تصویر شماره 5- هری : هاگرید اینجا دیگه کجا است ؟
- هاگرید : خب معلومه دیگه ، اینجا لندن است .
- هری : لندن دیگه چه شهری است ؟
- هاگرید : ؟
- هری : خب چیه ،ازت سوال پرسید مگه چه عیبی داره ؟
- هاگرید : خب بزار برات توضیح بدم . اینجا لندن است . یکی از شهر های بزرگ دنیا .
- هری : خب حالا اینجا لندن است ، چرا اومدیم لندن ؟
- هاگرید : به خاطره این که میخواییم برویم به کافه ی پاتیل درز دار، تا از آنجا به کوچه ی دیاگون برویم و لوازم مدرسه
ی تورابگیریم و بعد به ایستگاه کینگز کراس لندن برویم تا سوار قطار لندن به مدرسه ی جادوگری هاگوارتز شوی وبه مدرسه هاگوارتز بروی . حالا فهمیدی ؟
- هری : بله
- هاگرید: خوبه حالا بیا برویم به کافه ی پاتیل درزدار ، در ضمن یکم بجنم که از برنامه عقب هستیم .
- هری : ببخشید .
-هاگرید : اشکالی نداره هری ، بیا بریم .
-هری : بریم که زودتر میخوام مدرسه را ببینم .
-هاگرید : هاگرید حرکت میکنیم .
- هری : پیش به سوی هاگوارتز
دو دقیقه بعد:
- هری : هاگرید ، تو خل شدی ؟
- هاگرید : جان ؟
- هری : من را میخوای ببری تو یک خونه یا یک کافه به نام کافه ی پاتیل درزدار ، حالا الان این درِ ، درِ یک کافه است ؟
- هاگرید : خواهی دید .
- هری : باشه
در باز میشود
- هاگرید : به کافه ی پاتیل درزدار خوش آمدی .
- هری : راست میگفتی . ببخشید زود قضاوت کردم .
- هاگرید : عیبی ندارد .
- هری : حالا باید چه کاری انجام بدیم .
- هاگرید : الان باید برویم به کوچه ی دیاگون .
- هری : حالا این کوچه ی دیاگون کجاست .
- هاگرید : اینجا . دقیقا همین جا
- هری : جان ! البته شاید مثل دفعه ی قبل یک دفعه گی پشت این دیوار عین اون در که پشته اون کافه بود این هم شاید پشت اش کوچه باشد . از کجا معلوم .
- هاگرید : درست گفتی ، فقط یک لحظه صبر کن من رمز عبور را بزنم .
- هری : باشه
هاگرید رمز عبور را زد و دیوار شروع به حرکت کردن کرد!
- هاگرید : به کوچه ی دیاگون خوش آمدی .
- هری : چقدر اینجا باحال است .
- هاگرید : در این مورد باهات موافقم .
- هاگرید : خب حالا لیست را بخوان تا وسایلت را برویم و بگیریم .
- هری : 1 چوبدستی ، 1ردا ، کتاب های مربوط به سال تحصیلی و حیوان خانگی (باید یا جغد یا موش ویا وزغ باشد )
- هاگرید : همم ، خب ، اول بیا برویم به بانک گرینگوتز تا کمی پول برداریم تا بتوانیم وسایلت را بگیریم .
- هری : باشه ، فقط من مگه در اینجا پولی دارم ؟
- هاگرید : خواهیم دید .
هری و هاگرید به سمت بانک عظیم گرینگوتز روانه شدند. در تالار اصلی بانک صدها جن مشغول کار کردن بودن،قیافه ی انان زیاد دوستانه نبود و هری را می ترساند.
- هاگریدی : دیدی مادر پدرت چه ارثی برایت گذاشته اند .
- هری : آره
- هاگرید : خوب حالا من میروم برایت یک حیوان خانگی میگیرم و تو هم برو چوبدستی ات را بگیر .
خداحافظ .
