي دماغ و خوف ناكش روبروي دامبلدور ايستاده و به او زل زده بود
ورود ولدمورت اتفاق ترسناک و مهمیه که اینجا بیش از حد سریع اتفاق افتاده.البته شوک وارد کردن به خواننده کار خیلی جالبیه ولی قواعد خاصی داره.مثلا شما میتونستین با اشاره به سردی هوا حواس خواننده رو پرت کنین:
هری درحالیکه به دامبلدور خیره شده بود متوجه سرمای ناگهانی هوا شد.به خوبی میدانست این سرما نشانه چیست.درست در لحظه ای که چوب دستی خود را برای مقابله با دیوانه سازان آماده کرده بود، با چهره خوفناک لرد ولدمورت که درست روبروی دامبلدور ایستاده بود مواجه شد...
نقل قول:
لشكري تشكيل شده از ده ها ديوانه ساز و مرگ خوار و حيوانات ديگر .
!!!!
مرگخوار ها و حیوانات دیگر؟!!!این دقیقا یعنی چی؟!!مگه مرگخوارا خدایی نکرده...؟؟؟!
اون "دیگر"ی که نوشتین به کلمه قبل هم برمیگرده.مثلا وقتی مینویسین: "مرگخواران و قهرمانان دیگر"،قهرمانان به مرگخواران هم برمیگرده و این معنی رو میرسونه که مرگخوارا هم قهرمان هستن.حالا شما همین حالت رو بکار بردین ولی با استفاده از کلمه حیوانات!
نقل قول:
يك لحظه هري حس كرد دامبلدور راه مخفي هاگوارتز را به اسنيپ نشان داده است تا رغيب ديرينه اش را براي او بياورد .
اولا رقیب!
دوما "حس کرد" اینجا زیاد درست نیست.میتونستین از "حدس زد" استفاده کنین.هری نمیتونست همچین چیزی رو حس کنه.
نقل قول:
هري با تعجب به ديوانه ساز ها چشم دوخت . تا به حال نديده بود آنها با ديدن طعمه به سمت آن حمله ور نشوند ؛ به راستي كه تنها رهبرشان ولدمورت بود و آنها از او پيروي ميكردند .
نقل قول:
دو ديوانه ساز به سمت هري هجوم آوردند تا او را بوسه باران كنند اما او به موقع خاطره ي بوسه ي زيباي چوچانگ را در ذهن مرور كرده و فرياد زد : اكسپكتو پاترونوم !!
بعضی از قسمتها مثل همین بالاییا خیلی زیبا توصیف شدن.
نقل قول:
ولدمورت زبون ماري شكل خود را بيرون آورد گفت
زبون لرد ولدمورت ماری شکل نبود.عادی بود!اون بیچاره فقط بلد بود به زبون مارها حرف بزنه!همین.
جادوهای عجیب و غیر عادیی در پست شما وجود داره.این جادوها برای افراد عادی میتونست اغراق آمیز و غیر قابل باور باشه ولی خوشبختانه شما از اونا فقط برای ولدمورت و دامبلدور استفاده کردین.برای همین مشکلی وجود نداره.
نقل قول:
گوزن با لرد سياه برخورد كرده و او را نقش زمين كرد .
پاتروناس برای مقابله با دیوانه سازاس.نمیتونه کسی رو نقش زمین کنه....مخصوصا لرد سیاه رو!
نقل قول:
ولدمورت سر بالا كرد و به سمت هري فشي كرد : پيشگويي چي گفت ؟!
هري به او نزديك شد و با فش فش كنان گفت : گفت كه تو بايد به دست من بميري ... فقط به دست من !!!
اینجا دلیلی نداشت که هری و لرد به زبون مارا حرف بزنن.این فش فش کردنشون حالت طنز آمیزی به این قسمت داده که زیاد با حال و هوای پستتون هماهنگ نیست.
نقل قول:
هري پس از اداي اين كلمات به طرفي پرتاب شد و ولدمورت فرصت پيدا كرد چوب دستي خود را بردارد .
بلاتريكس لسترنج براي چندمين بار به لرد خود خدمت كرده بود .
این قسمت خوب بود.ولی اون پرتاب شدن کمی غیر عادی بود.یه جوری نوشتین انگار هری به میل خودش پرتاب شده!باید اون حالت ناگهانی و حمله وار بودنش رو هم اضافه میکردین.با این همه خواننده رو به خوبی غافلگیر کردین.
آخر پستتون خیلی جالب بود.حیف که کمی عجولانه نوشته شده.اینکه هری به دست بلاتریکس کشته بشه و لرد سیاه هم بلاتریکس رو بکشه...ایده جدید و جالبی بود که به کمی پرداخت بیشتر احتیاج داشت.
دو خط آخرتون هم این پایان جدید و جالب رو کامل کرده.
