هالي ويزارد روي تيزرهاي تبليغاتي جملاتي حاكي از هيجان بالاي فيلم حكاكي شده بود. تمام پوستر ها، با تصاويري پر از هيجان تزيين شده بود. تمام مردم به انتظار اكران فيلم سينمايي ِ "
صداي پاي وزير" بودند. مينروا مك گونگال از روي فرش قرمز رنگ وارد سينما شد و به طور سرسري براي ملت دست تكان داد. سپس همه ، كه در حال صحبت در مورد اين فيلم بودند، يك صدا خاموش شدند. (!)
- خانوم ها و اقايان، اين هم از اولين تريلر!
و پرده ي بزرگي روي ديواره ي خالي سينما ظاهر شد و تصوير به طرز جادويي نقش بست. كفش هاي پاشنه بلندي توي تصوير بود. صداي نفس نفس زدن... كفش ها چرخيد، صداي تصادف ِ ماشين! كفش ها از زمين بلند شد و به زمين افتاد. صداي تپش قلب و بعد، جملاتي چرت! روي صفحه نقش بست.
ملت :
سياه لشكر 1: عجب فيلم توپيه.
سياه لشكر 2: آره آره. تازه فكر كنم ازاين فيلم تاريكاس، راحت ميتونيم كارمونو بكنيم اون تو!
سياه لشكر 3:
سياه لشكر ها با باز شدن ِ در هالي ويزارد حمله ور ميشن به اونجا و از روي سرو كول هم ديگه رد ميشن، ميرن تو.
هالي ويزارد - 2 ساعت ِ بعد
ملت يكي پس از ديگري با چهره اي ها اين حالتي :
و برخي اين حالتي :
خارج ميشن. مينروا مك گونگال هم در حال ِ گريه آخرين نفر به سمت ِ جاروي شيش دره اش ميره و از اون منطقه دور ميشه.
سياه لشكر 1: عجب فيلمي بود. فكر كنم نفهميدم آخرش چي شد!
سياه لشكر 2: ديدي چي شد؟ اينقدر سرم گرم به فيلم شد يادم رفت كار داشتيم با هم!
سياه لشكر 3:
(اين بچه امون كلا" تيك داره.
)
دو روز بعد سارا اوانز پشت ميزش نشسته و داره پرونده هاي خسته كننده ي قتل و غيره رو جابه جا ميكنه و زير همه اشون جمله ي
"بخشايش لازم نيست، اعدامش كنيد" رو با مهر حكاكي ميكنه. بالاخره بعد از آن همه پرونده ي قرمز رنگ، چشمش به يك پرونده ي صورتي مي افته. بازش ميكنه و تصاوير زيادي از مردم با چشماني قرمز، فرو رفته، بيرون زده، چپ، راست، وسط، كور و همه ي بيماري هاي چشمي رو ميبينه. و چند نفر هم به علت كمبود هيجان خودكشي هايي غيرهيجانانه (مثل استفاده از قرص) كرده اند. سارا با نگراني پرونده رو زير و رو ميكنه و سپس به اسم متشكك!! (مورد شكايت واقع شده: فرهنگ لغات مورگانا
) برخورد ميكنه.
- گابريل دلاكور ..
چند روز بعد ، خانه ي گابر - فلور ! فلور ! كسي براي من نامه نفرستاده ؟
- نه.
- كسي براي من تلفن نكرده ؟
- نه.
- كسي براي من ايميل نزده ؟
- نه.
- تو مگه رفتي تو ايميل من؟
- نه!
- پس از كجا ميدوني؟
- نميدونم.
- !!!
( هيچكي منو دوست نداره! )
گابريل نفس عميقي ميكشه. از تختش پايين مياد و پله ها رو سه تا يكي به سمت آشپزخانه طي ميكنه. ليوان هميشگي اش رو از دست فلور ميكشه بيرون و براي خودش اب پرتغال ميريزه. همين كه گابر مياد مثل هميشه تلويزيون رو روشن كنه، در خانه زده ميشه.
