هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۰:۵۳ دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
سلام مای گریت لرد!
درخواست نقدی داشتم روی این کوچول...
ایده ای که ته رول دادم چطور بود؟
از نظر خودم ادامه دادنش می تونه جذاب باشه، نظر شما چیه؟

با تشکر!
***


خلاصه:
بانک بذر گرینگوتز افتتاح شده و خانم فیگ رفته برای گیاهاش بذرای اونجا رو دزدیده.
حالا فیگ می خواد تو خاک گیاهاش کمپوست اضافه کنه که گیاه بی دماغ قبول نمی کنه. اما فیگ با عنوان تعویض خاک گلدون، تو خاک جدیدِ گیاه بی دماغ کمپوست ریخته و بعدش خاک گیاه پیرش، که گیاه دیگه اش هست رو عوض می کنه.
گیاه بی دماغ کمی حالت پژمردگی از خودش در می آره، و وقتی گیاه پیر اون رو می بینه، می ترسه و از تعویض خاکش پشیمون میشه. اما فیگ بهش دلگرمی میده که حالا گیاه بی دماغ غیب می شه.
فیگ میره با چشم خاک رو بررسی می کنه. که بعد از مدتی همه گیاها غیب می شن و حالا فیگ تصمیم می گیره به خاک دست بزنه.

***


در ضمن خلاصه‌م چطوره؟ از نظرم یکمی زیادی طولانی شده!

بازم خیلی ممنون از شما!



نارلک عزیز

ممنون که بازم خلاصه کردین. کارمو خیلی راحت می کنین.

نقد و جواب سوال شما رو گذاشتیم توی جیب ایوا(وزیر). خودتون برین و برش دارین.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۱۳ ۰:۵۰:۲۶


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲ یکشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۰

چری کراوکر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۵ جمعه ۹ مهر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۹:۰۳ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از این آگاهی که داری با شخصی مهم صحبت می کنی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
سلام ارباب آینده چری!
اینو نقد کنین لطفاً، مرسی.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ شنبه ۱۰ مهر ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام شپل!


نقل قول:
چقدر افتضاح شده؟ خیلی؟
چرا افتضاح شده باشه. خیلی هم خوب شده.



بررسی پست شماره 676 باشگاه دوئل، آلانیس شپلی:


یه سوژه دارین که سه قسمت اصلی داره. سه قسمتی که فرصت دارین روش کار کنین.
اولیش که کمرنگ تر از دوتای دیگه اس اینه که شما قراره کار پیدا کنین. احتیاج به پول دارین یا دلیل دیگه ای برای این کار دارین.
دومی و سومی پیشنهاد های کاری هستن که مهم ترین قسمت های پستتون رو تشکیل می دن.

در مورد قسمت اول خوب کار کردی. دلیل ساده ای مثل خریدن گوی برفی. این که آلانیس خیلی هم جدی دنبال کار نیست و فقط یه کار موقت می خواد هم به نظر من جالب بود.

در مورد پیشنهاد های کاری.

آرایشگاه و ردا فروشی.

کار خودتو خیلی سخت کردی. چون این دو تا شغل، خیلی ساده هستن. همین ساده بودنشون باعث می شه سوژه هاشون هم کمتر باشه. اینجا دنیای جادوییه. قدرت تخیلتونو آزاد بذارین. کلی شغل عجیب و غریب می شد پیدا کرد که حتی احتیاج به توضیح زیادی هم نداشتن. عنوانشون هم می تونست کیفیت پست رو بالا ببره. تا جایی که ممکنه از هر چیز ساده ای فاصله بگیرین. دیالوگ ساده. عکس العمل ساده. سوژه ساده. همیشه ممکن نیست. ولی وقتی موقعیتش وجود داره، کی غیر عادی و غافلگیر کننده بنویسین.


نقل قول:
- خیلی قشنگه!

آلانیس هیجان زده، به ویترین مغازه ای زل زده بود.

- من باید بخرمش!
شروعت خوب بود. خواننده رو یهو بردی وسط داستان. ولی گیجش نکردی. چون موقعیت، ساده و قابل درکه.


