هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۱

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1205 | خلاصه ها: 1
آفلاین
1-نظرتون در مورد ذهن خوانی و چفت شدگی چیست ؟ (15 امتیاز)

نظر مساعدی دارم! ولی بهتره که دلیلش رو هم بگم تا اون 15 امتیاز رو بدست بیارم! :

ذهن خوانی و چفت شدگی هر دوشون خیلی مفیدن، ولی از نظر من برای یک جادوگر سیاه، ذهن خوانی بیشتر مورد نیازه و برای یه جادوگر سفید چفت شدگی بیشتر مهمه با توجه به نیاز های روزمره ی هر کدوم!

ذهن خوانی البته برای خیلی از افراد جامعه میتونه پرکاربرد باشه، مثلا میشه به کمک اون در ادارات و نهاد های مهم و همینطور سری، ذهن افراد رو کنترل کرد و افراد خائن رو تشخیص داد که البته چفت شدگی هم میتونه در این موتقع مانع کار به حساب بیاد، ولی اگه جادوگر ذهن جو قوی باشه و منبع انرژی ش برای این کار زیاد باشه، میتونه به همه ی ابعاد ذهن فرد مقابل نفوذ کنه و بتونه موفقیت کسایی رو که براشون کار میکنه، تضمین کنه!

ولی همونطور که هممون میدونیم، هر کسی علاوه بر رازهای مهم کاری و اینا که به دست آوردنشون برای بعضی ها خیلی مهمه، خاطرات و راز های شخصی دارن که فقط برای خود فرد ارزش داره و ذهن جو ها هم بهتره که با این موارد کاری نداشته باشن چون میشه با اون کل زندگی فرد رو به باد داد! ولی در کل از نظر من، هر دوشون برای یه فرد جادوگر یا ساحره لازمه، در چه موقعیت و مقامی که باشه، بالاخره هر فردی لازم داره که چیز هایی رو مخفی کنه و چیز هایی رو از نیت فرد مقابلش بدونه!


2- ذهن خوانی خلاف قوانین هست ؟ (15 امتیاز)

همونطوری که در بالا اشاره کردم، اگه بخوان به رازهای شخصی و خصوصی فردی با نیات بد دست یابند، بله، بسیار هم خلاف قوانین هست!

ولی اگه به منظور همیگشی مورد استفاده قرار بگیره که فرد مقابل رو امتحان کنن و یا اطلاعات مهمی رو از فرد بیرون بکشن، میتونه مفید باشه و بر طبق قوانین!

البته این نکته رو هم باید بگم که بر طبق قوانین بودن یا خلاف قوانین بودن، به شدت وابسته به فرد ذهن جو و مقام و موقعیتش هست!

مثلا برای سیاهان که هیچ قانونی ندارند، خلاف قوانین محسوب نمیشود.
برای سفیدان که همیشه سیاهان از ضفشان شکایت دارند و میخواهند قوی باشند ولی وقتی که میخواهند قوی باشند، از هر طرف به آنها میتازند و نمیگذارند که کارشان را بکنند و نیاز آنها رو هم برآورده کنند، بر خلاف قوانین میباشد!
برای اعضای وزارت هم که همه چیز بر طبق قوانین محسوب میشه!


سورس، اگه اون 30 امتیاز رو ندی، من میدونم و تو!


و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۰:۱۱ سه شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین


1. نظرتون در مورد ذهن خوانی و چفت شدگی چیست ؟ (15 امتیاز)

در دنیای همیشه ، چه از زمان قدیم و چه زمان حال بستن ذهن یکی از بحث های مهم و همینطور کار های مهم بوده و هست. خواندن ذهن یک برگ برندست. کسی که می تواند از هر دیوار دفاعی ذهنی بگذرد و به افکار فرد مقابل دست پیدا کند ، همیشه یک قدم جلو می باشد. افراد سفید زیاد به این کار علاقه ای ندارند و تنها در زمان مقابل به دشمن از این روش استفاده می کنند و در آن موقع نیز به احتمال زیاد موفق نمی شوند چون قبلا اینکار را بسیار کم انجام داده اند و یا اصلا انجام نداده اند. اما افراد سیاه از همان دوران مدرسه شروع به این کار می کنند و خیلی زود در این کار خبره می شوند. بستن ذهن یک کار مشترک می باشد. چه سیاه و سفید باید ذهنش بسته باشد. در دنیای جادوگری هر کس که ذهنش باز است و یا ضعیف است ، همانند این است که در بین دیگران ابرویی ندارد. بستن ذهن از اولین کار هایی است که یک جادوگر باید در دنیای جادوگری انجام دهد.

2. ذهن خوانی خلاف قوانین هست ؟ (15 امتیاز)

به قول دوستم قوانین برای شکسته شدن می باشند. پس در دنیای مرموز جادوگری همیشه کسانی هستند که این کار را انجام می دهند و برایش مهم نیست که جرم انجام می دهند یا نه؟ اما در اصل اینکار خلاف قوانین وزارت است اما وزارت نمی تواند کسانی که ذهن کسی را می خوانند ، شناسایی کند و سالیه فقط 0.1% از ذهن خوانی ها را می فهمد و وارد عمل می شود. حتی این رقم ممکن است کمتر باشد.

