هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۳:۰۱ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۴

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
ویلیام ادوارد دوست داریم! ویلیام بخوای نخوای دوست داریم!

با تشکر از زاخایاریاس! جوانان ما نشون دادن که خوب کار می کنند !
نکات کلیدی :
1. عسل حضور نیافت! دلیل اون بدون شک حسودی به خاطر این مسئله بوده که مدیر میتینگ نبوده
2. ویلیام ادوارد به عنوان وب مستر برگزیده قرن انتخاب شد!
3. یک برادر ارزشی ورزشی آسلامی و صد البته مرفه بی درد به نام برادر حمید کشف و سپس ضبط شد!
4. برادر ارزشی قاصدک و فرهود مغز من رو دچار طلسم تیلیتیوس! نمودند!
5. با تشکر از عزیزان ارزشی ای که در سطح پارک و خیابان قدم می زدند!
6. کرام ; مدیری مهربان یا خشن؟
7. رشوه دادن به کرام! به زودی شاهد ناظران جدیدی خواهیم بود!
8. پیام با ظاهری خسته و زیر چشمانی سیاه؟! هوووو پیام کجا بودی؟!
9. خرید یک عدد وسیله ماگلی به نام مودم توسط نیش نیش!(آیا او مدیر جدید است؟! آیا او مخ کرام را زده است؟! در برنامه بعدی خواهیم دید! """ آهنگ فوتبالیستها!""")
10. مشکوک بودن من! آیا من قصد دارم HCO را سرنگون کنم؟! آیا زیرآبیوس همان آکادمی فانتزی است؟! آیا من قصد براندازی کرام را دارم؟! چرا منجدا از بقیه نشستم!؟! آیا زوپیس قهرمانه؟! .... . یا جواب تمام این سوالات به وبمستر جدید سایت یاهو ! ویلیام ادوارد منتهی می شود؟
11. یه بار باید گیم نت بریم! این شکست گیم نتی امروز همچون گلوله مگنوم بود که مارا " هد شات!" کرد! آه!
12. کالین مشکوک بود که ما می خواییم بپیچونیمش! پس مارو تعقیب می کرد!
13. نحسه! نهسه! نحصه!

با تشکر از شرکت دومبول سیستمز! زاخاریاس... عزیزان شرکت کننده! معجزه پست زنی هری پاتر... خانواده آقای قزوینی و سایر عزیزانی که در ساختن این مجموعه ما را یاری دادند...
تشکرات مخصوص :
ویلیام ادوارد... قلی پاتر_2005


!ASLAMIOUS Baby!


Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲:۵۰ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۴

harry potter2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۱۹ دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۴
از پرايوت درايو شماره 4
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 35
آفلاین
مگه جلسه بوده ما خبر نداشتیم چرا به من نگفتین.
خیلی نامردیه من عاشق جلسه های حضوریم من دختر با حالیم واز این جور جلسه ها لزت میبرم.دفعهی بعد به ما هم بگید .


:bigkiss:


Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲:۴۳ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۴

هلنا گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۶ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 443
آفلاین
ببخشید اما ایشالا کوفتتون بشه
خوب شد میومدم دختر نبود اما من این ریتا جون رو خواهم کشت حالا میبینید (هرچند که عمرا بکشم) حیف نبودم که اون شیشه ابم نصیبه پیام بشه
راستیی موقع خدافظی دست فشار دادن بود نه؟ کارکاره پیامه در هر صورت ایشلا کوفتوتن بشهههههههههههه


««دلبستگی من به جادوگران و ""اعضایش"" بیشتر از اون چیزیه که فکرش رو میکنید»»
دامبل جمله Û


مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱:۳۵ پنجشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
*گزارش ميتينگ ديروز از ديدگاه خودم*
موضوع اصلي:ويليام ادوارد!!!
موضوعات فرعي:فقط پسرها!--راست يا چپ؟!--آسلام-نوشيدني--پيشنهاد--پيام!پيام!پيام!--وزارت--قرارداد توافقي Hco با محفل ققنوس!--شب به خير حميد!--امپراظور!--رستوران خانوادگي بوف--تشگيل قلمرو غير مجاز در ميتنگ توسط امپراطوري--مشكوكترين حاجي اي كه به عمر خود ديده ايد!
-----------------------------------------------------------------
بالاخره روز موعود فرا رسيد.ميتينگ با همه خوشيهاش به پايان رسيد.جاي همتون خالي!
بهتره از حدوداي بعد از ظهر شروع كنم.بعد از يه خواب شيرين خودمو براي رفتن اماده كردم.همه ي كارامو كردم و به راه افتادم.خيابونا شلوغ بود.مثلا قرار بود زودتر از همه برسم ولي تقريبا جزو نفرات آخر بودم.
رسيدم دم در پارك ملت.از پله ها رفتم بالا و يه نگاه به سمت راستم كردم.ديدم دو نفر وايستادن اونجا.رفتم جلو.ميخواستم سلام كنم به دلم افتاد كه فكر نكنم اينا باشن.خود به خود سرم چرخيد سمت چپ ديدم حدود 9 نفري وايستادن اونجا.به خودم گفتم:بابا جان قرار بود سمت راست وايستن پس نميتونن اينا باشن.ديدم نه بابا همه دارن منو نگاه ميكنن.يكي وسط جمعيت گفت:قيافش تابلوئه جادوگرانيه!
خيالم راحت شد.ولي داشتم به اين فكر ميكردم كه اينا دست راست و چپشونو مثل اينكه بلد نيستن.رفتم جلو.با همه دست دادم.تازه يادم افتاد كه شناسه هاشونو نپرسيدم اصلا.شروع كردم به پرسيدن شناسه ها.حتي يه دختر هم نيومده بود.همه پسر بوديم.وقتي با همه اشنا شدم وايستادم وسط جمعيت!انگار نه انگار كه اولين بامه ميام.البته دست خودم نبود.بچه ها واقعا خيلي باحال و شوخ و شنگ بودن و منم هم رنگ جماعت شدم!
چهره هاي بامزه كرام و كالين رو از قبل ديده بودم.براي همين احساس غريبي نميكردم.
خلاصه چند دقيقه اي وايستايم و صحبت اين ور و اون ورو كرديم تا اينكه يكي اومد!اون كسي نبود جز حاكم بزرگ حاجي امپراطور!احترام بگذاريد!!
جاتون خالي يه دفعه همه 10 نفري ريختيم سر حاجي و ماچ و بوسه.نوبت من رسيد رفتم جلو و خودمو معرفي نكردم.به بچه ها گفتم:هيچي نگين ببينيم حاجي ميفهمه من كيم يا نه؟.به حاجي گفتم:حاجي به نظرت من كيم؟!يك نگاه حاجيانه!انداخت به من و گفت:زاخارياس.همه زدم زير خنده.
خلاصه چند دقيقه اي وايستاديم كه كس ديگه اي بياد ولي نيومد.ساعت 6:03 دقيقه به طرف بالاي پارك رهسپار گشتيم.البته بگذريم كه چند نفر از منكرات قزوين تشريف آورده بودن بيسيم به دست.
خلاصه قدم زنان به سمت بالا رفتيم.بحث ها زياد بود كه در اين مقوله نميگنجه همشونو تعريف كنم.در اين بين بحپ مديريت ميتينگ پيش اومد كه همه گفن:مدير ميتينگ كيه؟!حاجي باز يك نگاه حاجيانه ديگر به من كرد و گفت:زاخي!....منم كه پررو! شروع كردم به مديريت و جمع و جور كردن ميتينگ.از همون اول تفرقه شروع شد!!
