خلاصه:الستور بعد از اختصاص دادن یکی از اتاق های محفل ققنوس به عنوان اتاق خون می خواد یکی از شجاع ترین محفلی ها رو به عنوان دستیار خودش برای شکنجه دادن مرگخوارها تعیین کنه. اما مشکل اینه که محفلی ها با فلسفه ی شکنجه مخالفن.
مودی و رون خیلی تلاش می کنند تا محفلی ها به شکنجه ی مرگخوار ها به خصوص ریگولس بلک که الان در محفل ققنوس نزد اون هاست راضی بشن و بفهمن با چه آدم خطرناکی طرف هستن و رضایت بدن تا از اتاق خون استفاده کنن. اما هیچکدوم از تلاش های مودی فایده نداره. محفلی ها به الستور مودی می گن شکنجه و آوردن مرگخوار توی خونه خلاف قوانین محفله و باید تمومش کنی. الستور مودی هم به شدت مظلوم شده و با هدف این که محفلی ها به استفاده از اتاق خون راضی شن، سخنرانی تاثیرگذاری رو نطق می کنه که شما برای تلاش های من ارزش قائل نیستین و هیشکی منو دوست نداره...
-------------------------------------------------
تمام محفلی ها در سالن خانه ی اجدادی بلک ها در میدان گریمولد ایستاده بودند و اشک در چشم های همه حلقه زده بود. مالی و هرمیون با دستمال های گردگیری چشم و بینی شان را پاک می کردند.اشک های رون، پرسی و ریموس هم قِل قِل پایین می ریخت و چاله ی پر از آب( اشک!) کوچکی زیر پایشان ایجاد کرده بود. در گوشه ای دیگر کریچر و دابی که دستکش ظرف شویی به رنگ های صورتی و زرد در دست داشتند همدیگر را بغل کرده و گریه ی سوزناکی را سر داده بودند! بر روی دیوار دم در، مادر سیریوس و ریگولس در تابلو گریه می کرد و مدام به سینه ی خود می کوبید و گفت:
- مودی بیچاره... چرا محفلی های ترسو حتی نمیان تو شکنجه دادن به تو کمک کنن؟آخه چرا....
ادامه ی جیغ های خانم بلک در صدای فین بلند رون گم شد.
مودی که از این همه تحت تاثیر دادن محفلی ها با سخنرانی اش تعجب کرده بود گفت:
- واقعا باور کردین...؟
منظورم اینه که...حالا دیدن من چه قدر حق دارم؟بیاین بریم این ریگولس رو شکنجه کنیم!
ریموس دستی به موهای خاکستری خود کشید و چشم هایش را پاک کرد. سپس گفت:
- الستور، درسته که تو کارهای خوب زیادی کردی و خیلی هم گناه داری و طفلی هستی! ولی همون طور که هرمیون گفت شکنجه خلاف قوانین محفله!
الستور که دیگر امیدوار شده بود محفلی ها را برای شکنجه دادن راضی کرده، ناگهان از خشم خون به صورتش دوید و با دستش اشاره ای به ریگولس کرد و گفت:
- پس این تکلیف این مرگخوار بــــیب! چی میشه؟! می دونین تا حالا چند نفرو کشته؟
رون گفت:
- اما پرفسور مودی.. کریچر می گفت ریگولس آدم خوبیه. اون آخر عمرش تلاش کرده که اسمشونبر رو نابود کنه.
همهمه ی محفلی ها در تایید حرف های رون پیچید.
مودی که رنگ صورتش کبود شده بود و از شدت خشم چشم جادویی اش داشت از جایش بیرون می پرید فریاد زد:
- پس باید بهش جایزه بدیم که اون همه آدم رو کشته؟!
مالی لبخندی زد و گفت:
- نه الستور عزیز.همون طور که آلبوس مرحوم می گفت، باید بهش عشق بورزیم.
این جوری اون درس عبرت می گیره و از کارهای بدش پشیمون میشه...
مودی از عصبانیت دیوانه شد!
- شما ها اصن حرف تو کله تون نمی ره! ایمپریو آل!! گوش به فرمان همگی!
تمام محفلی ها:
صدای فریاد مودی در خانه پیچید:
- همه میریم به اتاق خون! همراه با این ریگولس!
همه ی محفلی ها از راه پله ی چوبی به سمت اتاق خون بالا رفتند.
اتاق خونریگولس روی صندلی ابداعی مودی نشسته بود. محفلی ها نیز با چهره هایی بی حالت در حالی که خون سرخ تمام سر و صورت و لباس هایشان را قرمز کرده بود دور تا دور مودی و ریگولس را احاطه کرده بودند. هرمیون دکمه ی نارنجی روی صندلی را فشار داد. چنگک هایی از بالای صندلی به سمت چشم های ریگولس پایین آمدند.پایین و پایین تر...
رون با صورتی بی حالت و چشم های بی فروغ گفت:
- کاش چنگک ها چشمشو از کاسه در بیاره!
مالی ویزلی حرفش را رد کرد و گفت:
- نه کاش یهو داغ شه و چشم هاش رو ذوب کنه!
چنگک ها به سمت مژه های ریگولس رفتند. آن ها را در قلاب هایشان گیر انداختند و دانه دانه آن ها را کندند!
ریگولس:
محفلی ها:
مودی که رو به روی صندلی شکنجه شماره یک ریگولس نشسته بود با لذت به او که حال نه تنها مژه بلکه گوش هم نداشت نگاه کرد. لبخند رضایت مندانه ای زد.سپس زیرلب زمزمه کرد:
- کاش طلسم فرمان زود باطل نشه!