با تشکر
گودریک گریفندور


تصویر کوچک شده


پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
1-نظرتون در مورد ذهن خوانی و چفت شدگی چیست ؟ (15 امتیاز)اول در مورد ذهن خوانی کاری است بسی بسیار مفید .چرا که در مواقع لزوم می توانید در کمال ادب وارد ذهن شاگرد اول کلاس و گاهی معلم شوید و با آسایش تمام یک بیست خوشگل دریافت کنید. البته به استثنا شما پروفسور. و اما در مورد چفت شدگی کاری است بسی بسیار مفید چرا که به شما این امکان را می دهد از ذهن،خاطرات اطلاعا ت و.......خود حفاظت کنید و به دیگران اجازه ی دسترسی به آنها را ندهید،مثل شما پروفسور اسنیپ
2- ذهن خوانی خلاف قوانین هست ؟ (15 امتیاز)
در بعضی مواقع جواب این سوال چیزی نیست جز ،نخیر.برای مثال در مواقع امتحان،مواقع حساس و ضروری و.... این عمل بسیار مورد استفاده قرار می گیرد و اصلن هم غیر قانونی نیست چرا که ما قصدمان خیر بوده و می خواهیم برای شادمانی دل پدر و مادر و معلم و آرامش خیال خودمان بیست بگیریم.اما در بعضی مواقع باید جلوی خودمان را بگیریم و بدون اجازه ی شخص وارد ذهنش نشویم چرا که این کار نهایت بی ادبی ما را می رساند.البته گاهی اشکال ندارد بدون اجازه سرمان را بندازیمو بریم تو.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.



پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۴۷:۵۰
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
جلسه اول :

اسنیپ به آرومی در کلاس قدم میزد و به دانش آموزان نگاهی میکرد . 10 دقیقه بود که سکوت در کلاس برقرار بود و هیچکس حرفی نزده بود . بعضی دانش آموزان با نگرانی به همدیگه نگاهی میکردن و بعضی ها از ترس به کتاب جلوی میزشون خیره شده بودن . الفیاس نگاهی به دافنه انداخت و چشمکی زد .

-کلاس من مکانی برای عشق بازی های شما نیست جناب دوج . به مدت 10 ثانیه وارد ذهنتون شدم ، شاید بهتر باشه به جای اون تفکرات مسخره در مورد دافنه ، یه مقدار به درس تمرکز کنید .

الفیاس سرش رو پایین آورد و به جلوش خیره شد . اسنیپ لبخندی زد و به جلوی کلاس رفت . با صدای آرومی گفت :

-همونطور که فک میکردم همتون از ذهن های ضعیفی برخوردارید . گریفیندوری ها که اینقدر ضعیف بودن که اصلا نیازی نبود تلاش کنم برای وارد شدن به ذهنشون .

دوری زد و به طرف تخته کلاس رفت . چوب دستیش رو از جیبش در آورد و به تخته ضربه ای زد . نوشته هایی بر روی تخته نمایان شد .

برنامه درسی :

جلسه اول : چرا باید چفت شدگی یاد بگیریم ؟
جلسه دوم : چگونه ذهن بخوانیم ؟
جلسه سوم : چگونه از ذهن خوانی جلوگیری کنیم ؟
جلسه چهارم : تمرین عملی چفت شدگی و ذهن خوانی


اسنیپ قدمی زد و به طرف صندلیش رفت و بر روی اون نشست . این بار با صدای محکم تری شروع به حرف زدن کرد .

-خیلی از شما ها آینده عادی خواهید داشت . در یکی از اداره های معمولی وزارت خونه کار میکنید و هیچوقت نیاز به چفت شدگی نخواهید داشت ولی برای اون عده دیگری که ابله تر از این هستن و فکر میکنن شجاعت بیشتری دارن این درس به درد میخوره . در دنیای جادوگری ، مخصوصا در برخورد با جادوگری های سیاه و خرابکار از ذهن خوانی برای به دست آوردن اطلاعات سری استفاده زیادی میشه . ذهن اکثر شما ها اینقد ضعیف هست که در برابر این ذهن خوردگی شکست بخورید ولی ما اینجا سعی میکنیم که حداقل راحت خودتون رو نبازید .

اسنیپ نگاهی به هری پاتر انداخت و با لبخندی از روی صندلیش پا شد و به جلوی کلاس رفت . چوب دستیش رو در آورد به حرکتی داد . تمام کتاب های دانش آموزان باز شد و به صفحه 10 کتاب رفت .

-شما این فصل رو بخونید و آماده بشید تا جلسه بعدی به کارهای پیچیده تری برسیم .

چفت شدگی یا همان occlumency از دو کلمه occluto (پنهان کردن) و mens (ذهن) تشکیل شده. یعنی تا جایی که از ساختار لغت میفهمیم اکلومنسی پنهان کردن افکاریه که تو ذهن آدم میگذره.
اکلومنسی یا چفت شدگی عمدتا برای افرادی بکار میره که رازها و افکار زیادی در ذهنشون دارن و با افراد خطرناکی روبرو هستن که فاش شدن اون رازها برای اون افراد خطرناک میتونه ضررهای زیادی به بار بیاره.

افسون وفاداری و اکلومنسی دو روش جادویی مرتبط به هم هستن. افسون وفاداری طلسم پیچیده ایه که بوسیله اون یه راز رو به وسیله سحر و جادو درون یه فرد زنده پنهون میکنن. اطلاعات مربوط به راز درون یه نفر که بهش رازدار میگن مخفی میشه و تنها در صورتی افسون از بین میره که رازدار راز رو فاش کنه!

از اونجا که افراد ذهن جوی قوی میتونن ذهن رازدار رو بخونن و بفهمن که راز مخفی شده چیه، بنابراین رازدارها باید در اکلومنسی خیلی قوی باشن. اکلومنسی به اونها کمک میکنه ذهنشونو در برابر دشمنان ببندن و نمیذاره راز فاش بشه.

افرادی که قدرت جادویی زیادی دارن و معمولا افراد مهمی هستن و دشمنان زیادی هم دارن، از چفت شدگی استفاده میکنن.

چفت شدگی جزو طلسمهای باستانی سیاه بوده که رفته رفته سفیدها هم از اون استفاده میکنن ولی در اصل متعلق به سیاهی بوده. اونایی که طرفدار جبهه تاریکی هستن نیاز دارن که اسرارشون پوشیده بمونه. این کار به اونا یه نوع مصونیت و برتری نسبت به حریفشون میده.

این ورد در دوئل هم خیلی استفاده میشه چون کسی که ذهن جویی بلد باشه خیلی راحت میتونه بفهمه که حریفش میخواد چیکار کنه و زود میتونه خودشو برای مقابله با اون آماده کنه. اگه کسی که چفت شدگی بلد نیست در برابر یه ذهن جو چه ضعیف و چه قوی قرار بگیره مطمئنا شکست خواهد خورد. به همین علت ود که سیاهها این علم رو زیاد استفاده میکردن.

