هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "اما دابز"
پیام زده شده در: ۲۱:۴۶ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲
#1
ای بزرگ ساحره!!
ای نماینده قشر جوان
ای ازادی بخش زنان
ای.....
من حمایت یک جانبه و دو جانبه و چند جانبه و همه جانبه خودم رو از شما اعلام میکنم


ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: وردهای ساخته ی خودتون
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#2
کایخن اورایسس
سپر نفوذ ناپذیر!!!!! هیچ طلمسی ازش رد نمیشه جز طلسم کبیر
حتی اوداکادورا هم بهش اثر نداره
------
پتونیوس
ریشه اطلسی
باعث میشه فرد با ریشه های گل اطلسی بسته شه و نتونه تکون بخوره از جاش
------
رنتیترریسو
با هفت تا جرقه به رنگ رنگ های رنگین کمان افراد رو میبنده که هر کدومشون یک تاثیری روی فرد دارن
مثلا ضد اپارات یا ضد تحرک یا...
------
دیجا هیلز
یجور طلسم مرگه که نابخشودنی نیست


ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
#3
لرد چشمغره ای به مگس رفت و به این فکر کرد که حالا چطور به خرده فرمایش های این بشر مگس نما یا شاید هم درست تر باشد اگر بگوید مگس بشرنما برسد! لودو تکرار کرد
- من ابمیوه میخوام
لرد غرش نامفهومی کرد و اجبارا به طرف آشپزخانه رفت.لودو غر زد
- کیک سیب هم میخوام.بعلاوه سوپ پیاز
لرد به شدت با این وسوسه که لودو را از بال هایش بگیرد و آنقدر تکانش دهد، که نه تنها چیزهایی را که دیده، بلکه مرلین و مورگانا را هم فراموش کند.مبارزه میکرد.بلاخره نفس عمیقی کشید. و نشست روی صندلی اشپزخانه و به ایوان که پوزخند میزد، نگاه ترسناکی انداخت
- دلت برای کروشیو تنگ شده ایوان؟؟
ایوان به خود لرزید و سرش را با پوست کردن سیب زمینی ها گرم کرد
- نه ارباب متاسفم
لرد جوابی نداد. لودو غر زد
- پس چی شد؟؟ من تشنه امه. تازه ضعیف هم هستم.
لرد دستش را بالا برد. اما درست لحظه اخر، از ضربه زدن صرف نظر کرد و گفت
- اگه میخوای نفرستمت توی شکم پرنسس صبر داشته باش
ایوان پیمانه کوچکی از اب میوه را به لرد داد لرد به او خیره شد
- میخوای من نگه اش دارم؟
ایوان فوری با ترس زانو زد و ظرف را جوری نگه داشت که لودو بتواند بنوشد


ویرایش شده توسط ویکتوریا ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۴ ۱۸:۲۱:۲۷

ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۹ پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۲
#4
ایوان، مورفین و بقیه در حالیکه مخفیانه به بلا چشم غره میرفتند، راهی مقر مرگخواران شدند.جاگسن زیر لب غر میزد
- آخه ما چند نفری چطوری هلک هلک بلند شیم تو سوراخ ققنوس اونا و ریش دراز این یکی و عینک گرد اون یکی و یخه نداشته سومی رو بچسبیم با اون موهای چربش و اونا رو خر کش کنیم بیاریم اینجا.... تازه اونم با احترام؟
ویکتوریا پس گردنی محکمی به او زد
- کم غر بزن. اینو بسپارید ب من! فک کنم ویزلی بودن یه جاهایی به درد ادم میخوره
بعد اضافه کرد
- یادتون نره ارباب چی گفت. شلنگ تخته انداختن و تهدید و ارعاب نداریم . با زبون خوش...

دو ساعت بعد...خانه گریمولد

- نه نه گوش کن هری! ممکنه تو قبلا از دستش عصبانی شده باشی ولی....
هری با حرص بلند شد و داد زد
- ویکتوریا اون والدین منو کشته.
ویکتوریا به او خیره شد.
- بله ولی اون کارهای دیگه ای هم کرده! فک نکنم تو دلت بخواد به لرد مدیون باشی
هری مبهوت به ویکتوریا خیره شد. مرگخواران هم همینطور. البته به جز...


ویرایش شده توسط ویکتوریا ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۳ ۱۴:۴۹:۰۵

ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۲
#5
1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

خیر متاسفانه به خاطر محاصره شدن توسط یک مشت ویزلی، تا بحال این افتخار رو نداشتم.

