اسنیپ: آسیب؟ فقط میخواستی آسیب برسونی؟ من فکر کردم میخوای بخوری!
مرگخواران و محفلیها ( براساس سنت پیچیده و قدیمی جمع بستن سیاه و سفید ) با تعجب به طرف اسنیپ که جلد هفتم کتاب هری پاتر را در دست داشت نگاه میکردند که او افزود:
- آخه شماها این همه رول زدین داستانها رو عوض کردین! الان یا زولینگ باید کتابشو عوض میکرد یا ما داستانمونو... پس من همین جا و در همین لحظه دست لینی ( نویسنده رول قبلی ) رو میبوسم که محوریت داستان رو عوض کرد و ما رو نجات داد.
ملت رول نویس: آخه نه اینکه همه تا اینجا از روی کتابای رولینگ چیزی مینوشتن
در همین لحظه گراوپ که به طرف محفلها حله ور بود و آنها را در گوشه ای جمع کرده و قصد آسیب تکرار میکنم آسیب رساندن به انها را داشت ناگهان متوقف شده و به طرف لرد ولدمورت و مرگخواران دیگر برگشت.
لرد سیاه: گراوپ، اونور... باید اونور حمله کنی.
گراوپ: گراوپی نتونست... آن نمیدونه...
لرد سیاه: چی رو نمیدونه؟ یعنی تو نمیدونی باید به طرف محفلیها و سیاه ها حمله کنی؟ تو اخرا..
لرد در حال بر زبان آوردن آخرین کلمات خود بود که بارتی سریعاً و به موقع حرف او را قطع کرد.
بارتی: نــــــــــــــــــه لرد، نه اگر اونو اخراج کنین دیگه مرگخوار نیست و طبق قطعنامه میتونه به شما حمله کنه.
لرد سیاه: آفرین پسر، این بهترین حرفی بود که تا حالا ازت شنیدم.
بارتی:
لودو: بارتی تو چطوری خبر دادی مگه تو نمردی؟
بارتی: مگه هر کسی بمیره روح نمیشه؟ ایناهاش این قطعنامه 09365894122هست باهاش تماس بگیرین
لودو سریع خودش رو به یک تلفن همگانی میرسونه و از مسیر رول خارج میشه اما در همین لحظات لرد اوضاع رو دست میگیره و دادمه میده:
- پس چرا دفعه قبل قطعنامه خروج رو بهمون نگفتی؟ آوداکداورا! بازم بمیر...
بارتی:
مرگخوارا:
در همین حین لودو که سرحال و خندان در حال برگشت به ماجرا بود قضیهای را که کمی از یاد رفته بود را بازگو کرد و بارتی را نجات داد.
لودو: ببینم گراوپتو چی رو نمیدونی؟
گراوپ: گراوپی آسیب ندونست، آسیب به کجا میکنن وارد؟...
لودو: خب آسیب رو به همه جا!... ببین مثلاً به اینج...
لودو در حال آموزش آسیب رسانی به گراوپ بود که روفوس همه را به خود آورد.
روفوس: ارباب! ارباب وزارتیا اومدن، هزارتا ممد باهاشونه الانه که قضیه بمب...
لرد سیاه: کروشیو روفوس! ما فعالیتهای صلح آمیز هسته ای داریم، دامبلدور هم میدونه! اصلاً چطوره یه اجلاس G2 تشکیل بدیم؟