هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱

فرد.ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۸ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲
از عزیزتون لیلی رفتم زیر تریلی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 154
آفلاین
دور تا دور ساحره ای آتش گرم و سوزانی فرا گرفته بود. به سرعت ردای آتش گرفته اش را تکان می داد تا آتشش خاموش شود. در تاریکی شب با نا امیدی فریاد های بلندی می کشید و در خواست کمک می کرد. چوبدستیش را در آورد و طلسمی از آن روانه کرد. ولی قدرت آتش بیش از آن بود که با یک طلسم ساده خاموش شود. ساحره دیگر نا امیدانه بر روی زمین نشست و منتظر بود که مرگش فرا برسد اما جن خانگی در میان آتش ضاهر شد و با بشکنی آب را ضاهر کرد و بر روی آتش ریخت و ساحره را نجات داد.

تایید شد‏!‏ نوشته کوتاه ولی جالبی بود


ویرایش شده توسط alijei در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳۱ ۱۴:۴۰:۳۳
ویرایش شده توسط بانو ویولت در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۳ ۲۰:۱۰:۰۲


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۱

پروتی پاتیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۱ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ یکشنبه ۲ مرداد ۱۴۰۱
از آغازی که پایانم بود...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 483
آفلاین
یک (شب)بهاری برای انجام ماموریت وزارت سحروجادو مجبور بودم از لندن به شهر دیگه ای برم وچون دو روز وقت داشتم تصمیم گرفتم با (جاروی) پرندم به سوی مقصد پرواز کنم. در میانه های راه دریاچه ی وسیعی وجود داشت که به نظر می آمد آبش یخ زده باشه تصمیم گرفتم کمی ارتفامو کم کنم اما کنترل جارومو از دست دادم . جاروم با( سرعت) به سمت دریاچه میرفت وبالاخره به آب سرد دریاچه برخورد کردم داشتم تمام قوامو جمع میکردم تا در آب سرد شناکنم که یکدفعه یه چیزی منو تو آب گرفت سرمو که برگردوندم یه (پری )دریایی زیبا رو دیدم اون منو به یه خشکی برد وگفت "اینجا جزیره ی کوچیکیه میتونی تا صبح اینجا بمونی اما صبح حتما از اینجا برو "بعد هم در آب ناپدید شد با چند تا( طلسم) (ردامو )خشک کردم و( آتش) ظاهر کردم . کنار آتش نشسته بودم و به این فکر میکردم که اگه خونه میموندم وفرداصبح آپارات میکردم الآن میتونستم کنار خانوادم از شامی که (جن )خونگیمون پخته بودلذت ببرم.

تایید شد


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳۰ ۲۲:۰۶:۲۹


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۱

دراکو مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۰:۲۲ چهارشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 7
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

(شب) ،همانند پرده ای سیاه جهان رادر بر گرفته بود و ماه این خانه تیره سقف را نورانی کرده بود.
یوکی که یک (جن) عجیب بود سوار بر (جارو) در سکوت غوطه ور در شب (طلسمی) در هوای تیره پرتاب کرد.
(طلسم) با (سرعت) هماننند گلوله ی (اتش) در (ردایی) از شب پراکنده شد و به (پری) برخورد کرد.
با این کارش میتوانست وامش را از (بانک) جادوگران در یافت کند.پس با آرامش و رضایت مقداری (اب) نوشید.
---------------
ببخشید نمیدونستم چطوری باید اونطوری پر رنگش کنم.