فلور : اِي جووون! فكر كنم بيله. آخيش! بالاخره من ميرم خونه ي خودمون.
گابر : اگه با من بود، من دستشويي اَم.
مرلينگاه - ما همه سرباز توييم !! خامنه...
چيز، مينروا ! مينروا ! ما همه دشمنان ِ توييم ، مينروا ! مينروا !
تق تق !گابريل دستمال هاي زيادي رو از دستگاه ِ دستمال بيرون دِه! خارج ميكنه و ميگه:
- جانم؟
- خانوم دلاكور؟
- بفرماييد.
- در رو باز كنيد.
- ببخشيد من وسط ِ ماموريتم!
- خانوم دلاكور، اين آخرين اخطار هست! طبق دستور سارا اوانز، دررو باز كنيد !
گابريل جيغ ميكشه:
- خاله سارا ؟!
ايول، از رنگين كمان در اومده رفته تو كار مزاحمت ِ دستشويي!؟؟
شق !!
با يك لگد در با شدت باز ميشه و مامور آزكابان با ديدن گابر :
آزكابان اتاق صورتي رنگ. دورتا دور اتاق پرچم هايي از تيم كوييديچ ِ گريفندور، خوابگاه دختران و غيره زده شده. يك عكس هم از يك جنازه هست كه به طرز غير حرفه اي كله ي جنازه رو با قيچي كنده اند و به جاي كله ي اصلي ، عكس ِ كله ي بي موي ولدمورت رو چسبانيده اند و زيرش سارا با خط خودش نوشته : " آينده اي نه چندان دور. "
و چون اون موقع كه اينو نوشته پنج يا شيش سالش بوده، آينده رو نوشته عاينده!
در با شدت باز ميشه و سارا وارد ميشه مياد تو.
- سارا !
- گابر !!!
گابريل وسط راه خشكش ميزنه از اين همه استقبال. تازه اينيگو ميگه گابر دچار فقر احساسيه! همينه ديگه. ايناس! هِي الكي گاز رو مصرف كنيد، ميشه آخرش همين.
سارا به صندلي اشاره ميكنه و ميگه:
- بگير بشين. اين چه فيلمي بوده كه ساختي؟ فيلم بي هيجان ِ غير هيجان داره بي خود؟
فقط وقت ِ ملت رو تلف كردي! يعني چي؟ ميدوني چندتا شاكي داشتي؟ ميدونستي وزرات ِ سحر و جادو ازت شكايت كرده ؟
گابر : اِ؟ مگه وزير معلوم شد كيه؟
سارا : !!
گابر : خب حتما" معلوم شده كيه ديگه. خب، اينا رو بيخيال. خودت چطوري؟ سامانتا خوبه ؟
سارا : بحث رو عوض نكن. اسم اون رو هم نيار ! به تو چه اصلا"؟ هممم. داشتم ميگفتم. شما از خودت دفاع كن.
گابر كمي فكر ميكنه و سپس با غرولند ميگه:
- خب، من چند دليل براي ساختن اون فيلم دارم.
- بنويسشون!
و يك خودكارو كاغذ ميده به گابر.
- من با قلم پر بهتر مينويسم!
سارا با حرص خودكار رو با قلم پر خودش عوض ميكنه.
- دليل 1: افزايش پست!
2: خلاقيت!
3: مسخره كردن ِ مگي!
4: به علت ِ جكي با همين مضموم!!
5: ساختن يك فيلم و مشهوريت!
7: ضايع كردن ِ ساير كارگردانان و جلوگيري از تبديل شدن ِ تاپيك به "تره ورزارد! "
8: دليل 6 رو جا انداختم!
9 : شما الان برگشتي نگاه كردي ببيني من 6 رو نوشتم يا نه!!
10: از اين به بعد اول عدد ها رو ميخوني بعد مطلبو!
سارا به ورق نگاهي انداخت. سپس با نگاهي كنجكاو به گابر خيره موند.
- پس قبول داري كه وقت ِ مردم رو تلف كري؟
- آره !
سارا روي ورق مهري ميزنه و ميگه:
- پس توي دادگاه مي بينمت !