روی هم رفته پست تلخ ولی نسبتا خوبی بود.به هیچ عنوان مسخره نبود.
موفق باشید.
_________________________________
اسکورپیوس
قبل از نقد یه توضیحی بدم
من
پستهای شما رو نقد نمیکنم.بعنی وقتی نقد میکنم نظرمو درباره پستتون نمیگم.در واقع طرز نوشتن و اشتباهات شما رو در اون پست بررسی میکنم.هدف شمایین، نه پست...برای همین:
1-اصولا درست نیست برای پستی که قبل از آخرین نقد زده شده درخواست نقد کنین.چون به هر حال نقد آخری که انجام شده اثری روی این پست نداشته و نقد کردنش بی فایده اس.
2-درخواست نقد همزمان برای دو سه تا پست هم کار بی فایده ایه.دلیل اینم همون بالاییه.من الان اشتباهای شما رو میگم و مسلما این اشتباها تو هر سه پست تکرار شده.برای همین نقد یه پست با نقد همزمان ده پست فرقی نمیکنه.
بررسی پست شماره 213 باشگاه دوئل،اسکورپیوس مالفوی:نقل قول:
ترس از نگاهش پیدا بود؛با دستمالی که در دست داشت عرق های سردی که بر صورتش نشسته بودند را پاک می کرد.برای اینکه از نگرانيش کمی بکاهد،دست در موهای طلايی رنگ و صافش می کرد و آن ها را می پیچاند.در مقابلش پاتيلی سياه رنگ و بسيار بزرگ قرار گرفته بود.پاتیلی که در آن یک معجون می جوشید.معجونی که باید تا چند دقیقه ی دیگر آن را می خورد و بعد به سوالات لرد پاسخ می داد؛سوالاتی که اگر راستش را می گفت باید خود را در تابوت تصور می کرد...
این قسمت برای شروع عالی بود.شخصیت داستان برای خواننده مشخص نیست.ولی با توجه به موهای طلایی و صاف میشه حدس زد که لوسیوس یا دراکو باید باشه.حالت اضطراب آمیزی که شخصیت داستان در اون قرار داره خواننده رو کنجکاو میکنه.شرایط سختی رو که لوسیوس در اون قرار داره خوب توصیف کردین.
ظاهر پستتون خوب و مرتبه.
شخصیتها رو خیلی خوب توصیف کردین.درست همونطور که باید باشن.لوسیوس مغرور ولی در عین حال چاپلوس نسبت به لرد سیاه.لرد خودخواه و بی رحم.ولی جالبتر از همه مرگخواران بودن.مرگخواران کتاب شجاعت فوق العاده ای نداشتن(بجز استثناهایی مثل بلاتریکس که اونم دلیل خاص داشت!) و اصولا سعی میکردن پیش لرد سیاه خودشونو شجاعتر از اونی که هستن نشون بدن و در نهایت جون خودشون براشون مهمتر از همه چیز بود.مرگخواران پست شما هم دقیقا همین حالت رو داشتن.
نقل قول:
يعنی مرگخوارهای من اينقدر احمقن كه از عهدهی كشتن يه جادوگر خرفت اونهم در همچين وضعيتی بر نميان؟
"احمق" کلمه ای نیست که اصولا لرد سیاه ازش استفاده کنه و ضمنا برای این موقعیت صفت مناسبی نبود..ضعیف ، ترسو ، بی کفایت یا بی لیاقت یا یه همچین صفتهایی مناسبتر بودن.
نقل قول:
ناگهان صدایی لطيف اما غافلگير كننده او را سر جای خود میخکوب کرد.
صدای لطیف برای دامبلدور زیاد مناسب نبود.عبارت صدای لطیف خواننده رو بیشتر یاد صدای یه زن میندازه.
برخورد لوسیوس با دامبلدور و محفلی ها خوب بود.البته سفیدا کمی خبیث به نظر میرسیدن!مثلا:
نقل قول:
به چوبدستی دامبلدور نگاه كرد كه با حالتی تهديد آميز در دستانش تكان میخورد،يا بايد به اربابش خيانت میكرد يا میمرد...
نقل قول:
پس رو به او کرد و گفت:لوسيوس،از اينكه ماموريت رو انجام دادی ممنونم،اما احساس میكنم داری دروغ میگی... بايد معجون راستی بخوری،اين طوری معلوم ميشه كه دروغ نمیگی.
این لحن رک،ظاهرا محترمانه و باطنا توهین آمیز دقیقا لحن لرد سیاهه.دیالوگهای خیلی خوبی برای بیشتر شخصیتها نوشتین.
پایان پستتون زیبا و تاثیرگذار بود.
خوب بود.
بقیه نقدا فردا انجام خواهد شد.(دو پست اسکورپیوس و پست ریموس.پست لودو هم میمونه برای بعد از امتیاز دهی)