هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (پادما.پتيل)



پاسخ به: آينده ي سايت جادوگران؟؟( همه ميدانيم كه سرانجام روزي هري پاتر به پايان ميرسد)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ پنجشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
#1
من سال 84 تو جادوگران عضو شدم یادش بخیر اون روزا نوجوونی ای که با هری پاتر میگذشت ... حتی کامنتم توی این پست هست ، الان خوندم و دلتنگ شدم ، میخوام بازم همون حرف رو تکرار کنم !
هری پاتر یه تیکه از نوجوونی منه و فکر میکنم خیلیا ! کتابا تموم شد ، فیلما ، سایتا بسته شد ، آدما رفتن ... اما من به شخصه هر چند سال یکبار مثل الان کتاب رو از سر میگیرم و پرت میشم به دنیایی که همیشه برام قشنگه ! یه دنیایی که همیشگیه ...
واقعا باورم نمیشه چه هدیه خوبی بود این کتاب به اون سن و سال ما ! من واقعا شکر گذارم به خاطر وجودآدما و ذهن های زیبایی مثل رولینگ که این دنیا و زشتیاش رو هزار بار قشنگتر میکنه !
هری پاتر هیچوقت به پایان نمیرسه چون تو قلبمون زنده است ! چون جادو نمیمیره !


Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: نظر کلی تون درباره ی هری پاتر؟
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲
#2
هری پاتر رو نمیشه دوست نداشت ، چه کتاب ، چه شخصیتش ...

من خودم از 9-10 سالگی تا 18 سالگی با هری بزرگ شدم ، بازم میگم ، نمیشد دوستش نداشت ، هری از همه لحاظ وجود مثبتی داشت ، چه فداکاریاش واسه دوستاش و چه شجاعتش ... روحیه ی جنگجویانه ای که داشت و واسه دوستاش همه کاری میکرد ، هری به تنهایی نمیتونست هری باشه ، هری رو دوستاش کامل میکردن ، و بالعکس ، به هری تو طول زندگیش زیاد ظلم شده بود ، اما هیچوقت مظلوم واقع نشد ، هری هیچ پشتیبانی نداشت ، هیچ حمایتی نداشت جز تو 2 سال از زندگیش که به زودی هم از دستش داد ، خودم وقتی کتاب رو میخوندم حسم این بود که هرچی من بیشتر میخونم ، هری وجودمو بیشتر پر میکنه ... فک میکنم برای خیلی از ما هری یکی از بهترین دوستای نوجوونیمون بود ...

کتاب هم حرفای زیادی داره ، من خودم به شخصه دنبال کتاب تخیلی نبودم وقتی هری رو شرو کردم به خوندن . اما هری پاتر یه دنیای شرتی پرتی نبود ، درسته که جادو وسیله اصلی برای گذروندن زندگی بود ، اما همه چیز بر پایه و اصول خاص خودش بود ، همه چی باید نباید داشت ، یه جوری که خواننده باور کنه و یا باور هم نخوایم بگیم ، یه طوری بود که جادو در پس زمینه قرار میگرفت و بیشتر روابط بین آدما و اتفاقای تو کتاب مهم میشد ... هری بینظیر بوده و هست ... بهترین کتابی که به عمرم خوندم :ایکس


Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
#3
1- این ورد دائمی است یا کوتاه مدت؟اگر دائمی است چگونه و با چه وردی اثر آن از بین میرود؟

این ورد دائمی است و برای از بین بردن آن باید طلسمـ هاید تسترالیوس رو بکار ببریمـ

2-یک تسترال نصفه نیمه ظاهر کنید و خصوصیات ظاهری اش را شرح دهید.

خوب من بعد از اینکه با تسترال ارتباط برقرار کردمـ و تونستمـ نیمه ظاهرش کنمـ در واقع چزی که رو به روی من بود حاله ای از شبح تسترال بود . و به این صورت که من فک میکردمـ باید تکه تکه معلومـ باشه و نباشه نبود . تسترال رو میدیدی اما به صورت حاله ای از شبحش

3-یک رول درباره ی یک تسترال نصفه نیمه و ترسناک بنویسید.