اما در زمان حال اکلومنسی رو هرکسی که ذهن قوی داشته باشه میتونه یاد بگیره و دیگه نیازی به سیاه و جادوی سیاه نیست! یاد گرفتن اکلومنسی خیلی رنج داره ولی در کل چیز مفیدیه و همیشه به درد میخوره. و می ارزه که همه اونو یاد بگیرن!!



دانش آموزان سرشون رو که بلند کردن ، اسنیپ در کلاس نبود ولی تکالیف بر روی تخته نوشته شده بود . با بی میلی تکالیف رو یادداشت کردن و از کلاس خارج شدند .

1-نظرتون در مورد ذهن خوانی و چفت شدگی چیست ؟ (15 امتیاز)
2- ذهن خوانی خلاف قوانین هست ؟ (15 امتیاز)




پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۴۷:۵۰
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
کلاس خواندن ذهن و چفت شدگی با تدریس پروفسور اسنیپ !

کلاس ها در این تاریخ ها برگذار میشود :

11-17 آذر ====> جلسه اول کلاس های هاگوارتز
25 آذر -1 دی ====> جلسه دوم کلاس های هاگوارتز
7 -13 بهمن ====> جلسه سوم کلاس های هاگوارتز
21 -27 بهمن ====> جلسه چهارم کلاس های هاگوارتز


*به دلیل تاخیر من ، جلسه اول این کلاس تا یکشنبه شب برگذار خواهد شد .





Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۰:۵۰ دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰

آرنولدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۰ شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۵ پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۱
از روي شونت! باورت نمي شه نگام كن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 353
آفلاین
1. لایه های مختلف ذهن را نام برده و توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی

ذهن انسان ها بسته به تجربه شون در امور تلپاتیک و چفت شدگی از تعداد لایه های مختلفی تشکیل شده اما به طور عادی و معمول دارای هفت لایه است. 2لایه بیرونی در اغلب موارد به عنوان حافظه کوتاه مدت موزد استفاده قرار می گیرد که البته برای جادو گران ماهر این به تنها لایه بیرونی محدود می شود. در جادوگران عادی لایه های 3و4 و5 به حافظه بلند مدت و خاطرات تلخ و شیرین اختصاص دارد که این لایه در جادو گران ماهر به لایه 2و3 محدود می شود. در جادو گران عادی لایه 6و 7 مخصوص رازها و افکار خاص است اما در جادوگران ماهر تر این دو لایه معمولا خالی می باشد و این لایه های خالی در بعضی موارد به لایه ی دهم نیز میرسد جادوگران بسیار ماهر در چفت شدگی فقط از لایه 11 مغزشان برای انباشته کردن راز هایشان استفاده می کنند. جادوگران ماهر تری نیز وجود دارند که از 14 لایه ذهن برخوردار هستند این جادو گران 7 لایه اول را براحتی خالی می گذارند حتی در بعضی موارد این لایه ها را با خاطرات دست کاری شده پر می کنند و از 7 لایه درونی تر: 2 لایه اول را برای حافظه کوتاه مدت اختصاص می دهند و لایه ی 3 را به حافظه بلند مدت لایه 4 را به خاطرات تلخ لایه 5 را به خاطرات شیرین لایه 6 را لایه محافظ قرار می دهند و 7 امین لایه که درونی ترین لایه هم هست و در تقسیم بندی اصلی لایه 14 است به اسرار خود اختصاص می دهند.

2. در یک رول ادامه ی کلاس و حمله ی بدون اطلاع ولدمورت به دانش آموزان را شرح دهید. در پایان رول با استفاده از عناصر تعلیق و غافلگیری پایان متفاوتی برای کلاس ایجاد کنید!

- همین الآن این کارو انجام بدين چون قصد دارم به این لایه از ذهنتون حمله کنم.

آرنولد از روی سر دانش آموزان به این طرف و آنطرف می رفت. لرد که متوجه این حرکت او شده بود کرشیویی نصار او کرد و او را نقش زمین کرد سپس تکان کوچکی به چوب دستی اش داد و انگار در جا به افکار آرنولد وصل شد:

تصاویر مبهمی می دید اما پس از چند لحظه روی یک تصویر ثابت ماند، درون تالار عمومی ریونکلاو بود آتش داخل شومینه روشن بود. لینی روبروی او قرار داشت و داشت سر او فریاد می زد:

- به تو ربطی نداره منو لونا هر تصمیمی که دلمون بخواد می گیریم، تو به چه جراتی این حرفو می زنی.

در همین حین لونا و گابریل از پله های خوابگاه پایین آمدند؛ لونا به طرف لینی دوید و از او پرسید:

- چی شده چرا داد می زنی؟

- آرنولد راجع به تصمیم رفتنمون ببین چی می گه!!

اما گابریل مثل لونا رفتار نکرد با طلسمی از آرنولد پذیرایی کرد. در همین حین بادراد به طرفداری از آرنولد طلسمی به سمت گابریل روانه کرد، لینی و لونا هم به آنها پیوستند؛ جنگی در گرفت و اخگرهای رنگی بود که به این طرف و آنطرف بخورد می کرد و گاهی نیز به اعضای تالار برخورد می کرد؛ این وضع ادامه داشت تا اینکه آرنولد گفت:

- متاسفم لرد ولی قرار بود به لایه اول مغز من حمله کنی نه به آخرین لایه که رازهام اونجاست!

- هه (افکت خنده) درسته ولی لایه های اولیه رو به خوبی خالی کرده بودی و به مجازات اینکه سعی داشتی کلاس منو بهم بزنی این کار رو کردم تا دیگه از این فکرا به سرت نزنه.

- حالا معنی واقعی مجازات رو می فهمی!!!