با وجود اشکالات محتوایی که داشت (اینکه جن ها سوار جارو نمیشن و مثل جادوگرها طلسم نمیکنن) در نهایت تایید شد.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳۰ ۲۲:۰۴:۰۱


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۱

پادما.پتيل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۲ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۵۸ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

ساعت از نیمه شب همـ گذشته بود و خانه ی پاترها غرق در سکوت به خواب رفته بود . هری با نیمـ نگاهی فضای اطراف را برای پیدا کردن همسرش گذاراند . دود حاصل از آتش که از پنجره اتاق خواب آنها در طبقه دومـ مشخص بود نشان از وجود جینی میداد . به زحمت عینکش را از روی عسلی کنار تخت پیدا کرد و به چشمـ زد ، با چوبدستی اش چراغ خواب را روشن کرد و کمی از آب لیوان کنار تخت که طعم گرمی داشت نوشید . پله ها را یکی یکی پایین میرفت که صدای دابی جن مهربان و دوست وفادار هری که از درون عکس میگفت : اون همـ به تازگی رفته بیرون . هری را به خود آورد. "ممنون دابی" این را گفت و به سرعت از خانه خارج شد . از همان جا میشد جینی که کنار آتش نشسته را به خوبی دید . با یک طلسم ساده و قدیمی ردایش را به سوی خود خواند و به سوی جینی رفت . صورت جینی در نور آتش مانند پری می درخشید ."چیز خاصی باعث شد که این وقت شب اینجا بشینی ؟" جینی که از وجود هری غافلگیر شده بود گفت" نه فقط یاد آوری خاطرات گذشته " و به جاروی قدیمی اش اشاره کرد . هری گفت "مشکلی نیست میتونیمـ همین الان همـ با هم مسابقه بدیم البته نه خیلی طولانی ، فردا به غیر از وزارتخونه باید به بانک هم سری بزنم" جینی با یک لبخند حرف او را تایید کرد و گفت "حتما"

تایید شد


ویرایش شده توسط تارا در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۵ ۲۳:۳۷:۱۹
ویرایش شده توسط تارا در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۶ ۱۲:۰۰:۱۵
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۳۰ ۲۱:۵۶:۵۵

Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۵۳ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۱

گلرت گریندل والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
از عقلت استفاده کن، لعنتی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 513
آفلاین
طلسم-آتش-ردا-شب-آب-جارو-پری‏↳‏
‏(‏شب‏)‏تاریک بود و در جنگل چیزی پیدا نبود؛ مردی با‏(‏ردای‏)‏مشکی از (جاروی‏)‏خود پیاده شد و در گوشه ای از جنگل نشست.چوب جادوی خود را از جیب بیرون آورد و (طلسمی‏)‏بر روی تکه های چوبی که بر روی زمین ریخته بود اجرا کرد تا (آتشی‏)‏گرم و مطبوع برای خود آماده کندو قدری (آب‏)‏نوشید تا عطشش را سیراب کند. پس از کمی استراحت،برگ پوستینی از جیب خود خارج کرد و در برابر تصویر‏(‏پری‏)‏دریایی علامتی زد؛ کاغذ و قلم را در جیب گذاشت و چشم ها را بر هم تا کمی استراحت کند

تایید شد.


ویرایش شده توسط War.Mage در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۱۸ ۱:۰۰:۵۴
ویرایش شده توسط War.Mage در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۱۸ ۱:۱۲:۰۸
ویرایش شده توسط War.Mage در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۱۸ ۱:۱۳:۵۲
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۱۹ ۰:۲۶:۴۵

هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

Elder با نام علمی Sambucus از خانواده Adoxaceae به معنای درخت آقطی است؛ در حالی که یاس کبود جزو خانواده ی Oleaceae (زیتونیان) میباشد؛ کلمه ی Elder در Elder wand به جنس چوب اشاره میکند و صرفا بدین معنا نیست که این چوب قدیمی ترین چوب باشد.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۱

wasde


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۱۸ چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
کلمات جدید: هوکرا - جینی - شمشیر - گریفیندور - شعر - تاریکی - ترس - تام ریدل - خواب - هفت


تام ریدل:من می تونم با مار ها صحبت کنم
هری سرش رو از قدح اندیشه بیرون اورد و در همین لحظه شمشیر گودریک گریفیندور ظاهر شد شب تاریکی بود که ناگهان صدای جیغ دخترانه ای ازپایین قلعه اومد صدا اشنا بود
رون:این صدا شبیه صدای جینی نبود ؟
هری:چرا ولی ...
حرفش تمام نشده بود که یک شعر در تمام قلعه پیچید
شعر:هفت زندگی هفت جان پیچ (هوکرا)
هی تکرار میشد دیگه همه از خواب بیدار شده بودند پروفوسور وارد شد
هری و رون داشتن جینی و دلداری میدادنند که فهمیدن با این شعر هرکس که اسمشو نبر(ببری میکشتت ) بخواد خواب ترسناکی در موردش می بینه