در همین حین که توی جنگل راه میرفتمـ . صدای چیزی رو شنیدمـ که انگار داشت چیزی رو میجوید و چمن ها زیر پاش لگد میشدن حدس زدمـ که باید یه تسترال باشه . همین که اومدمـ طلسمـ ظاهر کردنو روش اجرا کنمـ یهو پامـ سر خورد به پشت افتادمـ توی گودالی که پشتمـ بود اما بخاطر حرکت کوچیک چوبدستیمـ اون نیمه ظاهر شده بود چشماش از دور برق عجیبی میزد و کمی همـ خسته بنظر میرسید . صدامـ رو شنیده بود. به طرفمـ اومد و بالاش و باز کرد فک کردمـ که الانه که بهمـ حمله کنه اما اون برخلاف انتظار من لباسمو با دندوناش کشید تا بلندمـ کنه این خاطره ای بود که واقعا منو ترسوند ...

4-عکس یا نقاشی از یک تسترال ارائه دهید.

بلد نبودمـ عکس بذارمـ
http://www.myup.ir/viewer.php?file=33025752192755206590.jpg



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۱
#4
1-جواب سوالی که در طول تدریس مطرح شد را بیان کنید (اگر مایل بودید به صورت رول نمایش دهید اگر هم مایل نبودید به صورت جواب عادی پاسخ دهید ) (10امتیاز)

امکان اینکه بازیکنا توی فضای بسته بازی کنن به چند دلیل امکان پذیر نیست :
1 -در این صورت پیدا کردن گوی ذرین خیلی آسون میشه ، چون ما میدونیمـ از یه فضایی بسته ای خارج نمیشه
2- امکان برخورد بازیکنا به همدیگه وجود داره .
3- امکان داره توب بازدارنده تو سر و کله اینو اون بخوره
کلا همه ی کارها به نحوی محدود میشن چون پایه ی این بازی بر اساس پروازه و تو فضای باز صورت میگیره .

2-انواع خطاها را در کوییدیچ نام ببرید (10 امتیاز)

اینکه زبانمـ لال یکی از بازیکنا یه چیزایی خورده باشه شنگول بشه
دس و پا و لباس و یا جاروی بازیکن دیگه گرفته بشه و مانع سرعت گرفتن یا حرکت اون شدن
توهین به داور یا دیگر بازیکنا
طلسم کردن توپ ، دروازه یا دیگر بازیکنا

3-در چه سالی در طول برگزاری جام جهانی هفتصد خطا صورت گرفت ؟(5 امتیاز)

در سال 1473

4-خطاهای ماگلی چیست ؟ نام ببرید (5امتیاز) (از خودتون بسازید)

خطاهای ماگلی به خطاهایی اتلاق میشه که در اون جادو صورت نگیره . مث این که جارو یا پیراهن بازیکن حریف رو بکشیمـ یا بدون چوبدستی به اون آسیب جسمی وارد کنیم . یا از حقه هایی استفاده کنیم که جادو در اون صورت نداره مث ترسوندن طرف و ...



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱
#5
ببخشید هنوز توی ایفای نقش من نوشته بدون ایفای نقش است . میشه درسش کنید ؟


Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: زير نور ماه!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۰ جمعه ۱۶ تیر ۱۳۹۱
#6
کنار شومینه

هنوز بچه ها تو تالار نشستن و دارن دور خودشون میچرخن .هر کی یه جوری زیر لب غرغر میکنه و به یه نحوی نارضایتیشو از وضعیت موجود نشون میده . به غیر از آرنولد که اونم رو دسته مبل نشسته و ازش یه صداییی مشابه خرخر در میآد . بعد از یه مدت صدای ماری که خرس لونا رو در دست داشت و بصورت نگرانی به اون نگاه میکرد بلند میشه .

"من یکی که دیگه سردرد گرفتم . هرکس زیر لب یه چیزی میگه بابا یکیتون مرد باشه بلند شه یه حرکتی بزنه دیگه . اون از ارگ اونم از لینی و لونا ... فک کنم همینجوری که پیش بره به ترتیب یکی یکی ناپدید شیم ."

آگوستوس که یه نمه بهش برخورده و قاطی کرده بود بلند شد و گفت :
"کی گفته مرد نداریم ؟ پسرای ریون شده هاگ بریزه پایین از تالار ریون و اعضاش دفاع میکنن . همین آرنولدو میبینین ؟ کافیه پای ریون بیاد وسط ... ایکی ثانیه همه جا رو به خاک و خون کشیده ."

نگاه ها به سمت آرنولد برگشت که در خواب عمیقی فو رفته بود ...

- کاملا مشخصه
-

پادما : بسه دیگه نمیخواد مردونگیاتون رو به رخ همدیگه بکشید . مهم اینه که الان هممون بلند شیم واسه پس گرفتن ارگ و لینی و لونا یه کاری بکنیم .

فلور : امکان نداره ،مگه اون همه مامور که واسه ی محافظت گذاشته بودن رو ندیدی ؟

پادما : "چرا دیدم . احتمالم میدم همونا بودن که لینی و لونا رو گرفتن . ولی ما فاصله ای با اون دوتا نداشتیم . لونا 2 مترجلوی من داشت میرفت . اما ما وقتی برگشتیم تو تالار از نبود اون دو تا مطلع شدیم . پس تو یه فاصله ای همین بین اون دو تا رو گرفتن . گوش کنین !!! ... من یه فکری دارم . ما دوباره همه با میریم اونجا . من و ماری با یه فاصله نسبتا زیادی از شما جلوتر میریم تری و فلور و روونا و آگوستوس و بقیه هم دنبال ما میان و مارو زیر نظر میگیرن . اینطوری حتی اگه مارو هم گرفتن شما میتونید از نقششون و مدلی که بچه هارو گروگان میگیرنو با خبر شین ..."

ماری : من ؟؟؟ چرا من ؟ ... باشه باشه من این مسئولیت خطیر رو به جونم میخرم ، اما قبلش باید وصیت ناممو تکمیل کنم ... رو قبرمم بنویسین در راه حفظ و پاسداری از امتیازات ریون به مقام رفیع شهادت نائل آمد ... ... قربون دستون خواستین مجسمم بزنین جای عقاب ریون میترسم ریا بشه اما من مخالفتی ندارم ... دیگه این که مراسم کفن و دفن و سومو هفت و شب چله و سال و ... رم نمیخواد زیاد شلوغش کنین همین تو برج خودمون کنار شومینه بگیرین فک نمیکنم مشکلی داشته باشه ...

اینارو گفت و به خرس لونا که تو دستاش بود خیره شد .

همــــه یه صدا جیـــــغ:
- مااااااااااااااااااارررررررررریییییییییییییییییییییی...
- :worry: !
- دیــــــــــــــره بریم !

کمی آن طرف تر زیر زمین :

- مگه آکروباتم آخه ؟؟؟ چجوری وایسم رو کول ارگ ؟ بعد مگه این چاله 1 متر ؟ حداقل 3 مترو داره !
- ببین لونا من نمیدونم این تنها راهیه که داریم . سعی کن یجوری وایسی رو شونه هاش !!!

که صدایی سنگ ریزه های توی گودال به گوش رسید و یهو ماری رو دیدن که داشت با سر مومد پایین که انگار چیزی مانعش شد و گرفتش ...
لونا که به طرز کج و کوله ای رو کول ارگ قرار داشت از دیدن ماری معلق هیجان زده شد . ولی هنوز با هم فاصله داشتن و دستاشون به هم نمیرسید بعد از کمی تلاش ماری خرس لونا رو هم مث طناب تو دستش گرفت تا لونا نیمه اش رو بگیره و یجوری خودشو بالا بکشه با تلاش بچه ها که پای ماری رو گرفته بودن به هر ترتیبی بود یکی یکی از گودال بیرون اومدن .