- این یه تهدیده؟

- تا حالا اسم جادوی الفی به گوشت خورده؟ یا اسم ذهن خوان آبی پوش؟ فک می کنی تو قوی ترین جادوگر تو ذهن خوانی هستی؟ از هیپنوسیسک هندی هم چیزی نمی دونی؟

- چی؟ منظورت چیه؟ این مزخرفات چیه؟

- تو خیلی خنگی خیلی چیزا رو درک نمی کنی هری پاتر اینو ثابت کرده. تو از مشنگا و مشنگ زاده ها متنفری در صورتی که خودت مشنگ زاده ای، مادرت با بی شرمی راه رسم خانوادتون رو زیر پا گذاشت. تو همیشه از دامبلدور خوشت میومده دوست داشتی مثل اون جادوگر بزرگی بشی، وقتی اون تورو تام صدا می کنه از قدرتی که تو صداش موج می زنه خوشت میاد، اولین باری که اون تو یتیم خونه اومد دنبالت رویادته آره تو هیچ وقت این خاطره رو فراموش نمی کنی.

- با این حرفا می خوای به چی برسی؟

- به اون چیزی که میخواستم رسیدم این تویی که به چبزایی که می خواستی نرسیدی تام، من درد رو تو چشمات می بینم کودکی پر دردت رو یادت می آد روزایی که زجر کشیدن مادرت رو می دیدی ولی کاری از دستت بر نمی اومد روزایی که می دیدی مادرت تو عشق پدر مشنگت می سوزه، پدری که براحتی ترکت کرد، یادته اون موقع که تو میدون شهر روی اسب دیدیش.

- تو این چیزا رو از کجا می دونی این رازها با جادو های خیلی بزرگ قفل شده بودند تو نمی تونی تو باید الآن... اه سرم می سوزه مغزم داره از جمجمه ام در میاد تو با من چی کار کردی؟

- بزرگترین ذهن خوانی که تا امروز دنیا به خودش دیده مربی من بوده کسی که نا خواسته تونسته جاودانه بشه "ذهن خوان آبی پوش"، حرف از جاودانه بودن شد رویایی که تو به خیالت بهش تحقق بخشیدی اما با کارهایی که تو کردی روح و ذهن خودتو عذاب دادی و سعی کردی عذابت رو تو لایه های درونی مغزت پنهان کنی و با جادوی سیاه قفلش کنی، اما من الآن با خاطرات خودت عذابت می دم "مجازات".

فکر می کرد الآن خاطراتش را بیاد می آورد اما چیزی نمی دید فقط سیاهی بود، ذهنش می سوخت پاهایش سست شده بود دیگر نمی توانست روی آنها بایستد ولی باید ایستادگی می کرد این غیر ممکن بود یه پف کوتوله به او غلبه کرده بود، اکنون باید ایستادگی می کرد اگر روی زمین می افتاد آبرویش در کلاس می رفت باید کاری می کرد. باور کردنی نبود تمام آن جادوهای سیاه کار نکرده بودند این غیر ممکن بود.

- نبایدم باور کنی نگران آبروت نباش من نیروت رو بهت بر می گردونم اما تو از این پس تحت بزرگترین طلسم ذهنی قرار می گیری یه چیزی تو مایه های طلسم فرمانه یعنی تو تحت فرمان منی.

این دیگه غیر قابل تحمل بود باید مقاومت می کرد او بزرگترین جادوگر قرن بود باید می توانست کاری انجام دهد؛ بی اختیار لب به سخن گشود:

- خب بچه های این جلسه تکلیف ندارید فقط سعی کنید با تمرکز ذهنتون رو ببندید ....

ناگهان در کلاس باز شد چهره زنی خشن در میان در ظاهر شد، او کسی نبود به جز بلاتریکس لسترنج به صورت نا معلومی از اتفاقی که افتاده بود با خبر شده بود؛ بی درنگ به آرنولد حمله کرد طلسم شکنجه اش مستقیم به آرنولد خورد و او را نقش زمین کرد؛ انگا لرد از یک نیروی جادویی نا معلوم آزاد شده بود به سرعت چوبش را کشید، خشم در چشمانش موج می زد و گفت:

- معنای مجازات هان.... کروشیو ... شکنجه یعنی این

در کلاس برای بار دوم باز شد لوپین، تانکس و دامبلدور وارد کلاس شدند جنگی میان دوگروه در گرفت. لوپین دانش آموزان را از کلاس خارج کرد، آنها دیگر از اتفقاتی که از این به بعد داخل کلاس افتاد بی خبر ماندند و باید منتظر جلسه بعد بمانند تا از اخبار و اتفاقات کلاس با خبر شوند.

پ.ن: ذهن خوان آبی پوش تنها دانش آموز الف هاگوارتز بود که افتخارات بسیاری برای تالار ریونکلاو بدست آورد و در زمینه چفت شدگی مقالات بسیار مفیدی ارائه داد، از افتخارات او می توان ابداع وادغام جادوهای الفی و جادوهای باستانی و ایجاد فصل جدیدی در ذهن خوانی و چفت شدگی را نام برد، مقالات او امروزه به خاطر قدیمی بودن استفاده نمی شود، آخرین باری که او دیده شد جسدش در میان اجساد شهر ریودجانیرو پس از حمله خون آشامها به شهر بود مامورین وزارت خونه گزارش کردند که تمامی اجساد سوزانده شده و خاکسترهاشان تحت حفاظت جادویی دفن شده؛ اما برخی مدعی شده اند که ذهن خوان آبی پوش را دیده اند.

پ.ن2: هیپنوسیسک هندی جادویی بسیار قوی در چفت شدگی است که توسط هندی های باستان ابداع شد. برخی می گویند در مراحل بسیار بالا و حرفه ای جادوگر می تواند جادوگران و حیوانات را به صوت دائمی و بدون ردیابی و عوارض کنترل کند و هر آنچه آ«ها می بینند و احساس کنند را ببیند و احساس کند. اما تنها گزارش استفاده از این جادو همان ذهن خوان آبی پوش بوده.