- هری : هاگرید .....هاگرید ..... وایستا
- هری : رفتی که!حالا این چوبدستی فروشی کجاست ؟
- هری : آهان ، دیدمش
چوبدستی فروشی الیوندرز:- هری : سلام کسی هست ؟؟
- آقای الیوندر : سلام پسرم ، وایستا ، تو هری پاتر هستی ؟
- هری : بله ، خودم هستم و شما ؟
- آقای الیوندر : من کریک الیوندر هستم ، البته تو میتونی من را آقای الیوندر صدا کنی .
- هری : هر جور راحتین .
- آقای الیوندر : خب... چه سریع برات یک چوبدستی پیدا کردم . بیا امتحان کن .
- هری : چشم
بعد از اینکه هری چوب دستی را امتحان کرد
- آقای الیوندر : میدانستم این چوبدستی مناسبت است . راستی میشه 10 گالیون
-هری : بفرمایید . خداحافظ آقای الیوندر
ناگهان هری هاگرید را دید که یک جغد زیبا در دستش بود
- هری : هاگرید ، چغدر سلیقه ات خوبه
- هاگرید : ممنون
- هاگرید : حالا من تو را به ایستگاه کینگزکراس میرسانم .
- هری : مرسی
وقتی که به ایستگاه کینگز کراس رسیدند
- هاگرید : اوه نه ،من باید الان بروم پیش پرفسور دامبلدور ، راستی این هم بلیتت . خداحافظ
- هری : دوباره سریع رفتی .
- هری : وایستا ببینم . این که زده سکوی نه و سه چهارم . حالا این سکوی کجا هست .
ناگهان هری شنید که یکی گفت : عجب ماگل ها مزخرف هستند
وبعد دید که رفتن تو دیوار
- هری : شاید باید بروم تو دیوار
پس هری رفت توی دیوار و ناگهان...
- هری : واو ، عجب جای باحالی!
وبعد رفت توی قطار داخل یکی از کوپه ها .
وقتی که به هاگوارتز رسید...
- هری : عجب جای جالبی .
- پروفسور مک گونگال : سلام بر دانش آموز جدید . من پرفسور مک گونگال هستم ، سرگروه ،گروه گریفیندور. لطفا با من بیایید که گروهبندیتان بکنیم .
پس از اینکه وارد سرسرای بزرگ شدند
- پروفسور دامبلدور : سلام و شب بخیر ، به مدرسه ی جادوگری هاگوارتز خوش آمدید . همین الان بزارید سرگروه های گروه های گریفندور ، هافلپاف ، ریوینکلا و اسلیترین را معرفی کنم .
-سرگروه گریفندور: پروفسور مک گونگال
-سرگروه هافلپاف : پروفسور اسپراوت
-سرگروه ریوینکلا : پرفسور فیلیک ویک
و سرگروه اسلیترین : پروفسور اسنیپ
- پروفسور مک گونگال : خب ، زودتر بیایید گروه بندی را شروع کنیم .
اولین نفر آقای هری پاتر.
وقتی که بر روی صندلی گروه بندی نشست
-کلاه گروهبندی : عجب ، بالاخره اومدی هری . چی ! داری میگی گریفندور . به نظرم بهتری بری اسلیترین .
- هری : توروخدا من را بنداز تو گروه گریفندور .
- کلاه گروهبندی : بزار ببینم تو میگی گریفندور ام من میگم اسلیترین اما تو میوفتی تو گروه .....
گریفندور-------------------پاسخ:
لطفا پست های تایید شدهی قبلی رو همراه با توضیحاتی که توسط کلاه داده شده رو بخون.
قالب مناسب نیست...در قسمت های دیالوگ فقط از یکی از این دو روش خط تیره یا نام بردن استفاده میشه (ترجیحا خط تیره!)...پست پر از دیالوگ بود و فضا سازی و روایتش کم و ناقص بود. بعد از تموم شدن هر جمله دو اینتر نمیزنیم. و البته خلاقیت مناسبی نداشتی، تقریبا هون چیزی بود که توی کتاب بود و از خودت چیزی اضافه نکردی میشه گفت...
برای تایید شدن نیاز داری که یک نمایشنامه بهتر بنویسی!
تایید نشد.