همین که خواستن به خودشون بیان با بچه های هافل و گریف و اسلی مواجه شدن که با چوبدستیاشون دور تا دور اونا وایساده بودن ...


ویرایش شده توسط پادما پتیل در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۶ ۱۳:۱۳:۲۲

Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱
#7
ببخشید من نمیتونمـ نام واقعی رو تغییر بدمـ همون اسم خودم یعنی تارا مونده !!! میخوام به اسم کاربریم یعنی پادما پتیل تغییرش بدم


Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: كلاس تاريخ جادوگري
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱
#8
پادما کاغذ پوستی های حاوی تکالیفش را در دست گرفت و دوان دوان خودش رو به در دفتر پرفسور ویزلی رساند نفسی تازه کرد در زد .

- بیا تو عزیزم
- سلام پرفسور ! خیلی متاسفم که کمی دیر شد . اما اینا تکالیفمه !!!
- فقط یکم ؟
- شما که امتیازا رو روی برد نزدین !!! زدین ؟
- استثناء ان ایندفعه رو شانس آوردی چون هنوز امتیازا رو وارد نکردم . اما از جلسه بعد زودتر تحویل بده اینو به دوستای ریونیتمـ بگو .
- حتماً پرفسور

تکالیف خود را روی میز کار پرفسور گذاشت و با ادای احترام از در خارج شد .

تکالیف حاوی مطالب زیر بود :

*********************

1.‏ از نحوه تدریس استاد راضی هستید؟ ‏۳نمره

بشدت !!! پرفسور باید اغراق کنمـ که اگرچه در رقصیدن دستی ندارید و توی یول بال اونجوری منو پیش پسرای دور مشترانگ ضایع کردین اما الحق و الانصاف که تاریخ جادوگری رو باید پیش شما آموخت و این تدریس های ماهرانه شماست که منو این همه مجذوب این درس کرده !!!

۲‏.فردی که در اول کلاس سوال پرسید که بود؟ ‏۲‏ نمره
سوال سختیه اما قطعا اون فرد کسیه که زیاد رول مینویسه و از رول نویسی خسته شده باشه !!! حدسم اینه که شاید لینی باشه {شایدم بانو ویولت}!!! چون همیشه حداقل یه بار اسمش توی رول پلینگ هست !{منظورم این بغله }

۳‏ هرچه در مورد مرلین و کارها و افتخارات وی میدانید بنویسید.‏ ‏۱۸‏ نمره.

مرلین برخلاف اونچه که همه فکر میکنن بنیان گذار جادو و جادوگری نیست چون همونطور که میدونیم جادو یک استعداد ذاتیه که در انسان ها پدیدار میشه . بلکه اون مشهورترین جادوگر در اساطیر انگلیسی است. در افسانه‌ها او هم‌عصر پادشاه آرتور بوده‌ و عبارت " شمشیر در سنگ " نیز در ارتباط با همین موضوع است. قبل از اینکه شاه ارتور به عنوان بزرگ ترین شاه آن سرزمین شناخته شود مرلین جادوگر شمشیری جادویی را درون سنگ قرار میدهد که تنها ارتور باید ان را از سنگ بیرون کشد وسپس این اتفاق می افتد .

مرلین یکی از مدبر ترین و خردمند ترین جادوگران تمام اعصار محسوب می شود. او جادوگری بسیار ماهر بود و گفته میشود مشاور وورتیگرن اوتر پندارگون و آرتور بوده است که همگی آنان شاهان بریتانیای کبیر بوده اند.

