متین جون من که نفهمیدم باید پستت رو ادامه بدم یا نه ولی فکر کنم الان سبک ادامه ای نبود تک پستی بود اگه ادامه ای بود پست منو پاک کن
-----------------------------------------------------------------------------
پارتی بزرگ حذب با شرکت مدیرانتق تق تق
هری:کیه...
-پستچی هستم واستون نامه آوردم...
**نیم ساعت بعد همه مدیرا دور میز کنگره**
هری:بچه ها ما به یه پارتی دعوت شدیم...
بیل:آخ جون پارتی
هری:خلاصه پارتی تو حذبه
بیل:
من که نمیام
ولدی یه چیزی در گوش بیل می گه...
بیل:گور باباش من میام منم می خوام بیام پارتی
**شب پارتی مکان حذب**
کریچر در حال اهنگ خوندنه و مهمونا وسط دور تا دور مثل پسرای خوب نشستن
کریچ:از اول مهمونی می پامت وینکی خوشگلی میدونی می خوامت
...
وینکی رو به پنی:
مرتیکه زشت چه جوری جرئت می کنه تو این جمعیت اسم عزیز منو به این بلندی بیاره
پنی:ولش کن بزار دلش خوش باشه 70 سالشه چی فکر می کنه وا...
(بحث خاله زنک بازی ساحره ها شروع میشه و همه شروع می کنن در مورد کریچر نظر دادن)
رزی:مرد خوبیه فقط باید به نصیحت های من گوش کنه...
هلنا:به نظر من این موجود حرف نداره خیلی گوگولی مگولیه...
وینکی:من که ازش خوشم نمیاد چرا انقد دنبال منه...
آوریل:اه بازار گرمی نکن دیگه حالا
وینکی جو میگیرتش و بلند میشه وسط مهمونی داد می زنه...
-
آقا بازار گرمی چیه من ازش بدم میاد می فهمین؟!گوشه دیگه مهمونی فنگ جوونا رو برده یه گوشه که در اون چهره های شاخصی مثل بیل و ققی در اونجا به چشم می خورن
فنگ رو جو مک گونگال میگیره و شروع می کنه به حرف زدن
-مهمونا و شریکاشون...
....
ولدی:آهای خوشگله میای با من برقصی
خوشگله:معلومه
و همه از این گستاخیه ولدی که در مقابل استاد بزرگ سایت فنگ این کارو می کنه تعجب می کنن
کریچ هم در گوشه ای دنبال وینکی بود...و وینکی داشت از دست کریچ در می رفت
سرژ:ببین ققی اون دختر خاله ی منه...اینجا الان کسی بهتر از این برات پیدا نمیشه برو خوش باش
ققی:دختر خالت رو چرا تو پاچه من می کنی خودت برو خوش باش
سرژ:باشه من رفتم خودت نخواستی ها وقتی تو موندی با این دختره اونوقت قیافت رو می بینم
هرکی با یه شریک(هوق جمله بندی رو)میره و می مونن ققی و بیل
و تنها یه ساحره زشت...
و سرژ از دور یه لبخند پلیدانه برای ققی می زنه
ققی و بیل لحظه ای به هم نگاه می کنن
ققی:برو دیگه چرا منو نگاه می کنی مال تو...
بیل:نمی خوام من که مثل تو بچه خودخواه عقده ای بیشعور از خود راضی نیستم که تو برو
ققی:اصلا من از ساحره ها بدم میاد
بیل:منم همین طور...
ققی:ادای منو در نیار انقد بدم میاد ازت
بیل:برو بابا با همین کارات رول رو خراب می کنی دیگه البته من نمی خوام اسم ببرم ولی هرچی هست زیر سر توئه...
در همون لحظه ساحره ی زشت میاد طرف بیل...
-سلام عزیزم
من از این ققی بدم میاد میشه به من افتخار بدین
بیل:امکان نداره نمیشه...برو جلو چشم نباش
بیل ساحره رو رد می کنه به این امید که جز خودش ققی هم بی شریک مونده و ضایع نشده جلو حذبیا...
در همون لحظه سرافینا از در میاد تو و تا ققی رو می بینه نیشش باز می شه...
ققی:خوب بیلی جون من باید برم با من کاری نداری خوشگله
بیل:
برو گمشو از خود راضیه عقده ای...آشغال
بیل با ناراحتی میاد از در حذب خارج شه که ساحره زشته جلوش پیداش میشه...
بیل:ببین عزیزم من اون موقع حواسم نبود من اشتباه کردم...
ساحره:برو تو غرور منو شکستی من سال ها عاشق تو بودم
بیل:من غلط کردم ترو خدا بیا با من بریم
ساحره:امکان نداره
و بر می گرده هق هق کنان از در میره بیرون...
بیل هم زیر نور ماه به طرف خوابگاه مدیران حرکت می کنه و در راه فکر می کنه که هرچی این رول خراب شده تقصیر همین ققی و سرژ و فنگ و بردورویکو بادیو هدویگو آوریلو سرافیناو بینزو رزی و الکسا و اکتاویوسو ادی و پنیو وینکیو و کلهم اجمعین حذبی ها و ریونی هاست
[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo