هکتور که ظاهرا از دست سوزی نجات پیدا کرده بود، سریعا خودش رو به محل حادثه رسوند. ممکن نیست جایی مشکلی باشه و هکتور در اونجا حضور به هم نرسونه تا بتونه از هوش سرشار و محصولا بی نظیرش اونجا بساطی پهن کنه. بنابراین هکتور ویبره زنان خودش رو به محدوده ی حضور لرد و درخت میرسونه.
- من حلش کنم؟
- کن هک! ولی وای به حالت اگه نتونی. اگه باز هم نتونی جوری ویبره زده ات میکنیم که از وضعیت ما که زلزله زده ایم هم بدتر باشه.
هکتور تحت هر شرایطی آرامش خودش رو حفظ میکنه و خم به پاتیلش نمیاره. حتی در این شرایط که توسط لرد تهدید شده. بنابراین سعی میکنه ابتدا از راه مذاکره با درخت وارد عمل بشه.
- بیا کنار!
- نمیام!
هکتور به این نتیجه میرسه که کلا برای مذاکره ساخته نشده و باید به روش خودش وارد عمل بشه و روش خودش هم چیزی نیست جز...
- پاتیل سحر آمیز بیا به کمک این هکولی اسرار آمیز!
هکتور بعد از گفتن این جمله پاتیل تاشویی به اندازه یک قاشق مرباخوری رو از جیبش بیرون میکشه و بعد از باز کردن اون و انجام عملیات چکش خواری روی اون، مشغول بالا رفتن از درخت میشه. بلاخره بعد از اینکه درخت یک خزان کامل رو در اثر ویبره ها تجربه میکنه، هکتور به بالای درخت میرسه و با استایل فتح قله و نصب ستاره ی درخت کریسمس، پاتیلش رو نوک تاج درخت میکوبه!
- این خلاف حقوق سبزیجاته! من به سازمان حمایت از سبز برگان شکایت میکنم! اونا ازتون سبزی آش درست میکنن.
- تو که سبز نیستی!
درخت نگاهی به خودش میندازه و این حقیقت همچون پاتیلی بر فرق سرش فرود میاد که تمام برگ هاش توسط ویبره های هکتور ریخته. بنابراین موقتا سکوت میکنه تا با این واقعیت دردناک کنار بیاد. اما لرد که با قرار گرفتن روی دوش آرسینوس با هکتور روی درخت هم قد شده بود، چشم در چشم اون میدوزه و میگه:
- هک الان واقعا در این شرایط زلزله زدگی ما و بی خانمانیمون و زلزله زدگیمون و محل ناراحتمون و زلزله زدگیمون میخوای معجون درست کنی؟
- ارباب سه بار گفتید زلزله زده اید!
- چون خیلی خیلی زلزله زده ایم! چندین بار هم دچار مانور زدگی شدیم. جواب ما رو بده!
- نه ارباب میخوام برم تو حس معجون سازی، ولی هدف سوزوندن این درخته ست!
هکتور بعد از گفتن این جمله از بالای درخت پایین پرید، چندین بار ویب در جا زد و با سرعت زیاد مشغول دویدن دور درخت شد.
- هاااااا!
و هکتور دوید و ها کرد...
- هک!
و هکتور همچنان دوید و ها کرد...
- دگ!
و هکتور باز هم دوید و ها کرد...
- دگورث!
و هک همچنان میخواست بدود و ها کند که...
دنــــــگ!بیل بلاتریکس بر فرق سر هکتور فرود آمد و اون رو همچون پاتیل تاشوی جیبیش کف آسفالت پخش کرد. بعد از اینکه بلاتریکس، هکتور رو بیل زد و به درون ماشین انداخت لرد دستور بعدی رو صادر کرد.
- هر چه سریع تر این درخت رو از سر راه ما بردارید. داریم حس میکنیم کم کم داریم دچار درخت زدگی میشیم.