به احتمال زیاد مرلین مبتنی بر شخصیت جادو گری واقعی باشد اما کاملا مشخص است که مرلینی که ما میشناسیم حاصل مبالغه های بیش از اندازه از مرلین اصلی است درست مانند شخصیت رستم دستانکه یکی از فرماندهان ورزیده ایران باستان بوده اما آشکار است که توانایی گذراندن تیری از تنه درخت سالخورده ای را ندارد.{البته پرفسور شما اینا رو باور نکنید این حرفا ساخته و پرداخته ی ذهن مشنگ هاست و دلیل این نوشته هامـ چیزی جز حسادت نمیتونه باشه ویلا همه ی ما به قدرت جادوی مرلین کبیر ایمان داریم }

به عنوان مثال عده ای معتقدند سنگهای بزرگی که در استون هینج وجود دارند را مرلین به آن ترتیب در آن مکان چیدهاست.عده ای دیگر معتقدند او از توانایی پیشگویی بر خوردار بوده است زیرابه سوی گذشته می زیسته است و به همین دلیل آینده را می دانست.

مرلین بیش از هر چیز دیگر به این دلیل مشهور است که معلم شاه آرتور بوده است.او آرتور را در دوران نوزادی مخفی نمود. شاعری به نام آلفرد تنیسون در شعری به نام چکامه پادشاه آن بخش ازداستان را به این ترتیب حکایت می کند :

آرتور متولد شد و به محض ورود به این جهان/در نزدیکی دری مخفی شد/به مرلین سپرده شد تا او را در مکانی دور دستنگه دارد/تا زمان مناسب آن برسد/زیرا فرمانروایان آن روز گاران سبع و وحشی/چونان فرمانروایان این دوران / خشن بودند و ددمنش و به یقین آن کودک راهم می دریدند / اگر کودک را می دیدند مثله اش می کردند / هر یک از فرمانروایان حکومت خود را می طلبید / بسیاری از آنان از اوتر نفرت داشتند/ پس مرلین کودک را با خود برد / او را به سر آنتون که شوالیه ای پیر بود سپرد / سر آنتون دوست قدیمی اوتر و همسرش / در کنار فرزند خود آرتور را پرورش دادند / احدی از اینموضوع مطلع نشد و از آن پس / فرمانروایان همچون حیوانات وحشی با هم جنگیده اند / جنگهایی که ویرانی این سرزمین را سبب گشته است !

سپس مرلین خود معلم و مشاور آرتور شد. او از هوش سرشار و نیز جادو های بیشمار خود استفاده کرد تا به پادشاه جوان درجنگ با دشمنان بریتانیا کمک کند.

آن گونه که در داستانها روایت شده است مرلین به بانوی دریاچه علاقه زیادی داشت اما بانوی در یاچه او را فریب دادتا ستونی جادویی از هوا ایجاد کند و سپس او از همین ستون هوا استفاده کردتا مرلین را برای همیشه در آن محبوس سازد.

۴‏ مرلین در راه رسیدن به آرزوهایش چه چیزی را از دست داد؟ ‏۳‏ نمره
زندگی مادی اش رو از دست داد و روحش برای همیشه در آن ستون جاویدان ماند . یعنی در واقع روح مرلین در این دنیا وجود داره و جسمش پس از سالها زندگی مث بقیه انسان ها فانی شد . همینطور میگن در جنگ هایی که در جبهه ی شاه آرتور با دشمنان بریتانیا میجنگیده جراحات قابل توجهی دیده و همونطور که می دونیم زخم گوشه ی چشمش همـ در اثر یکی از این جنگ ها بوجود اومده .

۵.‏ در حد یک پاراگراف،‏ احساستون رو در صورت مواجه شدن با مرلین بنویسید .۴‏ نمره.
با عرض پوزش از ریش هاش آویزان شده و مقداری از اون رو کنده و برای خودمـ نگه می دارم چون میگند که اجزای بدن مرلین مقدس بوده و به همین دلیل همـ هست که به آن قسمـ میخورند . بعد کمی با ایشون صحبت میکنمـ راز موفقیتشون رو میپرسمـ . و در مورد عصر حاضر دنیای جادو از ایشون سوال میکنم که ببینم با توجه به آینده بینیشون چه آینده ای رو برای جوونای ساحره و جادوگر این مملکت پیش بینی میکنن .