ویرایش شده توسط آرنولد در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۷ ۰:۵۲:۰۹

تصویر کوچک شده

یادش آمد که در آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی مهر

فر و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است

دیده بگشود و به هر سو نگریست
دید گردش اثری زاین ها نیست

بال برهم زد و برجست از جا
گفت کای دوست، ببخشای مرا

سال ها باش و بدین عیش بناز
تو ومردار، تو و عمر دراز

من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار تو را ارزانی

گر در اوج فلکم باید مرد
عمردر گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا، اوج گرفت
زاغ را دیده بر او مانده شگفت

سوی بالا شد و بالا تر شد
راست، با مهر فلک هم بر شد

لحظه ای چند بر این لوح کبود
نقطه ای بود دگر هیچ نبود


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۹:۲۶ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
با سلام

1. لایه های مختلف ذهن را نام برده و توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)


لایه ی بیرونی یا همان لایه ای که الکترون آزاد توش هستن و هر لحظه ممکن هست از مغز خارج بشن ()
لایه ی تانی که نزدیکترین لایه به لایه ی بیرونی هست و توش افکار مثل درس و اینطور چیز ها قرار می گیره
لایه ی فانی یا لایه ی رمز و راز که توش تمام رمز و راز فرد قرار می گیرد و نفوذ به اون کار هر کسی نیست البته استاد شما رو نمی گم ها ()
لایه ی خالی که یک لایه بدون هیچ فکری هست و تنها خود فرد می تونه بعضی افکارش رو با چفت شدگی به ای لایه منتقل کنه تا هیچ کس نتونه واردش بشه
لایه آخر یا همان لایه ی بوقی () که آخرین لایه هست و هنوز هیچ کس نتونسته به این قسمت نفوذ کنه و از محتویات اون کسی خبر نداره!


2. در یک رول ادامه ی کلاس و حمله ی بدون اطلاع ولدمورت به دانش آموزان را شرح دهید. در پایان رول با استفاده از عناصر تعلیق و غافلگیری پایان متفاوتی برای کلاس ایجاد کنید!


ولدمورت: « ... پس همین الان این کارو انجام بدید چون قصد دارم به این لایه از ذهنتون حمله کنم. »

تمام دانش آموزان با شنیدن این کلمات از زبان همچون مار ولدمورت ، ترس را تا آخرین فاز تجربه کردند اما بعد از مدتی شروع کردند به انجام دادن کار های عجیب که فکر می کردند چفت شدگی نام دارد.

رز ویزلی شروع کرده بود به جیغ زدن و فکر می کرد افکارش با جیغ ، خارج می شود. سیریوس بلک مردمک چشمانش را به طرز عجیبی محو کرده بود و بدنش می لرزید تا اینکه آخر سر تبدیل به سگ شد و بعد گاز گرفتن ولدمورت ، از کلاس خارج شد.

جرج ویزلی سرش را به نیمکت می زد چون فکر می کردن اینطوری افکار از سرش خارج می شوند. لینی وارنر داشت با منوی مدیریتش ، خود را بلاک می کرد و بار دیگر خود را بر می گرداند و این را تکرار می کرد و فکر می کرد اینطوری می تواند تمرکز لرد را بهم زند تا نتواند افکار او را بخواند.

گودریک گریفندور که کاری به ذهنش نمی رسید ، شمشیرش را در آورد و به طرف قلب خودش گرفت و آن را در قلب خود فرو برد. جسم بی جان گودریک برزمین افتاد ولی کسی به آن توجه نمی کرد و مشغول کار های خود بودند.

کینگزلی توپ فوتبالی از کیفش بیرون آورده بود و سعی داشت آن را در حلق خود فرو کند. الیواندر چوب دستی های خودش را در چشمانش فرو می کرد. عمه مارچ هم به سگش ریپر دستور داده بود او را گاز بگیرد و پرسوال هم داشت با سرش پنجره ها را خرد می کرد.

خلاصه تمام کلاس در حال خود کشی بودند و بعد از مدتی تمام دانش آموزان به خاطر جلو گیری از لو رفتن راز هایشان ، خودشون کشته بودند و بی جان در هر طرف کلاس ولو شده بودند.

ولدمورت که از این وضع خشنود شده بود ، از کلاس خارج شد و به این فکر می کرد که می تواند دیگر دانش آموزان هاگوارتز را هم به این ترتیب قتل عام کند اما در یک لحظه درد شدیدی در پشتش احساس کرد.

ولدمورت: « ایوای ... دیسکم فعال شد بازم »

گودریک: « کچل ... دیسک کجا بود ، این شمشر منه که تو پشتت فرو رفته »

ولدمورت: « مگه تو نمرده بودی؟ »

گودریک: « انگار یادت رفته این شمشیر جادویه »

و به این ترتیب از کلاس منحوس و بد اقبال فقط گودریک زنده ماند و تمام دانش آموزان هم مردند اما خب کشته شدن ولدمورت به همه ی آنها می ارزید


تصویر کوچک شده


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

هری جیمز پاتر old09


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۷ یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۵۶ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
از بردن نام ولدمورت لذت میبرم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 113
آفلاین
سخنی با دانش آموزان!
عزیزان من! این کلاس بر خلاف کلاس دیگر من (ماگل شناسی) که محض خنده ای میباشد و تکالیفی آسان دارد و دست شما همه جوره برای پاسخ دادن به آن باز میباشد، مبتنی بر آموزش جدی رول نویسی است و هر جلسه تکلیف آن نوشتن ادامه کلاس در یک رول، با چارچوب خواسته شده یا با استفاده از روش خواسته شده که از آن در تدریس نیز استفاده شده میباشد! منظور از جدی مضمون داستان شما نیست که طنز باشد یا جدی، منظور این است که مانند دیگر تاپیک های رول سایت، باید یک داستان در چارچوب های نانوشته سایت نوشته شود! که طبیعتا داستانی که در یک پست نوشته میشود، نسبتا طولانیست.
این جلسه چون جلسه ی اول بود سعی کردم سطح کلی نمرات بالا باشد و از رول های کوتاه، فقط دو نمره کم شد اما از جلسه ی بعد نمره دهی جدی تر خواهد شد زیرا شما از روند کلاس مطلعید.
اووووووف! چه متن رسمی و خشکی نوشتم، برای خروج از این جو جدی یک فقره قر به اهتمام حرکات بندری به داخل کمر خود پرتاب نمایید






نمره دانش آموزان:




راونکلا: 30

لینی وارنر: 30+5 = 35 نمره
پیش از نمره: برای من از این ادا های فمینیستی در نیار کلاس های من به خاطر طرح تفکیک جنسیتی قرار بود مردونه برگزار بشه ولی خوب وزیر سحر و جادو طرح رو کنسل کرد و شما هم اومدین تو کلاس
خوشمان آمد! خوب قدرت ما را در کنترل کلاس نشان دادی!