نقل قول:
آلانیس باعجله وارد مغازه شد.
- من می تونم اون گوی برفی توی ویترین رو بخرم؟ همونی که یک دختر با شال و کلاه توش نشسته؟

مرد پشت پیشخان موشکافانه آلانیس را نگاه کرد.
- اگه پنجاه گالیون داشته باشی می تونی.

- مطمئن نیستم اینقدر داشته باشم.
شکل دیالوگ هات قشنگن. ساده نیستن. همون موردی که بالاتر اشاره کردم. مثلا اینجا آلانیس خیلی ساده می تونست بپرسه قیمت گوی برفی چقدره و مرد هم جواب می داد... ولی به این قشنگی نمی شد. شکلک هات هم خیلی خوب و به جا زده شدن.


نقل قول:
سپس کیف پولش را روی پیشخان خالی کرد.
- یک گالیون، دو گالیون، سه گالیون...

پانزده دقیقه بعد

- چهل و پنج گالیون، چهل و شش گالیون، چهل و هفت گالیون... اوه تموم شدند! من فقط چهل و هفت گالیون دارم!
از روی صحنه سریع رد نشدی. با حوصله توضیحش دادی. این کار هم خوب بود.


نقل قول:
- من باید کار پیدا کنم! اون جوری می تونم دو گالیون دیگه به دست بیارم و اون گوی رو بخرم!
این جمله خیلی مهمه. چون حتما باید می نوشتیش و طوری هم باید می نوشتی که خیلی جلب توجه نکنه. این کار رو درست انجام دادی. فکر نمی کنم کسی موقع خوندن دقت کنه که آلانیس اشتباه حساب کرده. همین دقت نکردن هم باعث می شه آخر پست، یه غافلگیری کوچولو داشته باشیم که خیلی خوبه.


نقل قول:
آلانیس در حال کامل کردن نامه هایش برای کار بود.
نامه ها هم فرصت خوبی بودن. به نظر من بهتر بود می نوشتیشون. هر چند خیلی کوتاه و خلاصه.


نقل قول:
در همان هنگام آلانیس متوجه چیزی در نامه ی فرشگاه ردا فروشی شد.

- وای نه! گل بنفشه! اونا نمی دونستن من به گل بنفشه حساسیت دارم؟ نمی دونستند گل بنفشه باعث می شه من تبدیل به گل بنفشه شم؟

آلانیس فورا بنفشه رو به حیاط بغلی پرتاب کرد و سپس متوجه چیز ترسناکی شد.

- وای نه! انگشتام تبدیل به برگ شدند! موهام هم تبدیل به ساقه!
رسیدیم به یه اشتباه بزرگ!
این صحنه جالبه. خیلی جالبه. ایده خیلی خوبی پیدا کردی. ولی به جای این که توصیفش کنی، توی دیالوگ ها نوشتیش. این باعث شده این ایده کلا هدر بره. خواننده اینجوری نمی تونه تصورش کنه. صحنه رو باید توضیح می دادی. این که کم کم انگشتاش تبدیل به برگ می شن...

"گل بنفشه" هم به نظرم بهتر بود با چیز دیگه ای جایگزین می شد. مثلا کاغذی(یا حتی پارچه ای) که روش نوشته بودن یا جوهر نامه... یا جنس خاص پاکت نامه...
یه اشکال دیگه هم برخورد آلانیس با این اتفاق بود:
نقل قول:
آلانیس آهی کشید.
- ردا فروشی بنفشه کار خیلی بدی کرد که تو نامه اش گل بنفشه گذاشت. مجبورم آرایشگری رو قبول کنم.
این اتفاق احتیاج به عکس العمل بیشتری داشت. کمی هیجان... کمی ترس. خیلی ساده باهاش برخورد کرده. حتی عکس العمل بعدیش هم عجیبه:
نقل قول:
آلانیس نگران جلوی آینه ایستاده بود.
- انگشتای بیچارم برگ شدند. موهام هم خیلی زشت شده! من خیلی افتضاح شدم. اما شاید موی سبز الان مد باشه. شایدم همه ناخناشون رو شکل برگ لاک زده باشند و من عادی باشه!

الان به این فکر نمی کنه که با انگشت برگی چطوری قراره کار بکنه... ولی نگران زشت شدنشه.