2. سابقه ی عضویت در محفل؟


نــــــــــــــــــــــــــــه... تلاششون رو کردن اما من لحظه اخر در رفتم


3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟


....خوب بستگی داره . به این سوال دو جور میشه جواب داد: اساسا هر جبهه ای که طرفدار ارباب باشه، جبهه سیاه محسوب میشه و مطلوبه. هر گروهی هم ک طرف اون مردک فسیل ریش دراز باشه جبهه سفید
البته این جور هم میشه گفت
چون محفلی ها اهل حموم رفتن نیستن....مدتی بعد از تشکیل جلسات دامبی متوجه میشه هوا غیر قابل تنفسه بنابراین بهشون دستور میده لباسای روشن بپوشن و زود ب زود حمام کنن. البته اینم لازم ب ذکره که دامبی از تاریکی میترسه لذا از ارباب و مرگخواران وحشت داره و غدقن کرده که کسی توی محفل لباس تیره بپوشه

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟


در واقع بهترین جواب اینه: هر چی که میل ارباب باشه. البته بسیار زیبا و برازنده است.و از لحاظ اقتصادی هم به صرفه است. تازه یک چیز خوب دیگه ای هم داره اینه که در جلسات دادگاه ماگل ها حواس قاضی پرت زلف های وکیل و موکل نمیشه.

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

عزیزترین شخض زندگیشو جلوش شکنجه کنیم در حدی که خووون بالا بیاره. صد در صد جواب میده( البته در هر حال تا نظر ارباب چی باشه).البته میشه برای اینکار از یک بچه زیر دو سال هم استفاده کرد. موثره!!

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟


هر روز بهشون سر میزنم. امر ارباب رو در موردشون اطاعت میکنم. در هر ماموریت هدیه ای براشون میارم و در نهایت هر چند وقت یکبار از ارباب سوال میکنم که پرنسس از من رضایت دارن یا خیر

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟


بلا؟؟؟؟ اوه ابدا این یک مد بسیار زیبا و جذابه و خوفناکه و در ضمن ، اصن به کسی چه؟؟ این اریاب هستن که ظاهر بقیه رو مشخص میکنن کسی حق نداره درباره ظاهر ایشون نظری بده( البته چیزی به جز اینکه زیباست)


8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

تست کردن وسیله شکنجه جدیدی که با کمک یادداشت های مادرم ( البته با کلی تغییرات در یادداشت ها ) روی بچه های یک مهد کودک ماگلی که منجر به این شد که هر کدومشون اول همدیگه رو تا سر حد مزگ بزنن و بعد با مرگبارترین سلاح دم دستشون به والدینشون حمله کنن.

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:


ریش :در صورتی که متعلق به دامبلدور باشد،دستگیره ای برای اینکه در اتوبوس شوالیه کله پا نشویم.البته به درد مخفی کردن وسایل ممنوعه هم میخوره ها!!! فقط مرلین میدونه اون ریش دراز با اون رخت و ریخت سفیدش که چشای ادمو میزنه چی تو اون ریشای کذایی قایم کرده

طلسم های ممنوعه:
برای ارباب هیچ طلسمی ممنوع نیست. من مطیع امر اربابم

الف.دال:
یک مشت بچه لوس ننر کم عقل، ایضا بی عقل که قصد دارن ریشوی فسیل رو احیا کنن.البته محاله


شما برگشتین...گفته بودم هر وقت احساس کردین نوشته هاتون تغییر مثبتی کرده برگردین.
من همه پستهای شما رو دوباره خوندم.تغییری که دیدم این بود که شما قبلا با سوژه و حفظ سوژه و روند پیش بردنش آشنایی نداشتین.ولی الان دارین.این هم برای ماموریتها خیلی مهمه.
هنوز اشکالاتی دارین.اشکالاتی رو که دیدم براتون بوسیله پیام شخصی فرستادم.
یه نکته دیگه هم درباره سوال آخره.لوس و ننر قابل قبوله...ولی کم عقل نه!اگه کسی به مرگخوارا بگه کم عقل احتمالا چوب دستیمو فرو میکنم تو چشم چپش و یکی دو دور میچرخونم.بعد در میارم و میکنم تو چشم راستش.بنابراین...ما هم نمیتونیم به گروه های مقابلمون همچین صفتهایی رو نسبت بدیم.فرق بین این دو تا رو به مرور زمان بهتر میتونین تشخیص بدین.اینکه کدوم صفتها به شخصیت توی سایت برمیگرده و کدوم به شخصی که پشت اون شخصیته.