غذیه این بود
کوچیک شما HaRrY

لطفا از کلمات تعیین شده استفاده کنین و اونها رو داخل متن مشخص کنید:

آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

تایید نشد.
نکته: غذیه اشتباهه، شکل درست کلمه قضیه است.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۶ ۹:۴۵:۵۳
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۶ ۹:۴۷:۲۷


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱

شایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۰ یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۲ جمعه ۵ خرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
رنگ اسمان هنوز ابی بود باید عجله میکرد وگرنه به شب می خورد ردایش خیس بود واز ان خون میچکید ردایش را به گوشه ای پرت کرد تاکسی ردش رانگیرد می دانست که طلسم شده است به یک کوچه ی تاریک پناه برد اتشی را روشن کرد سکوت همه ی وجودش را گرفته بود تا اینکه بغض اش ترکید یاد جنازه ی خواهرش افتاد که غرق در خون جلوی شومینه افتاده بود حالا او تنها بود تنهای تنها ناگهان یاد چیزی افتاد به سرعت خود را جمع جور کرد خوب فکر کرد یاد حرف خواهرش افتاد که میگفت همیشه به سمت طلوع خورشید حرکت کن حال او فهمیده بود باید برای شکستن طلسم و نابود سختن جن ها از پری دریایی کمک میگرفت پس راهی شد..............

لطف کنید از کلمات تعیین شده استفاده کنین و کلمات رو در متن مشخص کنید:

آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

تایید نشد.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۶ ۹:۴۳:۲۲


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۰ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۱۹ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۱
از لندن کوچه ی دیاگون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 65
آفلاین
با سلام

آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

(شبی) آرام و مهتابی بود و سایه ی ماه در (آب) دریاچه مشخص

بود ولی ناگهان صدایی این آرامش را بر هم زد حدود 4 جادوگر در

حالی که (ردا) های مشکیشان بر اثر (سرعت) (جارو ) های پرنده

شان در میان آسمان مواج شده بود از دشت عبور میکردند . آن ها

یکی از (جن) های (بانک) گرینگوتز را نیز با خود میبردند وقتی که

دیدند یک موجود دیگر هم دارم پرواز کنان ازشان دور میشود سریعا

یکی از آنها نعره زد آواداکاداورا (طلسم) کار خود را کرد و موجود بی

جان به زمین افتاد آنها به سمتش رفتند و فهمیدند که او فقط یک

(پری) بوده و شاید همین نعره بود که باعث شد 5 کاراگاهی که در

آن اطراف مخفیانه دور (آتشی) نشسته بودند توجهشان جلب شود

و به جنگ با آن 4 نفر بپردازند پس از چند ساعت تعقیب و گریز در

حالی که آنها بر اثر طلسم ها می افتادند آخرین نفرشان در حای که

خون از سینه اش فوران میکرد فقط یک چیز را گفت : زنده باد لرد

سیاه.

امیدوارم خوب باشه .

با تشکر

با اینکه جای کار بیشتری داشت اما برای شروع بد نبود.
تایید شد.
موفق باشید.


ویرایش شده توسط آرسینوس.ج در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۳۰ ۱۲:۴۷:۰۲
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۳۱ ۷:۵۷:۵۴

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۱

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۱
از سر خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 309
آفلاین
این ماجرایی که با کمی تغییر و استفاده از کلمات داده شده نوشتم واقعیه ، ماجرای یه دلداده که تحمل از دست رفتن عشقشو تو دریا نداشت و خودش رو به آب زد تا بلکه به عشقش برسه . حالا که سالها از اون ماجرا میگذره هنوز اثری از هیچکدوم پیدا نشده. من خودم شاهد صحنه آخرش بودم و از عظمت عشق دو عاشق به زانو دراومدم. امیدوارم روحشون همیشه در آرامش باشه چیزی که تو این دنیا بهش نرسیدن....