تئودن و حاجي و قاصدك براي خودشون قلمرو زيرآبيوس رو تشكيل دادن.چون من ميخوام همه چيزو صادقانه گزارش بدم بايد بگم كه حاجي يه جورايي دمق(درسته؟)بود!دل و دماغ نداشت!
بگذريم .در تمام طول ميتينگ زيرابيوسيا كه بعدا پيامم(ايليدان)بهشون اضافه شد جدا راه رفتن!منم دستور ميدادم چند دقيقع يك بار كه همه دوباره جمع بشين دور هم(منو جو گرفته بود )
موقع بالا اومدن از پله ها تمام مجسمه ها رو تشبيه كرديم به افراد مختلف:كوييرل-ويليام ادوارد-سالازار-حاجي!-دامبلدور-....
خلاصه جلوي استخر پارك نشستيم و شروع كرديم به بحث كردن.در مورد همه چيز:مرگ دامبلدور-اسنيپ-جيني-ويليام ادوارد!-دلال محبت!-.....خلاصه حسابي بحث كرديم.اگر بخوام كلشونو بگم تا فردا صبح بايد بنويسم.
يه فرم درست كردم و دادم دست بچه ها پرش كنن.شامل شناسه-اسم و فاميلي-سن.
فرما الان جلوي منه و براتون مينويسمشون:(قرار بود به ترتيب شناسه..اسم و فاميلي و سن باشه كه همون طور كه ملاحظه ميكنيد ترتيب توسط قاصدك از زيرآبيوس!كه به نظر مشكوك ميزد تغيير كرد!):
*سن و فاميلي رو گفتن ننويس!
--------------------------------------------------------------------
1-تئودن-فرهود
2-عليرضا-قاصدك-----)مشكوك!ترتيب ليت به هم خورد....شد اسم-شناسه-سن!
3-فرهاد-امپراطور تاريكي(ملقب به حاجي)
4-ميلاد-كالين كريوي
5-پويان-كرام(وب مستره!)-------)مشكوك است!به احتمال زياد كس ديگه اي جاش براش پر كرده!
6-......-salazar slytherin(وب مستر)------)مسائل مشكوك تر شد!------)ملقب به نيش نيش
7-امين-ارني مك ميلان
8-سينا-لانگرون
سينا(با خط خرچنگ غورباقه!)-كاراگاه ققنوس
10-سهيل-سام وايز(البته شناسش ديروز عوض شد ولي خب همون سام وايز بگيم بهتره.)
11-ميلاد-زاخارياس اسميت------)خودمم!
-------------------------------------------------------------------
بعد از تكميل فرم و بحث درباره ي موضوعات مختلف....موضوع اصلي شروع شد!ويليام ادوارد!جاتون خالي!استغفرالله غيبت كار بديه ولي خب به خندش مي ارزيد.
در اين بين پيشنهاد تشكيل فرومي به نام طرفدارن ويليام ادوارد نيز صادر گشت كه مورد قبول واقع نشد.جالب تر از همه اين بود كه كسي كه واقعا ويليام ادوارد رو از ته قلبش دوست داشت و با همه ي چيزهايي كه توشون ويليام ادوارد بود موافق بود كسي نبود جز حاجي خودمون!
پيشنهاد زياد بود:تاپيشكهاي""طرفدارن ويليام ادوارد""""آموزش وب مستر شدن سايت ها زير نظر ويليام ادوارد!""
به سمت بوفه رهسپار شديم.آها يادم رفت بگم!!به طرز مشكوكي دو نفر به ما اضافه شدن!!
اوليش پيام بود كه ناگهاني به ما پيوست و دومين نفر كسي نبود جز:برادر اسلامي ما برادر حميد!
اولش با اون دوربين فيلمبرداري-عكاسي ديجيتالي تويه دستش و موهاي خوشگل و تيپش باورم نشد ولي بعد به خودم باوروندم!
خلاصه بازار پيام!پيام!پيام!گفتن داغ بود!(بوووووووق)(جريانش بماند )