لونا لاوگود: 30 نمره
خوب بود لونا، ولی باید بدونی که من عاشق خوراک سبزیجات های جینی هستم و بهتره بین من و همسرم تفرقه ایجاد نکنی

آندرومیدا بلک: 28 نمره
خوب بود ولی چون کل 30 نمره برای همین یک سوال بود باید یکمقدار طولانی تر مینوشتی

آنتونین دالاهوف:
27 نمره
رول خوبی بود ولی بهتره که فقط دیالوگ ها عامیانه نوشته بشه و خود داستان بیشتر به زبان نوشتاری نزدیک باشه مگر این که دلیل خاصی داشته باشه مثلا داستان از زبان کسی روایت بشه یا دلیل دیگه که در این جا به نظرم دلیلی وجود نداشت!





گریفیندور:
21

گودریک گیریفندور: 24+5 =29
تو متن سوال گفته شده که دانش آموز اغتشاش گر شمایید، ولی شما نوشتید سیریوس بلک!
توی ذهن خوانی تمام افکار فرد مفعول میره تو ذهن فرد فاعل! ولی توی رول شما افکار هری رو کل کلاس شنیدند!
یک مقداری هم این رول برای 30 نمره کوتاه بود!
در ضمن گودریک گیریفیندور ای دی اس ال میخواد چی کار؟

[b]جرج ویزلی:
30+5 = 35
البته با یک مقدار ارفاق! به نظرت منطقیه که بعد از بردن آبروی هری وسط کلاس و گفتن این که درس رو بلد نیست و همین طور نفوذ به ذهنش، هری نمره ی قبولی بده جای تنبیه؟
در عوض به خوبی تونسته بودی یک رول از زبان اول شخص که خیلی مرسوم نیست رو پیاده کنی!

پرسیوال دامبلدور: 22
استفاده ی بیش از حد از "..." یک مقدار ظاهر پست رو خراب کرده بود.
از طرفی مسائل درون سایت رو یک مقدار به نظرم زیاد وارد رول کرده بودید.
هری پاتر با پرسیوال دامبلدور این طوری حرف نمیزنه که شما نوشتید!
در سوال گفته بود دانش آموز اغتشاش گر شمایید که اگر متن تدریس رو خونده باشید متوجه میشید دانش آموز اغتشاش گر در حال کل کل با هری بوده نه در فکر و خیال خودش!
شخصیتی که در رول شما هری پاتر داره با شخصیت واقعیش خیلی متفاوته و فرهنگ قصه هم خیلی با فرهنگ داستان متفاوته که البته تا حدی رول ها به فرهنگ ما میتونه مربوط بشه ولی نه اینقدر!
قاچاق سوخت توسط هری پاتر؟ مرد سه زنه؟ زاینده رود؟






هافلپاف: 26

رز ویزلی: 28 + 0 = 28 نمره
رول خوبی بود ولی برای گرفتن کل 30 نمره ی یک کلاس کوتاه بود!
در ضمن سوال یک شما ذهن خونیو نوشتی که کلا فرق فوکوله!

سدریک دیگوری: 27 نمره
خارج از درس: خوشم نمیاد ولی اگر یکی انقدر توانایی داشته باشه که بتونه آبروی منو بریزه ازم نمره میگیره!
داخل درس: همــــــ.... بد نبود، استفاده ی همزمان 8 شکلک نزدی هم ظاهر پست رو خراب میکنه!
از طرفی داستان خیلی کوتاه و خلاصه و بدون توصیف و تشریح نقل شده بود.

هوگو ویزلی: 19 نمره
یک سری کتاب داستان فانتزی هست به نام هری پاتر که پیشنهاد میکنم بخونید چون خیلی قشنگه تا جایی که ما میدونیم در فرایند ذهن خوانی فرد خودش نمیره توی مغذ طرف مقابل و ارتباطشون ذهنیه، در ضمن در دنیای جادوگری خبری از لپ تاپ و هک نیست! البته شوخی کردن با این مسائل و مخلوط کردنشون میتونه باعث طنز بشه اما به شرط این که با ظرافت خاصی انجام بشه! بعد از اون، کسی که استادش رو طلم میکنه و مغذشو هک میکنه (!) اونقدر بچه خوبی نیست که به حریم شخصی استادش هم احترام بزاره! اصلا چرا هری رو رو طلسم کرد از اول؟
در ضمن باید بگم که این رول برای گرفتن کل 30 نمره ی یک جلسه کوتاه بود!

کینگزلی شکلبوت: 30 نمره
احسنت به تو!
ولی حواست باشه شعری که آخر متن نوشتی رو اشتباه نوشتی!
هر کی با خاندان پاتر درافتاد، ورافتاد کچل سیاسوخته




اسلیترین: نوادگان سالازار اسلیترین جرات نکردند پاشون رو تو کلاس هری پاتر بزارند


ویرایش شده توسط هری جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۲۲:۳۳:۲۲

ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۵ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

هری جیمز پاتر old09


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۷ یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۵۶ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
از بردن نام ولدمورت لذت میبرم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 113
آفلاین
جلسه دوم!