اشکالات باقیمونده شما از نوعی هستن که فکر میکنم با ورود به گروه بهتر و سریعتر بتونین برطرفشون کنین.


با کمی ارفاق تایید شد.

خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۳/۲۴ ۱۷:۱۴:۴۵

ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
#6
سوروس خشمگین، پوفی کرد:

- میدونه و نمیگه! تو که اون سیم طرفشویی رو میشناسی مامان!

سوروس اینرا گفت و به ایلین که میرفت تا گلدانی را به سر سوروس نگونبخت بکوبد، نیشخندی زد.ویکتوریا به سوروس چشم غره رفت.

- چقدر خنگ به نظر میرسی سوروس. تو مثلا خدای ذهن روبی هستی!!!!! ذهن روبی اش کن احمق جون.

به جز سوروس، ویکتوریا تنها کسی بود که برای امتحان خونسرد به نظر میرسید.
سوروس به ویکتوریا خیره شد و با لحن تندی غرید

- من نمیتونم وارد خوابگاه دخترا بشم!

ویکتوریا ب او خیره شد

- عروس بلد نیست برقصه میگه زمین کجه

و به سمت خوابگاه رفت. ظاهرا خودش مجبور میشد این کار را بکند.از نزدیک شدن به بلا خوشش نمی آمد در واقع به او به خاطر توجه ارباب حسادت میکرد. اما ظاهرا مجبور بود.ارام وارد اتاق شد تا بلا را اگر خواب است بیدار نکند.روی تختش نشست و روی ذهن بلا تمرکز کرد.
متوجه شد که امتحان 15 سوال دارد.9 تای انها را یادداشت کرده بود که یکهو بلا از خواب پرید

- هوووووی ویکتوریا چه غلطی میکنی؟

ویکتوریا با سرعت به کاغذ پوستی چنگ زد و بیرون دوید

- هیچی بلونی...تو بخواب.

وارد سالن عمومی که شد اهی کشید

- 15 تا سواله. 9 تاشو نوشته بودم که بیدار شد.فعلا همینا رو یاد بگیرید ببینیم چه میشه کرد


ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۱:۲۱ شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲
#7
ایوان غر زد.
- کدوم قضیه؟؟؟؟این سیم ظرفشویی آب ندیده باید پاشو از کفش من بیرون کنه.من بهتر از هر کس میتونم تشخیص بدم که....
بلا با جیغی هیستریک وسط حرف های ایوان پرید
- تو؟؟؟؟ تو میتونی تشخیص بدی؟؟؟ تو مجسمه مومی ارباب رو از خودش تشخیص نمیدی واسه من ادعا میکنه!!! مرتیکه لق لقو
ایوان میخواست به طرف بلا هجوم ببرد که با پس گردنی لرد، سر جایش میخکوب شد
- بتمرگ بینیم بابا
بلا لحظه ای به ظاهر تقلبی لرد خیره شد. چیزی در حرکات این مرد با موهای مشکی برایش آشنا به نظر میرسید.
- تو چرا فک میکنی که میتونی به ما کمک کنی؟؟؟؟
لرد لحظه ای به بلا خیره شد
- چون میتونم
بلا که اخم کرده بود، دهانش را باز کرده تا جوابش را بدهد، اما هنوز جملات کاملا در ذهنش جا نگرفته بود که با دیدن آنچه پیش چشمش رخ میداد سر جایش میخکوب شده و لحظاتی بعد تا کمر خم شد
بلا: سرورم؟؟
لرد: خفه باش بلا.من حال شما دو تا جوجه اردک زشت رو جا میارم


ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۰:۰۰ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
#8
1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

خیر متاسفانه به خاطر محاصره شدن توسط یک مشت ویزلی، تا بحال این افتخار رو نداشتم.