برای این خونسردیش می شد دلیلی آورد. مثلا این که این یه حساسیت معمولیه و طی یکی دو روز از بین می ره.
قسمتی که داشت خودشو قانع می کرد که شاید همه اینا عادی باشه، بامزه بود.


نقل قول:
- اوه! سلام مشتری جدیدی؟ حتما اومدی موهای افتضاحتو درست کنی! خب بفرما بشین اینجا!
اینجاش خوب بود.


نقل قول:
- اووم، نه! من مشتری نیستم. من کمک فروشنده ای ام که سفارش داده بودید!
"سفارش داده بودید" هم خوب بود. جمله های خیلی ساده رو با همین تغییرات کوچیک می تونی جالب کنی. به نظر من استعداد خوبیه.


نقل قول:
- بفرمایید! تموم شد. همه شونم درستند! هیچ کدومشون خشک نشده اند. فقط ناخن های من خراب شدند.
آرایشگر یه کاری رو به آلانیس انگشت برگی سپرده... ولی نتیجه خیلی ساده اس. می تونستی کمی مخرب ترش کنی. مثلا آلانیس سر تا پاشو لاک زده باشه و وقتی جای خالی روی خودش نمونده باشه، لاک ها رو روی چیزای دیگه هم امتحان کرده باشه.


نقل قول:
یک ربع بعد.

-اوی! من دستم رو بریدم! اما قیچی ها تمیز شدند.
اینم نباید با دیالوگ می نوشتی. باید توضیح می دادی. هم این و هم صحنه لاکی بالا رو. صحنه ها رو به شکل صحنه بنویس. دیالوگ نمی تونه فضا رو توصیف کنه.


کلا قسمت کار توی آرایشگاه می تونست خیلی جالب تر باشه. اونجا یه آرایشگاه معمولی نیست. آرایشگاه جادوییه. ولی کارا ساده بودن و ساده انجام گرفتن.


نقل قول:
- من اون همه تو آرایشگاه زجر کشیدم برای هیچ و پوچ؟
آخرش خوب بود.


همونطور که دیدی، بزرگترین اشکالت این بود که ایده های درست رو اشتباه پیاده کردی. یه کمی هم احتیاج داری شجاع تر باشی. از اتفاقا، مکان ها و کارهای عجیب و غریب نترس. اگه قراره آلانیس قیچی رو تمیز کنه، قیچی می تونه از دستش فرار کنه و بگه اصلا مایل نیست تمیز بشه. یا مثلا لاک هایی که داشت درشونو باز می کرد اعتراض می کردن و سعی می کردن قانعش کنن که خشک نشدن.


ایده هات خوبن. فقط کافیه کمی اصلاح بشن و درست پیاده بشن.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۱۰ ۱۸:۰۵:۰۰



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۴:۳۸ جمعه ۹ مهر ۱۴۰۰

آلانیس شپلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
سلام ارباب!
این رو نقد می کنید؟

چقدر افتضاح شده؟ خیلی؟



پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۲ یکشنبه ۴ مهر ۱۴۰۰

رامودا سامرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۴:۴۴:۱۰ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از قلب شکننده تر توی دنیا نیس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
سلام اربابِ با ذوق و احساسِ من!
این پسته گفت که دوست داره توسطِ یه شخصِ دقیق و مهربون نقد بشه، منم نه نگفتم بهش!
_

خلاصه:

فنریر قراره زن بگیره! به ‌همین منظور از دفترچه‌ی حاویِ افرادِ با کمالات، شخصی رو انتخاب می‌کنه. اما با مخالفت مروپ گانت روبرو شده و مجبور میشه به خواستگاری نفر دوم بره. حالا مرگخوارا بیرون خونه‌ی گریمولد ایستادن و هری هم تام جاگسن که با رز به گریمولد اومده بود رو، به عنوانِ نامزدِ فنریر تو بغلش می‌اندازه.


.......................

رامودا!


ممنونیم. خلاصه دادی به ما!


نقل قول:
این پسته گفت که دوست داره توسطِ یه شخصِ دقیق و مهربون نقد بشه، منم نه نگفتم بهش!
ما اون نیستیم!
در اطرافمان هم جستجو کردیم و فردی با این صفات نیافتیم!
خودمان نقد می کنیم.

نقد شما رو با فلامینگوی دونده ای فرستادیم. ظاهرا یک پَر از شما طلبکاره. نمی تونست پرواز کنه. خیلی عصبانی بود. پروازش تاخیر داشت.




ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۴ ۲۲:۳۷:۰۹

پسره ی خاله زنک!


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ جمعه ۲ مهر ۱۴۰۰

نارلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۶ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
سلام عرض شد ارباب!
یه نقد روی این...
سه تا طلام از نوعه طلای لپرکان میدم بهتون...

***

خلاصه:
لرد سیاه می خواد مثل دامبلدور مدیر مدرسه باشه. به دستور لرد، مرگخواران تعداد زیادی جادو آموز جمع می کنن و براش میارن. الان می خوان جادوآموز ها رو گروهبندی کنن. برای این کار احتیاج به یه کلاه دارن. حالا چند نفر گروهبندی شدن و چند تا جادو آموز دیگه گرسنه‌شونه!




نارلک

چقدر شما خوشگلین!

خیلی ممنون بابت خلاصه.

نقد شما رو بستیم به همون لپرکان ها و قل دادیم به طرف خونه(لونه؟ جن ها تو چی زندگی می کنن؟) تون.
دیگه اگه ناپدید بشن، نقد هم ناپدید می شه و مقصر ما نیستیم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۷/۳ ۱:۵۳:۳۶


لــونــه‌ی خــودمــه، مال خودمه! هرکی با نگاهِ چپ نگاش کنه، به چشاش نوک می‌زنم!

" Only Raven "


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ دوشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۰

رامودا سامرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۴:۴۴:۱۰ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از قلب شکننده تر توی دنیا نیس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
سلام ارباب!
روز و روزگارتون پر از شور و احساسِ سیاه!
این رو برای بنده حقیر نقد کنید لطفاً‌.
--------------------------
خلاصه:
مرگخوارا رفتن بهشت و دارن از ناز و نعمت الهی لذت می برن که سر و کله محفلیا پیدا می شه.
مرگخوارا تلاش می کنن کاری بکنن که محفلیا از بهشت اخراج بشن و محفلیا هم همینطور.
از لشکر سیاهی، تام داوطلب شده که بره و دامبلدور رو وادار به گناه بکنه و موفق شد که اون رو فریب بده و وادار به گناه کنه؛ ولی خودشم گیر اُفتاد!



رامودا

چقدر شما رامودای خوبی هستین که خلاصه کردین. ما ممنونیم.

نقد شما رو با جغد فرستادیم. امیدواریم فکر نکنین که این هم یک شوخی بی رحمانه اس و پاره اش نکنین!



ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۳۱ ۲۲:۲۱:۲۱

پسره ی خاله زنک!


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۰:۱۹ جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰

بریج ونلاک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۸ یکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۶:۱۵ شنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۱
از کچل بودن، دست نمی کشم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 33
آفلاین
سلام ارباب!
میشه این کوچولو رو نقدش کنین؟

از نظرتون کار خوبی کردم ماموره رو وارد سوژه کردم؟

ممنون!


هم موی ما!

نقد شما رو با لگد فرستادیم. خودش میاد دیگه. بگیرینش.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۶/۲۸ ۱۶:۲۷:۰۹

کچلی رو عشقه!


پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
رامودا!


نقل قول:
سلام ارباب خوش قلب من !
ما؟
خوش قلب؟
صبر کن بریم لباسای خوش قلبمونو بپوشیم و قیافه خوش قلب به خودمون بگیریم و برگردیم!
.
.
.

خب... بهتر شد.


نقل قول:
هدفم از زدنش این بود که خودمو از لحاظ سرعت پیشبرد سوژه محک بزنم؛ برای همین پست کوتاه شد.
اصلا کوتاه نیست. اندازش خیلی خوبه. ولی تاکید می کنم که این کوتاهی و بلندی رو بدون توجه به محتوای پست می گم. گاهی لازم می شه طولانی بشه... گاهی بیخودی کشش می دیم و بهتره خلاصه بشه. در شرایطی که هدف خاصی نداریم و مورد خاصی وجود نداره و پستمون برای دوئل یا مسابقه نیست، همین اندازه کافیه.