پیش از درس: لطفا قبل از انجام تکالیف متنی که در پست بعدی (نمرات جلسه اول) قرار دارد را مطالعه کنید!


دانش آموزان تازه وارد کلاس شده بودند اما هنوز معلمشان نیامده بود.
کم کم عده ای شروع کردند به حرف زدن با بغل دستی و همهمه ای فضای کلاس را دربر گرفت.

- ولی عجب معلم توپیه ها! من که کیف کردم.
- آره، دیدی چه قدر روی درسش مسلط بود؟!

- خیلی خوش شانسیم که برای درس به این سختی یه همچین معلم باسواد و خوبی برامون گذاشتن!
- آره، هم اخلاقش خوب بود هم درس دادنش

- وای خدای من! باور نمیکنم هری پاتر معلم ما شده باشه ... چه قدر هم معلم خوبیه
- آره من تا حالا کلی کتاب راجع به زندگی این خوندم، از قوی ترین جادوگرهای تاریخ جادوگریه.

- من شنیدم هری پاتر حتی میتونه بدون جارو هم پرواز کنه!
- این که چیزی نیست! تنها قهرمان مسابقات سه جادو گر توی قرن اخیره.

- دیدی چقدر قشنگ ذهن همه رو خوند؟
- دهن ما که چیزی نیست! من شنیدم تو جنگش با اسمشونبر با خوندن ذهنش تونسته شکستش بده! میگن هیچکس نمیتونسته ذهن اسمشونبرو بخونه به جز این!



فلاش بک

هری پاتر خشمگین و عصبانی در میان قهقهه ی بی وقفه ی دانش آموزان کلاس فریاد زد: ساکت باشید! اصلا درسته، مناز چفت شدگی چیزی سرم نمیشه، ولی در عوض اصلاح حافظه رو خیلی خوب بلدم آبلیوی ایت!
دانش آموزان همه دچار بی حسی شدند و چند لحظه ای گیج بودند و هری هم از فرصت استفاده کرد و از کلاس خارج شد.

پایان فلاش بک


دانش آموزان کلاس که مشتاقانه منتظر آمدن معلم محبوب و باسوادشان بودند، با بازشدن در کلاس به احترام او از جا برخواستند اما به چای هری پاتر مردی با شنل تماما سیاه وارد کلاس شد. مرد کلاه بزرگ شنلش را روی سرش انداخته بود و نمیشد چهره اش را تشخیص داد. پس از ورود به کلاس با سرعت رفت و پشت میزش نشست و پس از این که با یک اشاره ی سریع دست او در کلاس خودش بسته شد، کلاه شنلش را عقب داد و شروع به صحبت کرد: به دلیل تغییراتی که در کادر مدیریتی مدرسه به وجود اومده و احتمالا شما ازش مطلع نیستید، از این به بعد من معلم درس سخت و پیچیده ی این زنگ، یعنی ذهن خوانی و چفت شدگی هستم. اگر خواستید میتونید بقیه ی زنگ رو نشسته دنبال کنید

علی رغم جمله ی لرد ولدمورت هرچ دانش آموزیسر جایش ننشست. انگار نیرویی جادویی همه را سر جایشان خشک کرده بود.
- احترام گذاشتن به لرد سیاه خیلی خوبه ولی من خوشم نمیاد در طول کلاس دانش آموز هام ایستاده باشن! این بار دستوری بهتون میگم: بشینید!

همان نیروی جادویی دانش آموزان مبهوت را خیلی آرام سر جایشان نشاند. بعضی ها از آن بهت زدگی اولیه خارج شده بودند اما هیچ کس جرئت کوچکترین حرکتی را نداشت.
- بهتره درس رو از اول شروع کم چون با معلمی که شما داشتین بعیده کسی چیز مهمی یاد گرفته باشید یک نفر توضیح بده ذهن خوانی چیه؟

ابتدا هیچ کس دستش را بلند نکرد اما وقتی دیدند که اخم های لرد ولدمورت در حال تی هم رفتن است یکی دو نفر با احتیاط دستشان را بلند کردند.
- بگو رز ویزلی!
- ارباب در واقع ...
- این جا کلاس هاگوارتزه رز ویزلی و من هم پروفسور هستم. دوشیزه بلک شما بگین.
- پروفسور ... چفت خوانی ... چیزه، ذهن شدگی ... پروفسور الان میگم

- « لازم نیست شما ها بگید، خودم توضیح میدم.
ذهن خوانی در واقع یکی از پیچیده ترین و در عین حال مهم ترین شاخه های جادوئه. ذهن خوانی فرایندی کاملا ذهنیه کهدر اون شخص میتونه از افکار پرانده و پخش و پلای اطرافیانش استفاده کنه!
در واقع اگر افراد ذهن خودشون رو سازماندهی کنن و افکار پراکنده نداشته باشن خوندن ذهنشون خیــــــلی سخت تر میشه و نیاز به قدرت و تخصص بیشتری پیدا میکنه!
ذهن خوانی ذهن بسیار قوی و تمرکز نیاز داره. البته در فضایی مثل این جا که همه ی شما ذهن هایی شلوغ و پخش و پلا دارین من به راحتی و بدون کوچترین تمرکزی میتونم بگم که جرج ویزلی الان داره به این فکر میکنه که چند تا تافی تهوع آور باعث میشه من جلسه ی بعد نیام یا کینگزلی شکلبوت بدون این که به درس گوش بده در حال خواروندن قسمتی از بدنشه که زیر شلوارش قرار داره و در عین حال سخت در فکر معشوقشه و لونا لاوگود الان در حال شمردن پرلانسی های این اتاقه که البته این موجود وجود نداره و ساخته ی ذهن پدر مجنونشه و آنتونین دالاهوف داره به این فکر میکنه که امشب اربابش چه جریمه ای بهش میده اگر بفهمه ماموریتشو پیچونده ... به جای سیخ نشستن و زیاد کردن قطر چشماتون ذهنتونو جمع کنید!
دزواقع ذهن اگر یک چیز مادی بود شکل یک پیاز بود. افراد احمق و افرادی که از این هنر جادویی چیزی سر در نمیارن معمولا بدون هیچ ترتیبی افکارشون رو میریزن تو ذهنشون و فکر میکنن اگه به راز هاشون فکر نکنن کسی نمیتونه اون ها رو بخونه در صورتی که راز های بزرگی از زندگیشون تو لایه ی اول ذهنشونه و خودشون بی خبرن، راز هایی که ممکنه دودمانشونو بر باد بده! این طور نیست خـانـم وارنر؟ »

- بله پروفسور ... ینی الان شما ...
- بله! کامل و دقیق و با جزئیات!