ویرایش شده توسط تارا در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۵ ۱۸:۲۷:۳۴
ویرایش شده توسط تارا در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۵ ۱۸:۳۷:۲۸

Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: خوابگاه دختران
پیام زده شده در: ۱۲:۳۱ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۱
#9
لینی : دست نگه دارین ، اینجوری که معلومه کاره فلور نیست ! یعنی اگرم باشه همه ی ما به اندازه فلور مضنونیم ...

دخترا : اینا چیه دستون ؟
لونا : خوب توضیح میدم ، این دوتا چمدونی که میبینید پر از آلات قتاله ایه که در جهت سوء قصد به روحای قلعه بکار برده شده . یعنی همین چند ساعت پیش به غیر از روونا چندتا از روح های دیگه هم درگیر یه همچین اتفاقاتی بودن . منتها جالبش اینه که همه ی این آلات هم مث تبر اثری واسه ی روحا ندارن ... که این قضیه دوحالت بیشتر نداره : یا طرف خنگه ! یا اینکه فقط میخواسته روحا رو بترسونه که بازم دلیلش مشخص نیست ...
و یه چیز دیگه هم اگه بخوام اضافه کنم اینه که همه ی این سوء قصد ها به روحای مونث و تو محل های عمومی دخترونه مث دستشویی و خوابگاه و ... صورت گرفته ....

پادما : اووووووووه چقد قضیه جنایی شد . خوب این آلات رو شما دیدین ؟ اصن چرا دست شمان ؟

لیسا : راس میگه بازش کنین این چمدونارو ببینیم چی توشه !!!

چمدونا باز شد و یه مشت کله روش خم شدن . بچه ها که تا الان منتظر دیدن چیزایی مث تبر و چاقو و امثال اون بودن با دیدن محصولات جادویی ویزلی خندشون گرفت !

-مطمئنین که اینا بی ناموسی های قتاله هستن ؟ اینا که همه مخترعات مغازه شوخی ویزلی ان !!! تازه نصفشونم که خوردنین !!! نون خامه ای های قناری ، نوقای خون دماغ ، تلسکوپ مشت زن ، وسایل آتش بازی فیلی باستر ،قرص های بوگندو از مغازه شوخی های زونکو ...

- بچه ها اینجارو سر تبر که داخل دیوار فرو رفته دو نیم شده و داره ازش خون میچکه ....

با این که بچه ها از حالت ترس خودشون بیرون اومده بودنو همه میدونستن که همه چیز شوخیه اما حالا دیگه ترس جای خودش رو به کنجکاوی داده بودنو میخواستن بدونن پشت این قضایا کیه ؟

پادما : خوب حالا چرا همه ی اینارو دادن دس شما ؟

لینی : چون خیر سرمون رفتیم از مدیریت خواهش کردیم که این مسئولیت خطیر رو به ما بسپاره و بذاره دنبال شخص مضنون بگردیم و ایشون هم ببا کلی خواهش قبول کردن ... حالا هم فرقی نمیکنه با اینکه طرف قاتل نیس اما یه مزاحم بوقیه که باید پیدا بشه . ما همـ همون کاریو میکنیم که از اول میخواستیم . حالام اگه کسی نظری در مورد شخص مضنون داره بگه ...




***
اگه خوب نبود ببخشید اولین پست ایفای نقشمه


ویرایش شده توسط تارا در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۵ ۱۲:۳۸:۵۶

Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257


پاسخ به: کجای کتاب واقعا اشکتون در اومد؟
پیام زده شده در: ۱۲:۳۵ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
#10
من وقتی که سیریوس افتاد پشت پرده تا 1 ساعت کتابو بسته بودمو باور نمیکردمـ بعدش 1 ساعت همـ گریه کردم . واقعا از ته دل . احساس کردم هری دوباره بی کس شده ... تنها حامیش رو تو دنیای جادویی از دست داده .
برای دامبلدور هم گریه کردم اما نه خیلی همون موقع خوندن کتاب .
مرگ دابی هم واقعا دردناک بود بخصوص آخرین جملش که به هری گفت جیگرمو سوزوند ...
فرد هم همینطور کلا همشون ...


Only Raven


username امـ در پاتر مور :

HazelDawn14257






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.