نانو خلاصه:
ایوان حافظه شو از بیخ از دست داده و روانه محفل شده. محفلیا در صدد اصلاح و تربیت ایوان در راستای آرمان های سفیدی برمیان.
_____________
ضیافت شام آن شب خانه شماره دوازده گریمولد یک جشن بزرگ محسوب میشد و از همین رو همه به اشرافی ترین شکل ممکن خود را آراسته بودند؛ دامبلدور لباس بنفش همیشگی اش را پوشیده بود و پاپیون مجلسی اش را هم زده بود که البته زیر ریش هایش مدفون بود و کسی آن را نمیدید، اسنیپ بیشتر از همیشه به سرش روغن مو مالیده بود، تانکس چهره اش را به شکل ملکه درآورده بود! آلیس که لباسی جز لباس فرم سنت مانگو نداشت با سیاه کردن ماهیتابه اش آن را به جای خودش نونوار کرده بود! ویولت یتیم همان لباس نیم سوخته ی دوده گرفته ای را به تن داشت که روز آتش سوزی خانه شان توسط کنت الاف پوشیده بود و البته با پشم گربه اش روبان جدیدی برای موهایش دست و پا کرده بود تا تغییری کرده باشد! روبان قبلی موهای او نیز به جیمز رسیده بود تا با آن یویواش را تزیین کند و تدی ... به راستی تدی کجا بود؟ ویکی چطور؟
بگذریم! مالی ویزلی این وسط تنها شخص نونوار نشده بود که البته فرصتی برای رسیدن به خودش نداشت، در عوض برای شام سنگ تمام گذاشته بود و به جای سوپ پیاز همیشگی چند نوع غذا شامل سوپ پیاز مخصوص با پیاز اضافه، سبزی خوردن، دوغ محلی و آب خنک تدارک دیده بود
بالاخره هر کس بضاعتی دارد، اگر شب های عادی محفل را دیده بودید حق میداد که از این ضیافت به عنوان جشن اشرافی یاد کنیم!
- پروفسور میشه شروع کنیم؟ بزرگه داره با کوچیکه دوئل میکنه!
- صبر پیشه کنید فرزندانم، وسائل نقره ایم بهم میگن الانه که برسن! ضمنا کاش انقدر ریخت و پاش نمیکردید ... میترسم مهمونمون فکر کنه ما تو محفل اهل اسراف و خرج بی حساب و کتابیم
در باز شد و آبرفورث با گام هایی غرورآمیز و پیروزمندانه به همراه ایوان وارد شد!
- معرفی میکنم رفقا! این شما و این شامپو سفید کننده ایوان
تمام مبانی یک سفید اصیل بودن رو بهش آموزش دادم، از این به بعد ایوان یک محفلی تمام عیار و فرزند روشناییه
- درود به تو برادر! شیر کندرا حلالت
ایوان به ما بگو چه آموختی فرزندم؟
- امممم ... بز ها ریش دارند! نه صبر کن ... ریش دامبلدور مثل پشمک است
نه نه اینم نبود ... واستین نوک زبونمه ... هر ریشی روشنایی نیست، ریش فقط ریش بزی! چرا نیشگون میگیری آبر همین بود دیگه
- همین؟
- نه! یه چیزایی هم درمورد تفاوت حیوانات اهلی و وحشی بود
ولی اونا سخت بود نفهمیدم
- آبر :oh3: مهمونی تعطیله! یه داوطلب دیگه میخوایم، باید هر چی تو چنته داریم بهش یاد بدیم! داوطلبا دستا بالا!
نیم ساعت بعد
- جیمز! تو دستتو بردی بالا پسرم! شرف بر درودت
- من فقط داشتم گوشمو میخواروندم پروف
- ویولت تو دستت تکون خوردا! خودم دیدم تکذیب نکن ... خیلی خوب باشه نخورد
بهتره از یه روش دیگه استفاده کنیم
هرکی داوطلب نیست زنگش رو فشار بده! آفرین هیشکی زنگ نزد ... پس همه به نوبت باهاش کار میکنم!
- کدوم زنگ لعنتیو باس فشار میدادیم؟