گیلدی که خیلی خوش تیپه از سوراخ شکنجه گاه واقع در ارتفاع چهار متری میپره پایین!
سوکسی:
قــــــــــرچ!گیلدی: هومک... ویکی تو هم این صدای قرچو شنیدی؟ فکر کنم یه چیزی رو له کردم!
گیلدی پاشو میاره بالا، کف کفششو نیگاه میکنه، میبینه سوکسی چسبیده به کفشش داره دست و پا میزنه!
گیلدی: آخه سوکسی جان جان، برای چی وایسادی زیر سوراخ؟؟!! جاسم! بدو بیا این بیچاره رو خلاصش کن، طفلک داره زجر میکشه!
جاسم در حالی که توی هر دستش یه پیف پاف گرفته بغل گیلدی ظاهر میشه!
جاسم: جیلدی جون، این سوکسی که میجی نجورسنگ؟ خانوما، آگایون لطفا چشماتونو ببندید! صحنه دلخراشده!
یه ربع بعد...
جاسم یه بطری تو دستشه، داره تو بغل ویکی گریه میکنه!
جاسم: من بیر نفرو کشتم.... من بیر نفرو کشتم! من هرجز جیلدی رو نمیبخشم!
ویکی ( با لحنی مثلا مهربان و پدرانه و در تلاش برای آرام کردن جاسم! ) : جااااااااااااااااااسم! تو آدمی؟ هووووم؟ تو آدمی؟
جاسم:
من یخ (Yokh)! ولی یه دادش دارم اونم یخ!
ویکی ( با لحنی مثلا مهربان و پدرانه و در تلاش برای آرام کردن جاسم! ) : جااااااااااااااااااسم! تو مگه خودت خوار مادر نیسیتی که سوکس میکشی؟ هوووم؟
جاسم:
من یخ (Yokh)! ولی یه دادش دارم اونم یخ!
جاسم (توی دلش): اصلا شیطونه میجه جیلیدی و ویکی رو هم بکشم! خیلی نامردن!
در همین لحظه دامبل (در نقش فرشته ) روی شونه راست جاسم و سالی رو شونه چپش (در نقش شیطون) ظاهر میشن!
سالی: آفرین پسر! من کاملا با کشتن این دو نفر موافقم!
دامبل: حوووم! جاصم از طو واقئا بئیده! من برای این که طو این کارو نکنی چند طا دلیل دارم:
1. صالاظار لحجه طرکی نداره!
2. من خودم مدیر کل صایت ایرانین دومبولیسمم!
3. ببین من چی کار می طونم بکنم ( شروع میکنه به روی دست راه رفتن )
سالی: بابا جاسم به حرفای این گوش نکن! ببین چه چنگ ضایعی دستشه! تازه لباسشم شبیه لباسای زنونس!
دامبل:
چنگ من ظایص؟ لباص من ظنونص؟
نشونت میدم! ( از روی شونه راست جاسم میپره روی شونه چپش شروع میکنه به کتک کاری با سالی )
نیم ساعت بعد....
همه جمع شدن دو جاسم، دارن کتک کاری سالی و دامبلو نیگاه میکنن!
چو: 5 گالیون دامبل
ویکی: 20 گالیون سالی
پادما: 18 گالیون دامبل
نورممد: 30 گالیون سالی
فوقع ما وقع....
=============
هومک.... این به شکنجه گاه ربط داشت؟
اکشال نداره... شما فرض کنید که داشت!