بررسی پست شماره 229 جانورنماها، رامودا سامرز:


نقل قول:
هکتور دو راه داشت؛ یکی اینکه خیلی راحت خودشو از نوشیدن یه جام افتخار محروم بکنه و یا لرد رو از نوشیدنِ آب محروم!
شروعتون عالی بود. برای این که موقعیت رو خیلی ساده، خلاصه کردین. اینجور خلاصه هایی که جزو داستان می شن، خیلی به درد می خورن. جمله بندی هم خیلی قشنگ بود.


نقل قول:
امّا هکتور هیچکدوم از راه حل ها رو نمی پسندید و راه سومی توی ذهنش داشت؛ بهونه آوردن!
منطقیه. خوبه. می تونه جالب هم باشه. همینا کافیه که راه حل سوم هکتور رو قبول کنیم.


نقل قول:
-اصلاً این آب زیرزمینیا هزار نوع املاح اضافی و باکتری داخلشون دارن! مگه تو بلدی آب رو ضد عفونی کنی؟
-حالا مگه یه ذره مواد زائد چه اشکالی داره؟
-نه خیر دوست عزیز! اگه ارباب فردا به خاطرِ املاح این آب سنگ کلیه گرفت تو رو بازخواست می کنه؛ این در حالیه که هکول با معجونِ جداسازِ ذرات ریزش، لذت نوشیدن یه جامِ پر از آب تصفیه شده رو به اربابش هدیه می ده!
بهانه هکتور خوب بود. شکل نوشتنش هم خوب بود. به نظر من اگه جریان رو از اول توضیح نمی داد جالب تر می شد. پیتر رو کنجکاو می کرد. مثلا می گفت باشه. قبوله. ولی اگه فردا لرد سنگ کلیه گرفت و تو رو بازخواست کرد، اسمی از من نمی بری! و پیتر می پرسید که چرا لرد باید سنگ کلیه بگیره.


نقل قول:
آب زیرزمینی قطعاً املاح زیادی داشت، ولی درباره اینکه هکتور بتونه با یکی از معجوناش آب رو تصفیه بکنه شک داشت.
-تو چطور قراره با یه معجون آب رو از املاح پاکسازی بکنی؟! معجونت که کار نمی کنه، پس باید دستگاه تصفیه آب داشته باشی.
قسمت توضیحش خوب بود. طبیعیه که به هکتور و معجوناش اطمینان نداشته باشن. ولی دیالوگش زیادی مستقیم بود. هکتور اونقدر از معجوناش مطمئنه و نظری خلاف اینو قبول نمی کنه که معمولا پیش نمیاد کسی اینجوری مستقیم بهش بگه که معجوناش کار نمی کنن. یه ذره باید پیچوندش.
جمله هاتون ساده و واضح بودن. توضیحا به اندازه کافی بود. چون اینجا جایی بود که قرار بود دو تا شخصیت با هم بحث کنن و بیشتر احتیاج به دیالوگ داشتیم تا توضیح. شما هم همینجوری نوشتین.


شخصیت ها خوب و قابل قبول بودن. شخصیت ها رو می شناسین. فقط یه ذره باید بیشتر به ریزه کاری هاشون دقت کنین.


شکلک ها کم، و به جا بودن.


سوژه، چیزی که قصد داشتین خودتونو محک بزنین خیلی خوب پیش رفته. توی یه موقعیت، مشکل کوچیک و قابل حلی برای شخصیت ها ایجاد شده و اینم روش جذابی برای ادامه دادنه.


اینجور پست ها(کوتاه، واضح، سرگرم کننده) بهترین پست ها برای سوژه های ادامه دار عادی هستن. اینا تاپیک ها رو فعال می کنن. به درد می خورن.


خوب بود رامودا! نه از اسمت فهمیدیم که جادوگری یا ساحره و نه از عکست. اسمت هم شبیه مثلث برموداست.

معرفی شخصیتتو خوندیم. جادوگری! خوش قلبیمونم ته کشید.




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۰

رامودا سامرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ پنجشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۴:۴۴:۱۰ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از قلب شکننده تر توی دنیا نیس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 56
آفلاین
سلام ارباب خوش قلب من !
اینو برام نقد کنید لطفاً.
هدفم از زدنش این بود که خودمو از لحاظ سرعت پیشبرد سوژه محک بزنم؛ برای همین پست کوتاه شد.


پسره ی خاله زنک!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.