رفتيم تويه بوفه.خوشبختاينه خلوت بود.ميخواستيم دور دو تا ميز بقل هم بشينيم.يك عدد پيرمرد مزاحم در حال سيب زميني خوردن!رو بيرون كرديم و خودمون پشيمون شديم و نشستيم يه جاي ديگه
نشستيم و گفتيم و خنديديم.كرام عزيز رفت كه بره 13 تا سيب زميني بخره.اشتباه نكنيد ضرر كه نكرد هيچي سودم كرد ! (بقيش مال خودت پويان جان! )
بعد از ميل كردن سيب زميني ها تشنم شد.به طرز عجيبي يك عدد نوشابه در دست پيام ديده شد!(نداشتيما!همه با هم! )
من پيشنهاد دادم كه نوشابه بخريم.همه گفتن باشه برو بخر!خلاصه رفتم خريدم.بعدش پشيمون شدم!البته پشيموني ديگه سودي نداشت!چون از قديم گفتن هر كي خربزه بخوره بايد پاي لرزشم بشينه.منم پاي پولش نشستم. كالين هم ماء الشعير نوش جان كرد.
به پيشنهاد كالين قبل از اينكه بندازنمون بيرون رفتيم بيرون!(بماند كه از روي جمله ي من كپي رايت كرده بود!)
به سمت هواي آزاد رفتيم.به طرز مشكوك تر از مشكوكي حاجي و قاصدك و تئودن از دري ديگر خارج شدند!
روي شيشه ي بوفه برچسبهاي جالبي با عناوين:حجاب اسلمي رو رعايت كنيد!(با عكس زن با حجاب) و در زير آن:فشار دهيد!!
بعد از اون به پيشنهاد بقيه عكسهايي به يادگار گرفتيم.البته بازم عكس گرفتيم بعدش.
then به سمت پايين پارك رفتيم و در بين راه همه حرف ميزدن و متفرق راه ميرفتند كه به دستور من همه دوباره جمع شدن.كمي اعصابم به عنوان مدير ميتينگ خورد شد و در اقدامي عجيب گفتم:همه حذف كاربر!(جوگيزر شده بودم )
بعضيا هم باور كرده بودن به كرام ميگفتن:دسترسي داره؟
(فكر ميكردم حاجي خيلي دلش ميخواست بزنه پس كله ي من و بگه بچه جون حالا من گفتم تو مدير ديگه پررو نشو!.......ولي در اقدامي عجيب تر از اقدام من همه از مديريت خوب من تعريف كردن كه بيشتر از قبل جوگيزرم كرد!
به پايين پارك رسيديم(البته اين ويليام ادوارد مگه از فكرمون ميرفت بيرون؟همه موضوع رويه ويليام ادوارد ميچرخيد!)(غلو كه ميگن اينه ها!)
به سمت پايين خيابان ولي عصر و رستوران بوف رهسپار شديم.در بين راه سينا(لانگرون)ازمون جدا شد.
به رستوران بوف رسيديم و بعد از من و من فراوون.... رفيتم تو!(آسلامي بينديشيد!)در آن بين حاجي با موبايل(تلفن همراه(به طرزمشكوكتري!حرف ميزد.البته با موبايل حرف نميزد با يكي ديگه حرف ميزد!به درون رستوران رفتيم و سه تا ميز رو سفارش داديم به هم بچسبونن.
بعد از چند دقيقه باز هم كاري مشكوك از حاجي و دوستانش!
حاجي و پيام و تئودن و قاصدك به طرز عجيبي دور ميزي به دور از ما نشسته و غداي دلخواه خود را جداگانه خريده و ميل كردند!
ما هم كه شديدا به ويروس مشكوكيت دچار گشيته بوديم جلوي خود را گرفته و خوش خود را گذرانديم!
بعد از گرفتن منو(menu)به سمت دوستان برگشتم و سفارش ها رو يكي يكي از دوستان گرفتم.ما كه نفهميدي حاجي اينا!چي خوردن.ولي ماها چيزبرگر و هات داگ خورديم.منم كه جو گيزر شده بودم گفتم:نوشابه مهمون من!
خلاصه غذا و نوشابه رو رفتم بيارم كه چشمم خورد به دسته اي كاغذ.