2. سابقه ی عضویت در محفل؟


نــــــــــــــــــــــــــــه... تلاششون رو کردن اما من فرار کردم


3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟


....خوب بستگی داره . به این سوال دو جور میشه جواب داد: اساسا هر جبهه ای که طرفدار ارباب باشه، جبهه سیاه محسوب میشه و مطلوبه. هر گروهی هم ک طرف اون مردک فسیل ریشو باشه جبهه سفید
البته این جور هم میشه گفت
چون محفلی ها اهل حموم رفتن نیستن....مدتی بعد از تشکیل جلسات دامبی متوجه میشه هوا غیر قابل تنفسه بنابراین بهشون دستور میده لباسای روشن بپوشن و زود ب زود حمام کنن. البته اینم لازم ب ذکره که دامبی از تاریکی میترسه لذا از ارباب و مرگخواران وحشت داره و غدقن کرده که کسی توی محفل لباس تیره بپوشه

4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟


در واقع بهترین جواب اینه: هر چی که میل ارباب باشه. البته بسیار زیبا و برازنده است.و از لحاظ اقتصادی هم به صرفه است. تازه یک چیز خوب دیگه ای هم داره اینه که در جلسات دادگاه ماگل ها حواس قاضی پرت زلف های وکیل و موکل نمیشه

5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟


عزیزترین شخض زندگیشو جلوش شکنجه کنیم در حدی که خووون بالا بیاره. صد در صد جواب میده( البته در هر حال تا نظر ارباب چی باشه)

6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

هر روز بهشون سر میزنم. امر ارباب رو در موردشون اطاعت میکنم. در هر ماموریت هدیه ای براشون میارم و در نهایت هر چند وقت یکبار از ارباب سوال میکنم که پرنسس از من رضایت دارن یا خیر

7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟


بلا؟؟؟؟ اوه ابدا این یک مد بسیار زیبا و جذابه و خوفناکه و در ضمن ، به کسی چه؟؟ این اریاب هستن که ظاهر بقیه رو مشخص میکنن کسی حق نداره درباره ظاهر ایشون نظری بده( البته چیزی به جز اینکه زیباست)


8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.


تست کردن وسیله شکنجه جدیدی که با کمک یادداشت های مادرم ( البته با کلی تغییرات در یاددااشت ها ) روی بچه های یک مهد کودک ماگلی که منجر به این شد که هر کدومشون اول همدیگه رو تا سر حد مزگ بزنن و بعد با مرگبارترین سلاح دم دستشون به والدینشون حمله کنن

9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بیان کنید:


ریش :در صورتی که متعلق به دامبلدور باشد،دستگیره ای برای اینکه در اتوبوس شوالیه کله پا نشویم

طلسم های ممنوعه:
برای ارباب هیچ طلسمی ممنوع نیست. من مطیع امر اربابم

الف.دال:
یک مشت بچه لوس ننر کم عقل، ایضا بی عقل که قصد دارن ریشوی فسیل رو احیا کنن.البته محاله


ویکتوریای عزیز

اولا بسیار خوشحالم که با رنگ بنفش ننوشتین!

دوما اون امضا و اون آواتار کجا و درخواست عضویت برای مرگخوار شدن کجا!!

علایقتون رو دوباره بررسی کنید.بدون هیچ فشار یا اجباری تصمیم بگیرین که دلتون میخواد به کدوم جبهه ملحق بشین.
بررسی درخواست شما خیلی طول کشید!یه سری نکات مثبت داشتین و چند بخش ضعیف...راستش تصمیم گرفتن درباره اینکه برای ورود به ارتش آماده هستین یا نه زیاد آسون نبود.جوابهاتون به سوالای فرم خیلی خوب بود.رفتار کلیتون کاملا مناسب یک مرگخوار بود.
اینکه عضوی بدون اینکه از طریق پیام شخصی سوال کنه که" آیا میتونه مرگخوار بشه یا نه" بیاد اینجا درخواست بده به نظر من یک امتیاز مثبته.

راستش من فکر میکنم شما میتونین مرگخوار خوبی بشین.ولی به نظرم هنوز کمی زوده.نمیتونم بهتون بگم بعد از 5 پست دیگه برگردین...یا ده تا...یا بعد از یک ماه!هر وقت احساس کردین آماده هستین و هنوز تمایل داشتین مرگخوار بشین منتظرتون هستم.این آمادگی حتی میتونه بعد از زدن یک پست ایجاد شده باشه!کافیه احساس کنین نوشته هاتون تغییر مثبتی کردن.

چون فرم رو یک بار پر کردین لازم نیست دوباره این کارو بکنین.اگه دوباره درخواست دادین میتونین همین جوابها رو کپی کنین.

تایید نشد.

موفق باشید.



