غريبه به سرعت ميره طرف مهد کودک و يه سوت بر ميداره و مياد سمت بچه ها !!!
غريبه : ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت ( نمي دونستم صداش و چي بگم ) !!!
بچه ها همه ساکت ميشن و بر ميگردن و به غريبه نگاه ميکنن !!
غريبه :
هوم ... ! چيزه ... ! همگي برين تو مهد چون ... ! چون ... ! چون غذا آمادست !
بچه ها :
همه ميدون سمت مهد کودک !!
غريبه در رو قفل ميکنه و ميبينه که بن بيهوش افتاده يه گوشه !! ولي از سر و صداي بچه ها بلند ميشه !
بن : هوم ... ! چي شده ؟ خبريه ؟
بعد غريبه رو ميبينه و ميگه اِ اِ اِ اِ اِ ... پيتر ... ! تو چرا اين شکلي شدي ؟!
غريبه : ( با خودش ميگه پيتر انقدر خوشگله ؟!؟!) !! بعد به بن ميگه ، گيج من غريبه ام !!!
بن : اِ اِ اِ اِ ... آخه دفعه ي پيش ...
غريبه : خوب حالا زود باش اينارو ساکت کن ... !!
بن : آخه من چي کار کنم !!
غريبه : چه مي دونم !! قصه بگو ... ! شعر بخون !! بمير !! زنده شو !!!
بن : مااااااااااااااااااااااااااا
غريبه : اِ اِ اِ اِ اِ .... ايني ...
بن : چيه ؟ دلت واسش تنگ شده ؟ بابا 2 دقيقه نمي شه که اومدي !!
غريبه : چي ميگي بابا ...
غريبه يکي از بچه هارو که بغلش بود رو ميندازه طرف بن و ميدوه ميره ... !
بن : ايني کرد بهونه و رفت !!!
------
غريبه : ايـــــــــــــــــنـــــــــــــــي....
ايني نشسته رو صندلي و داره گريه ميکنه (
) پيتر و ... هم دارن دلداريش مي دن !!!
غريبه : چي شد ايني ...؟
ايني : هيچي ، بدبخت شديم ... !
غريبه : نــــــــه !! سازمانيا رفتن ؟
پيتر : همين الان قبل از اينکه تو بياي داشتن ميرفتن ... !
غريبه : اِ اِ اِ اِ اِ .... نــــه ... هوي ... سازمانيا !!!!!
سازمانيا که صداي غريبه رو ميشنون برميگردن... !
غريبه : شما ها چرا انقدر زود تصميم ميگيرين !! من يادم نبود بگم ولي کتابخونه ي ما دو قسمت داره !!! يکي مربوط به کتاباي قديميه ، يکي هم مربوط به کتابهاي جديده ... !
ايني و ... :
سازمانيا : جدي ؟!؟!
غريبه : بـــــــــله ، تشريف بيارين ببينين... !
ايني و ... :
سازمانيا دوباره ميرن طرف کتابخونه !! غريبه هم پشت سر اونا ميره ... !
ايني : ايول !!!
پيتر :
فلامل :
غريبه : :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:
------
بعد از 1 ساعت بالاخره کار سازمانيا تموم ميشه ... !
------
سازمانيا : خيلي خوب بود ... ! عالي بود ... ! موفق باشين ...!! و دستش رو مياره طرف غريبه که دست بده ( به معنيه خدافظي )
ايني : هوي ... تو مگه خودت ناموس نداري ... !!!
سازمانيا : اي بابا ... ! باشه ... پس فعلآ خدانگهدار
--------------------------
yeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeey
:fan:
ايني : :bigkiss:
غريبه : :bigkiss: !!
پيتر :
فلامل :
-------
تريمبل : واييييييييييييي مُردم چه ميدوييد ... . رفتن اينا به سلامتي ؟
ايني : آره ، شانس آورديم !! گرفتي اون ( نفهميدم بالاخره خرس بود يا خروس ، آخه هر کدوتون يه چيز نوشتين !!!) .... رو ؟
تريمبل : آره ، ميگم من خيلي گرسنمه ، هيچي نداريم بخوريم ؟
غريبه : ايني ... بريم همگي يه چيز درست کنيم بخوريم ؟
ايني : هوم ... !! باشه . پس همگي پيش بسوي آشپزخونه !!!
غريبه : :bigkiss:
=.=.=.=.=.=.=.=.=
ادامه دارد ... !