رفتم جلو ديدم از اين برگه هاي پيشنهادات بود كه رستورانا ميزارن.از اونا برداشتم و بين همه تقسيم كردم تا كمي شايد بخنديم.در حين صحبت كردن و ميل كردن غذا و نوشيدن نوشابه(چون بيشتر صحبت ميكرديم اول گفتم)(دقت كنيد كه دومين نوشيدني اي بود كه در دو ساعت خورديم!تازه بعدا شد سه تا!)شروع كرديم به پر كردن فرم.من فرمهارو براتون اين زير مينويسم(البته چند فرم به طرز مشكوكي گم شد!):
---------------------------------------------------------------
فرم كارگاه ققنوس=
سرويس:خوب.......غذا:خوب------)قابل توجهه كه هنوز غذا نخورده بوديم!.......برخورد كاركنان:بد.....بهداشت:خوب....قيمت ها:بد
جاذبترين و جالبترين جنبه رستوران بوف:صندوق صدقات روبروي رستوران!!!!!!!!!!!!!!
----------------
فرم سام وايز=
سلام!!!!
سرويس:خوب....غذا:خوب....برخورد كاركنان:بد....بهداشت:خوب....قيمت ها :بد
**توجه:به احتمال زياد سام از رويه دست كارگاه نوشته يا شايدم برعكس!
جالبترين جنبه رستوران:نبودن ويليام ادوارد!
---------------
فرم كالين كريوي=
پيشنهادات:(به سخنان گرانبها و پيشنهادات جالب كالين براي رستوران كه در پشت برگه نوشته شده بود توجه بفرماييد!):لطفا زنگ صندلي ها را عوض كنيد.ميزها را چوبي كنيد.در قسمت بازيها يك عروسك پينوكيو بگذاريد.لطفا به جاي بلند گو از بوق استفاده كنيد***(پاورقي)جغد روي دستمال كاغذي ها را سفيد (جغد برفي)كنيد.حجاب اسلامي را با كمك منكرات قزوين توسعه دهيد.يك واحد توالت اضافي افتتاح كنيد.
***پاورقي:لازم به ذكره كه غذا كه حاضر شده بود هر چي با بلندگو گفتن ما نشنيديم!
---------------
فرم سالازار اسلايترين(ملقب به نيش نيش)=
بوق
---------------
فرم برادر آسلامي ما برادر حميد=
جالبترين جنبه رستوران:بسيار اسلامي مي باشد!
اشافه كردن چه نوع خدماتي را در بوف لازم ميدانيد؟:مراسم دعاي ندبه قبل از صرف غذا...دعوت از مداحان اهل بيت!
---------------
و بالاخره فرم خودم زاخارياس smith=
جالبترين جنبه رستوران:مسائل آسلامي كاملا رعايت ميشود!**(پاورقي)
اضافه كردن چه نوع خدماتي را لازم ميدانيد؟:اضافه كردن آفتابه مرلين به قسمت wc-يك عدد ويليام ادوارد!!
**پاورقي:جو حميد منو گرفته بود!همچنين سام وايز كاملا در وجود ويليام ادوارد در رستوران با من مخالف بود!
----------------------------------------------------------------
اينم از اينا.بقيه هم به طرز مشكوكي ناپديد شد!
بعد از ميل غذا به بيرون رستوران امديم و در آنجا حميد و ققنوس و سام از ما جدا شدند.ارني مك ميلان هم رفت ماشينشو بياره.ماهم به سمت پايتخت رفتيم.در اين بين نام امپراطور توسر وب مستر عزيز سايت به امپراظور!تغيير يافت.بحث وزارن حاجي هم كه هميشه بود.
----
چند تا چيزو يادم رفت بگم!
1-قبل از رفتن سام وايز باهاش سر حرفهاي سرژ بحث كرديم كه نتايج به آنجا كشيد كه سام وايز كه شناسه جديدي گرفته ميخواد محفل ققنوس رو راه بندازه و Hco رو بكنه زير مجموعه محفل!منم كه خيلي تعصب دارم رويه Hco با عصبانيت و خشونت فراوان!اعلام جنگ رو بر عليه محفل ققنوس سر دادم!
