خانه ریدل- کراب...
کراب جیغ کشید.
- از من دور شو ملعون!
گابریل نفس عمیقی کشید و سعی کرد به اعصابش مسلط باشد.
- بذار حرفم رو بزنم لااقل!
- نمیخوام! دیشب وقتی خواب بودم گوشمو بریدی!
گابریل نیشی برای کراب چاک داد و با عشق به خاطره دیشبش فکر کرد که بعد از کلی شستشوی صورت و پاک کردن رژ هفتاد و دو ساعته کراب - که تازه زده بود - با وایتکس و تیرک، گوشوارههای نامتوازن او را دیدهبود و اقدام به ایجاد تقارن در آنها کردهبود اما قسمتی از گوش کراب را بریده و سپس با دیدن خرابکاریاش سعی در بهتر کردن اوضاع داشت و خب... آن گوشش را هم برید تا تقارن برقرار باشد که این پروسه کمی پرسر و صدا و پردرد صورت گرفت.
گابریل بلافاصله سرش را تکان داد تا بتواند جواب درستی در میان افکارش بیابد.
- نه، منکه نمیخواستم گوشِت رو ببرم! من میخواستم گوشوارهت رو ازت جدا کنم که یهو چاقو خورد به گوشِت!
- خب با اون یکی گوشَم چکار داشتی؟
- خب اون...
کریس نگاه خصمانهای به گابریل انداخت و با تیپا او را از اتاق کراب به بیرون پرت کرد.
- ببین کراب ِ عزیزم...
- ها؟
کریس از بچگی تابلو بود.
- نه منظورم اینه که... ببین کراب، ما به سازمان محافظت از وسایل ارزشمند ِ ملت ساختیم که ... که خب اونجا تو میتونی دور از دسترس گابریل و سو و بانز و بقیه، کلکسیسون ِ ماتیکهات رو قایم کنی!
- واقعا؟
- البته که واقعا! حالا ماتیکهاتو بده بریم که وقت تنگه و کار بسیار!
و کراب که بالاخره میتوانست جان ِ ماتیکهایش را از دست کش رفتنهای گابریل، اعمال خصمانه سو و کنجکاویهای رابستن و به تازگی بچهاش، نجات دهد، سر از پا نشناخته، تمام ماتیکهایش را داخل کیف ریخت و تحویل کریس داد.
***وزارتخانه- هی روح آرسینوس! اینم ماتیکهای کراب!
- گذاشتنشون کن روی میز تا من ببینم!
رابستن که از بازی ِ مهیج ِ آقا و آقازادگیاش جا ماندهبود، کاملا عصبانی دنبال یک ایراد میگشت.
- خب.. مثل اینکه همهچیز درسته... عه... صبر کن ببینم! اون ماتیک قرمز آتیشیش که روش طرح ستاره داشتن داره، نیست! شما کارتون رو ناقص انجام دادن شدین؟
یک ساعت بعد، زمانیکه بالاخره کراب رضایت دادهبود از خیر این ماتیکش هم بگذرد تا بتواند از آن محافظت کند، رابستن پشت تابلو دنبال دستور جدید بود.