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۶ ۳:۰۲:۴۱

ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
#9
لرد هوس کرده بود تا دستش را فرو کند در کاسه اب کنار دست ایوان و شپلق بگوبد پس گردنش. فکر کرد :
" مرتیکه بوــــــــــــــــق!!!!"
ولی وقتی نفس عمیقی کشید به یاد اورد که برای چه به اینجا امده بنابراین برخاست و همانجایی ایستاد ک ایوان دستور داده بود و فکر کرد
"به لرد دستور میدی؟؟؟ قیمه قیمه میکنم تو رو من!!!! با اون استخون های لقت!!!"
صدای ایوان افکار خبیثانه لرد را خرت خرت، از وسط پاره کرد!
- بیا اینو شکنجه بده
و به همان دختر مو بنفش اشاره کرد
لرد پوزخندی زد:
-الان این مثلا آزمایش مهارته؟؟؟؟
وبعد، طلسمی غیر لفظی فرستاد. هنوز طلسم فعال نشده بود که بلا مثل سیم ظرفشویی آب ندیده پرید وسط:
- نه نه! امتحانا نباید اینجوری باشه.بیایید توی سالن مرکزی!
وبعد همه را به سالن دیگری برد.
- حالا به سیبل های روبروتون کروشیو و اوادا بزنید
ایوان دخالت کرد:
- نه من تعیین میکنم.
بلا جیغ کشید و باعث شد مرد مو مشکی با چشمان سبز، که همان لرد بود، ودر ان لحظه به طرز عجیبی فکر میکرد شبیه هری پاتر شده ، به انها خیره شود
"پس بـــــــوگــــــــــــــو !!! این دوتا با هم درگیری دارن!!!!"


ویرایش شده توسط ویکتوریا ویزلی در تاریخ ۱۳۹۲/۲/۴ ۲۰:۳۵:۳۶

ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۲
#10
تنها چیزی که خیالش را تقریبا آسوده میکرد، حضور مادرش در ارتش مرگخواران بوود. اما نمیدانست با او چگونه برخورد میکنند. نفس عمیقی کشید یک بار دیگر لباس هایش را چک کرد.
خم شد و رز سیاهی را به موهایش زد. هیچ اطمینانی به پذیرفته شدنش وجود نداشت! با ترس و لرز غیب شد. و در محوطه خانه ریدل ظاهر شد... زانوی لرزانش را محکم به زمین فشرد و جلو رفت
با دیدن دافنه ارام جلو رفت
ببخشید...
دافته به او خیره شد
ویکتوریا نفس عمیقی کشید
من اومدم وفاداریمو به لردسیاه تقدیم کنم
دافته لبخند شومی زد
با من بیا
ویکتوریا با دقت به همه جا خیره شد
اما دافنه او را به سمت تالاری از شیشه سیاه راند
و در زد
سرورم؟؟ کسی اینجاست که میخواد وفاداریشو ثابت کنه
لرد سری تکان داد و ویکتوریا وارد شده و تعظیم کرد
سرورم؟؟؟؟
تو کی هستی؟؟
ویکتوریا ویزلی؟؟
ی محفلی؟؟؟
اوه نه بین اونا ب دنیا اومدم اما تابع مادرم هستم. من از اینکه یک ویزلی هستم شرم دارم
لرد خندید
بله ....این باید ثابت شه اما فعلا به جرم ویزلی بودنت...کروشیو!!!!!
ویکتوریا به خود پیچید اما انتظارش را داشت
نمیدانست چقدر گذشته بود ک ناله ای کرد
سرورم..تمنا میکنم!!!
لرد خندید
کافیه؟؟؟
ویکتوریا خس خس کرد
هر جی ارباب صلاح بدونن
لرد خندید و طلسم را برداشت
بیا جلو
ویکتوریا به سختی جلو خزید و جلوی لرد سجده کرد
لرد فرمان داد
بازوت!!!
بازوی چپت را جلو داد
- مورس مودر
ویکتوریا از شدت درد از هوش رفت
اما به ارزویش رسیده بود


ریموس ویکتوریا را روی زمین انداخت.
- تو برای کی کار میکنی؟
هریت با پوزخندی سکوت کرد. مهم نبود چقدر شکنجه اش کنند،او نباید جواب میداد. باید تا جای امکان طول میکشید.پس از دو ساعت دردی متفاوت را در ساعد چپش حس کرد. سوزش نشان شوم.خندید
- من به سرورم خدمت میکنم.
صدای فریاد پرسی به گوش رسید
- گنجینه دزدیده شده.
ویکتوریا خندید
- زنده باد لرد سیاه






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.