2-بحثهايي هم در مورد السامور پيش اومد كه ميگفتن:واقعا چرت و پرت مينوشت و حسابي مسخره بود!(قابل توجه آن يك نفر!)
3-به طرز مشكوكي برادر حميد گيج تشريف داشتن به طوري كه در آخر ميتينگ تازه فهميدند كه حاجي هم تويه ميتينگ تشريف داشته!
-----
خب كجا بودم؟!آها!رفتيم پايتخت.همه ي ويترين ها رو تقريبا ديد زديم و نيش نيش هم يك مودم خريد و خلاصه دور زدمون تموم شد كه حوص نوشيندي كرديم!(براي سومين بار پياپي!دو تا ميلادا:من و كالين)
خلاصه رفتيم طبقه چهارم يا پنجم نوشيدني بخريم.من بازم جوگيزر شدم و 6 عدد آب معدني خريدم.در اين بين پيام به طرز مشكوكي آب معدني را نخورد و گذاشت براي ارني كه الان برميگشت و به جاش به زور بهش كاغذ دور آب معدني رو دادم خورد! (البته بايد بگم كه بين من و پيام به قول امروزيا كل زورآزمايي افتاده بد كه به طرز خشونت باري و با چند كشته و چند مجروح به پايان رسيد! )(بايد از اين به بعد مراقب خودم باشم تا يه موقع عسل پيدام نكنه! )
ناگهان حوص زد به سمون كه بريم گيم نت(البته قبلا هم صحبتش شده بود.)همه پيشرو حاجي به سمت طبقه بالا(يعني گيم نت)سرازير شديم.از پله ها كه بالا رفتيم به جايي به مثل قفس پرنده ها برخورديم!
همه:اينجا ديگه كجاست؟
حاجي:نترسيد عزيزانم!دلبندم شيام!تيز بپر ببين اون پشت راه داره يا نه؟!
بعد از جواب خير پيام دوباره برگشتيم به سمت پله هاي پشتي.يعني حاجي مارو برد و اغفالمون كرد!جايي كاملا تاريك!
حاجي در آن بين به تاريكي سلام ميداد و به سمت بالاي پله ها رفت.ما هم كوكورانه به دنبالش.به بالا كه رسيديم فهميديم اي دل غافل!گيم نت بستس!
خلاصه دقيقا بگم كه از غم بسته بودن گيم نت ده دقيقه اي به فكر فرو رفتيم كه گيم نت كجا ميباشد در اين نزديكي ها؟!
يه دونه دوردورا پيدا كرديم!پيشنهاد رفتن با ماشين ارني نيز رد شد.چون جا نميشديم
خلاصه دوباره به تاريكي فرو رفتيم.آنقدر تاريك بود كه بنده نزديك بود اغفال شوم و باز هم پايين تر بروم!
از پايتخت بيرون اومديم.بعد از اون قاصدك و تئودن و ارني از ما جدا شدند و ما مونيدم!(ما:من-حاجي-كرام-كالين-پيام-نيش نيش)
بازم بگم كه بازار پيام!پيام!پيام! گفتن داغ بود!(بازم بماند كه اين چيست!)
گفتيم و خنديديم و به ونك رسيديم و از هم جدا گشتيم.به همين سادگي به همين خوشمزگي.ميتينگ جادوگران!
البته از اين غافل نمانيم كه بر طرق مختلف همه از هم خداحافظي كرديم:با مشت-لگد-دست و پا با هم!-فشار دست!-.....
همه رفتند و من ماندم در آن سياهيه غربت!(بابا بي خيال!)خلاصه ميتينگ تموم شد.ديگه چي بگم جز حرف عشق!
اين بود ميتينگ از ديدگاه من!
اميدوارم خوششتون اومده باشه و از اينكه نيومدين پشيمون شده باشين!
ولي خودمونيما اگر ويليام ادواردم نبود ميتينگ مزه اي نداشت
همين ديگه!حرفي ندارم!
پايان!



Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۹:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
خب خوش گذشت؟! چه خبرا شد؟!عکس گرفتین؟! (مثل این.... )

من الان چشام پف کرده حسابی!! هر نیم صدم ثانیه یه بار پلک میزنم!دیشب زدم به سیم آخر تا مامان اینا رو راضی کنم.....!

نشد!!!

به هرحال امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه!!
:bigkiss:


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۲:۱۱ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 239
آفلاین
آقا من خیلی دلم میخواس بیام.ولی وقت مشاوره دارم و نمیتونم بهمش بزنم.حیف شد.ولی دفه ی بعد حتما میام.



Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
عزیزان اگه از شیراز کسی هست ! بگه تا ما هم یه میتینگ بذاریم


جادوگران


Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۹:۴۵ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
آقا من که قطعيه من بين ساعت 5:45 تا 6 همون جاها مي چرخم


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲:۱۶ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۶ سه شنبه ۷ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۶ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
از قدح انديشه دومبول!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 837
آفلاین
حتما كسايي كه ميخوان بيان پست شماره 109 رو كه من زدم رو بخونن تا كاملا جزئياتو مطلع بشن!بروبچز زمان و تاريخ به هيچ وجه نميشه عوض بشه!پس فقط ميتونم بگم متاسفم!كسايي كه مشكل برگشتن دارن ميتونن زودتر برگردن خب!و يا ديرتر بيان.اگر كسي ميخواست ديرتر بياد يه تيريپ بياد مسنجر به من بگه تا من فردا صبح كه آن ميشم براش شمارمو بنويسم.
خب اين طور كه معلومه تعداد زياد نيست ولي خب با همين تعدادم بد نميشه.اگر نزنن زير حرفشون البته!
خب ديگه منم كه امروز بلند شدم رفتم اونجاها.كارارو ريديف كردم اومدم.
ايشاالله به همه خوش ميگذره!
نقل قول:

بروبچز گفتن:
پس عكس يادتون نره!!

چشم سعي ميكنيم عكسم بگيريم.اگر كسي دوربين بياره كه چه بهتر.من يكي كه نميتونم اين دوربينو بيارم!يعني خوشم نمياد چيز ميز به خودم اويزون كنم!حوصله ندارم
اگر دوربين نشد با موبايلي چيزي ميگيريم.چشم!
نقل قول:

سرژ گفته:
هر چي هست مربوط به سايته تو سايت بگين ما هم بشنفيم

چشم سرژ جان!
رسم بر اينه كه بعد از ميتينگ يه گزارش از ميتينگ بديم كه حتما زحمتشو ميكشيم!
نقل قول:

نميد نوشته:
آقا شانس من امروز داريم ميايم تهران .خوب پس فردا ايوانا يك جايي باشي من بفهمم و با هم باشيم. لطفا يكي بگه چه جوري مامان بابام را راضي كنم تنهايي بيام.
----------------------------------------
آقا يكي بگه من چي كار كنم بابام نميذاره تنهايي بيام. تازه خودشم كار داره . من و مامانم هم تهرون را نميشناسيم من چي كار كنم شانسم را ميبينيد.

منم ميگم بهتره كه يه جا اونايي كه با هم نزديكن قرار بزارن بيان.البته خب دخترا بهتره با هم بيان.
در مورد تنهايي اومدنم به نظر من اشكل مشكلي نداره كس ديگه اي هم بياد!مثل ميتينگاي قبلي!فقط بلند نشي كل فاميلو برداري بياري! ولي خب خودت تكي بياي كه بهتره چون اون يكي كه عضو سايت نباشه هم براي ما و هم براي خودش جالب نميشه.
نقل قول:

روميلدا نوشته:
هه هه
من چند صفحه قبل گفته بودم میام ولی حالا باید به اطلاع برسونم که نمیتونم بیام
مامانم بعد از 2 روز به این نتیجه رسید که نباید بیام .در واقع اصلا اینکارا چه معنی داره و دقیقا این جمله که کجا میخوای پاشی بری؟؟
پس منو حساب نکنین چون احتمال اومدنم در حد 10 یا فوقش دیگه 15 در صد هستش.
امیدوارم به کسایی که میخوان برن خوش بگذره و کلی بحث هری پاتری بکنین

