-هان چته؟
-تو منو جلو اون مرگخوار تازه وارد ضایع کردی.
-خب که چی؟ می خوای دوئل کنی؟
ایوان که می ترسید بلا دوباره قاطی کنه گفت: نه به هیچ وجه. ولی باید اون مرگخوار صحنه را فراموش کنه...
-یا برای این که ابروی لرد نرود تو باید اقتدارت را نشان دهی
-خب چی کار کنیم؟
بلا: اوی تو بیا اینجا ببینم.
لرد که نزدیک بود کروشیوی نثار بلاتریکس بکنه به سمت اون رفت.
-بله
-تو چیزی دیدی؟
-بله
-باید فراموش کنی و گرنه با لرد سیاه طرفی.
-به هیچ وجه.
بلا با تند رویی گفت: باشه پس باید از اولین مرحله پذیرش مرگخواران عبور کنی.
لرد که می خواست ببیند انها چگونه از مرگخواران امتحان می گیرند گفت: باشه اولین مرحله چیه؟
-باید سه دقیقه کروشیو را تحمل کنی
لرد که می خواست مراحل بعدی را نیز ببیند گفت: باشه.
خیال لرد راحت بود چون در نوجوانی به خودش کروشیو می زده تحملش را داشت.
بلا با فریاد: کروشیو!
و لرد بدون هیچ ناله ای سر جایش ایستاده بود و به مناظر نگاه می کرد
سه دقیقه بعدبلا کروشیوش را به پایان رسان و اینگونه
به جادوگر(لرد) نگاه کرد
-خب مرحله دوم چیه؟
-باید در برابر طلسم فرمان مقاومت کنی!
-باشه.
بلا طلسم را به سمت لرد فرستاد و گفت: صدای مرغ درار!
لرد نزدیک بود که از کوره در برود که چرا بلا همچین دستوری داده ولی خود را کنترل کرد و گفت: مرحله بعد چیه؟
بلا و ایوان
بلا: باید با من دوئل کنی
می دونی که من همزمان با سه تا کاراگاه می جنگم؟
-بله. شروع کنیم؟
-یک...دو...سه...استوپفای
لرد به راحتی طلسم را دفع کرد و طلسمی به سمت بلا فرستاد که در حالی که رو هوابود خلع سلاح شد، دندان هایش از دهنش بیرون زد، پاش مانند بالون باد شد و سوزشی در قفسه سینش احساس کرد به دیوار خورد
ایوان باری دیگر
: خب معلومات شما کم است ولی من شمارا به عنوان یک مرگخوار می پذیرم و از هفته اینده به شما درس می دهم.
کسی از میان جمعیت فریاد زد: خوش به حالت من الان سه هفته است دارم می رم و میام ولی هیچی به هیچی.
-اسمت چیست؟
-انتونین. انتونین دالاهوف.
کسی دیگر گفت: بابا خوش به حالت من حتی به انها پیشنهاد دادم بیایین در قصر من زندگی کنید.
-اسم تو چیست؟
-لوسیوس مالفوی. این هم پسرم که عشق مرگخواریه اسمش هم دراکو است.
لرد با این حالت
رو به ایوان و بلا کرد