سلام دوستان جادوگر !
تو
این تاپیک فصل 1 و
اینجا فصل 2 رو به کمک هم نوشتیم و قرار هست که بریم برای فصل آخر!
قوانین
1-پست پشت سر هم نزنید .
2-سعی نکنید شخصیت خودتون رو وارد داستان کنید.
3-راحت باشید ، فک نکنید رمان ادبی داریم مینیویسم .
---------
سوژه : هری پاتر متوجه میشه که پدر واقعیش اسنیپ هست . داستان رو سریع تموم نکنید ، کم کم پیش ببرید که یه داستان خوب و کامل بشه .
چند نکته :
*این فصل چون فصل آخر هست خیلی مهم و حساس هست . نیاز داره که کمی با دقت بیشتری داستان رو ادامه بدید.
*در این این فصل قرار هست که هری متوجه بشه پدر واقعیش اسنیپ بوده و برای اینکه این قضیه رو متوجه بشه باید با لئوناردو یکی از دوستان صمیمی اسنیپ و لیلی ملاقات کنه . داستان رو به اون سمت ببرید ولی نه در این حد که زود تموم شه . باید مثل فصل های قبل به یه حد خاصی برسه تا بشه تموم کرد داستان رو .
*ممنونم از همگی بابت شرکت در این طرح !
شروع :
هری چشمانش رو باز کرد و به آرومی از روی تختش بلند شد . دستی به چشمانش کشید و عینکش رو زد . رو به رون کرد و گفت :
-رون ، رون ، از خواب پاشو ! امروز میخوایم بریم پیش سیریوس . امروز همه چیش مشخص میشه .