=============


پا برهنه بود . بر روی شنهای ساحل قدم می زد . مثل هر روز ، مثل هر ماه ، او یکسال بود که منتظر بود . عادت همیشگی اش شده بود . هر روز همین ساعت به امید دیدن پری دریایی افسانه ای که مردم دهکده از آن قصه ها می گفتند به اینجا می آمد، روی صخره ای می نشست و ساعتها چشم به دریا می دوخت و منتظر می شد.
نسیمی ملایم از دریا می وزید و موهای جوگندمیش را به نوازش چشمانش وا می داشت . ساعتها بود چشم به دریا دوخته بود ولی احساس خستگی نمیکرد . سرش را برگرداند و به جنگل پشت سرش نگاهی کرد . آتش طلسم گونه ای روشن بود . این را از دودی که بلند می شد فهمید . زیر لب گفت : ... جن های لعنتی ! باز یکیشون شورش کرده !
با اخم سرش را برگرداند و به آب دریا خیره شد . تماشای تلالو نور در آب او را مسحور می کرد .
موجی آشفته بی مهابا خود را به صخره می کوبید ، گویی می خواست تمام دردها و رنجهای خود را از تن سنگ خالی کند .
از روی صخره بلند شد ، دوباره روی شنها شروع به قدم زدن کرد . دستش را در جیب ردایش فرو کرد و کاغذی را بیرون کشید و شروع به مرور آرزوهایی کرد که قرار بود از پری دریایی بخواهد :
- بهبود بیماریم...
... حل شدن مشکلم
....
.....
.... پیوستن به عشقم

به کاغذ نگاهی از سر نارضایتی انداخت . قسمت بالای آن را پاره کرد و روی شنها انداخت . فقط یک قسمت از ان را نگه داشت ، با لبخندی به نوشته آن نگاهی کرد و سپس در مشتش پنهان کرد . تصمیمش را گرفته بود . یکسال از رفتن عشقش می گذشت. باید تا قبل آمدن شب خود را به پری می رساند . با سرعت به طرف دریا دوید . او می رفت تا به آرزویش برسد. موج همچنان خو را به صخره می کوبید . روی شن ها یک جفت کفش به چشم می خورد .
ساعت ها گذشت . هوا تاریک شده بود ولی نور مهتاب ساحل را روشن کرده بود . این بار دریا آرام تر بود ، گویی او نیز به آرزویش رسیده بود .
روی آب کاغذی شناور بود و موج ان را به ساحل آورد ، روی کاغذ این نوشته به چشم می خورد : ... پیوستن به عشقم ...

آری ، پری دریایی او را به آرزویش رسانده بود ....


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۸ ۱۶:۱۳:۱۸

در اندرون دل خسته من ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست...

در زندگی مثل زودپز باش...هر وقت جوش آوردی در کمال آرامش سوت بزن!


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۵ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

سالازار اسلایتیرین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۰ یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۰:۳۵ یکشنبه ۸ تیر ۱۳۹۳
از ما هم نشنیدن . . .
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 618
آفلاین
آتش - جارو - جن - طلسم - پری - ردا - بانک - سرعت - شب - آب

در آن شب تاریک با جارویش به سرعت پرواز می کرد . باید هرچه زودتر از آنجا دور میشد .
احتمالا جن و پری ها به سرعت می فهمیدند که چه اتفاقی در بانک افتاده است .
ردایش که به خاطر آب جادویی داخل بانک خیس شده بود بدجوری اذیتش می کرد .
باید هرچه زودتر به جایی میرسید که بتواند با طلسمی آتشی روشن کند تا خودش را خشک و گرم کند .

تایید شد. خوش برگشتین سالازار عزیز.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱ ۲۱:۳۶:۵۵

" -زندگي آنچه زيسته ايم نيست ، بلكه چيزي است كه به ياد مي آوريم تا روايتش كنيم ."
گابريل گارسيا ماركز









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.