لینی که هر لحظه صورتش سرخ تر میشد پس از این که رنگش از کبودی هم گذشت بیهوش شد.
- چیزی نیست، سکته کرده! دوشیزه لاوگود ببرش به درمانگاه.
لردسیاه تکانی به چوبدستی سفیدرنگش داد و ادامه درس را پیش گرفت: این تصویری که روی تخته میبینید، به صورت شماتیک داره ذهن رو نشون میده. در هر لایه اسم و توضیحاتش نوشته شده که از معدود چیز هایی که شما باید حفظش کنید چون توی کلاس من کار عملیه که مهمه! با توجه به این همه توضیحاتی که بهتون دادم احتمالا باید بتونید حد اقل لایه ی بیرونی ذهنتون رو از افکار پریشان خالی کنید. پس همین الان این کارو انجام بدید چون قصد دارم به این لایه از ذهنتون حمله کنم....



1. لایه های مختلف ذهن را نام برده و توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)
2. در یک رول ادامه ی کلاس و حمله ی بدون اطلاع ولدمورت به دانش آموزان را شرح دهید. در پایان رول با استفاده از عناصر تعلیق و غافلگیری پایان متفاوتی برای کلاس ایجاد کنید!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۶:۱۹ دوشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۰

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)

- این طوری فکر میکنی پسره ی بی تربیت؟ الان معلوم میشه من این درسو بلدم یا نه، لجیلیمنس!

طلسم هری به سينه‌ی كينگزلی خورد و كينگزلی در حالی كه پوزخند هری را از نظر می‌گذراند، به همراه او در ذهن خودش فرو رفت( ) ...

« يه پسر بچه‌ی سياه‌ پوست داشت گل گوچيك بچه‌های محله‌اش رو با اشتياق تماشا می‌كرد...

- پسر، پسر، ميشه منم باهاتون بازی كنم؟ من عاشق گل كوچيكم !

در اين لحظه پسری كه كينگزلی كوچولو صداش كرده بود، توپ فوتبال رو زير پاش نگه داشت و رو به يكی از بچه‌ها كه قد بلند و موهايی بور داشت، گفت:
- شاپور، واسه اين كله كچل جايی مونده بياد بازی كنه؟

شاپور در حالی كه به دروازه‌ی تيم مقابل نگاه می‌كرد، گفت:
- دروازه‌ی شما تير دروازه نداره، اين كله كچل رو بذارين جای تير دروازه.

كينگز با شور و شوقی وصف ناپذير جلو اومد و جای تير دروازه واستاد و در حالی كه با حالتی تشكر آميز شاپور رو نگاه می‌كرد، پرسيد:
- بچه‌ها، هر كدوم از شما يه لقبی دارين... مثلا" شاپور رونالدو، سهراب بكهام، ممد مسی، لقب من چی‌ باشه؟

يكی از بچه‌ها بعد از كمی مكث، با پوزخندی گفت:
- كنيگزلی تير دروازه!

كينگزلی لبخندی زد و با خوشحالی گفت:
- آخ جون!‌چه اسم خوف و باحالی! كينگزلی تير دروازه »

هری:
-

در اين لحظه هری كه به دليل خنده مجبور بود برای چند لحظه از خواندن ذهن كينگز دست بكشد، چوبدستيش را پايين آورد، اما كينگزلی از فرصت بدست آمده نهايت استفاده را كرد و چوبدستيش را به طرف هری گرفت:
- لجيليمنس!

طلسم به هری خورد و كينگزلی به ذهنيات‌ او نفوذ كرد...

« يك عدد عمو ورنون و يك عدد خاله پتونيا به انضمام يك عدد دادلی در ابعاد گوريل انگوری ( )، جلوی هری پاتر كوچولو واستاده بودن و به طور پی در پی مسخره‌اش می‌كردن:
- هری كله زخمی. هری كله زخمی. هری كله زخمی ...

صحنه عوض شد....

هری با آشفتگی از خواب پريد. يه نگاه به زيرشلواری اش انداخت و در حالی كه ناراحت به نظر می‌رسيد، يواشكی به طرف كمد لباس‌هاش رفت و يه زيرشلواری جديد پوشيد... زير شلواری قبلی‌اش رو توی روزنامه پيچوند تا بوی كثافت كاری‌اش بلند نشه و لو نره .

صحنه عوض شد...

جينی ويزلی جلوی هری روی كاناپه‌ی برگی لميده بود و با حالتی تحقير آميز هری رو نگاه می‌كرد:
- امروز بچه‌ها رو می‌بری گردش، ناهار رو درست می‌كنی، ظرف ها رو می‌شوری، می‌ری وزارتخونه حقوقتو می‌گيری، ماليات رو پرداخت می‌كنی، منو ليف می‌زنی، ماساژم می‌دی...

هری:
-

صحنه تيره شد... »

هری خودش را از بند طلسم كينگزلی آزاد كرد، و در حالی كه آشفته به نظر می‌رسيد و نفس نفس می‌زد، ليوان آب روی ميزش را جرعه جرعه نوشيد و با عصبانيت كينگزلی را از نظر گذراند كه با هر جمله‌اش بچه‌ها از خنده منفجر می‌شدند... هری قبل از اين كه بچه‌ها به طور مستقيم او را مسخره كنند، با عجله و آشفتگی از كلاس خارج شد.

و اين جاست كه شاعر گفت: « هر كه با كينگز در افتاد ور افتاد »








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.