خب اينو همه مارد پدرا ميگن!
البته بعضي مواقع هم نميگن!
به هر حال آشنا شدن با بقيه دوستان هم در نوع خودش ميتونه جالب باشه.در كل بهتره كه شما هم بياي.
در ضمن پيش هم سن و سالها بودن خيلي خوش ميگذره!جوونيه ديگه!الان خوش نگذرونيم كي بگذرونيم؟
نقل قول:

اندروميدا نوشته:
اخه یعنی چه همه چی توی تهرانه؟

خب پايتخته ديگه كاريش نميشه كرد!
نقل قول:

مادام رزمرتا نوشته:
منم اگه چهارشنبه واسه گرفتن لنزم نخواد برم دكتر و بتونم پري دريايي رو هم با خودم راه بندازم ميام.ببخشيد ولي كجاي پارك ملت بايد بيايم؟؟؟؟؟؟؟

ايشاالله كه دكتره بميره تا شما بتوني بياي
نه بابا خدا نكنه شوخي كردم.ولي خب بياي به خودت خوش ميگذره!
در مورد مكان قرار بايد بگم كه همه چيز رو همون طور كه اول هم گفتم تويه پست شماره 109 كامل توضيح دادم!
به هر حال يه بار ديگه هم ميگم!
وقتي از در اصلي پارك ملت مياين تو(در اصلي به سمت ولي عصر نه در پشتي ها!) دو طرف گلدونه!گلدونهاي دست راستي جلوش وايستين.در ضمن كسايي كه ميان يه موقع به خودشون نگن كه نه بابا اينا نيستن كه فكر نكنم اينا بچه هاي سايت بشن.ولش كن!نه اين طوري نباشه!به پرسيدنش مي ارزه!نترسين!منم خودم اولين بارمه ميام ديگه!
نقل قول:

زمانش بدک نیست....فقط من ۵ کلاسم تموم میشه!!

بچه هايي كه فكر ميكنن سر موقع نميرسن كافيه يه آف يا پيام شخصي بزارن برام من فردا ظهر هم آن ميشم!
يا اينكه آن بهم بگن من شماره خودمو ميدم بعد شما زنگ بزنين بفهمين ما كجاييم.اوكي؟
به احتمال زياد وقتي شما ميرسين ما بالاي پاركيم و دور هم جمعيم.اشكال نداره خجالت نكشين!
نقل قول:

بزارین جمعه چهار شنبه منم کلاس دارم جمعه خیلی خوبه همه هم میان

اولا اينكه شما ضمانت ميكني همه جمعه ميان؟
دوما اينكه به خاطر دو سه نفر نميشه برنامه بقيه رو به هم زد.شما هم سعي كنيد بيايد!
--------------------------------------
به هر حال ميتينگ اين دردسرا رو هم داره ديگه!
سعي كنين خودتونو برسونيد.خوش ميگذره!مطمئن باشين.خجالتم نكشين مثل خود من! البته من با خودم كنار اومدم
پس همتونو فردا ساعت 5:30 تا 6 سر قرار ميبينم باباي!
------------------------------------------
*************مهم**********
پ.ن:راستي من فردا ظهر حدوداي ساعت 11-12-13 آن ميشم!
كاري داشتين صد در صد تويه اين ساعتا آن بشين بهم بگين!
در ضمن اونايي هم كه فكر ميكنن ديرتر ميرسن همين ساعتا آن شن من شمارمو ميدم تا اگر شد جاي ديگه بهمون ملحق بشن.هيچ خيالي نيست!
************مهم***********
--------------------------------------------------



Re: مدیریت جلسه های حضوری سایت
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۴

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
لرد سیاه بوشهره...منم نمیام!!!هرچند من باید برم جایی مهمونی خیلی دلم مخیواست بیام ولی نمیتونم


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.