(محل: وسط خیابون!!!)
AMO HAJ VS ADAS Round 1 Fightکرام: خوب بود حاجی؟
حاجی: پسرم مگه نگفتم از این بازیهای رایانهای آستکباری بازی نکن؟ توش خواهران ارزشی داره با کمبود پارچه مواجه شدن! حالا اینجا چی کار داری؟
کرام: اومدم بگم ما هم هستیم!
حاجی: خب حالا به اندازهی کافی بودی! برو دیگه!
کرام: حاجی؟... با ما هم...؟
حاجی: چرا شایعه میسازی برادر! من هیچوقت با شما...
کرام: از اون لحاظ نگفتم! از لحاظ اینطوری گفتم :
حاجی: الهی! گریه نکن! بیا آبنبات سه رنگ جادویی قضنفربات بخور! (حاجی رو به دوربین:) قضنفربات! راه علاج بچههای زرزروی شما! فقط یک مکش کافیست!
کرام: حاجی نميخوام! قهرم!
حاجی: بخور جانم جلوی دوربین بده! بخورش!
کرام: فقط به خاطر شوما حاجی
(کرام آبنبات رو میخوره)
کرام: حاجی خیلی بدمزس! مزهی آب نبات اس اس مرلین میداد!
حاجی: نه جانم دهنت مزه گرفته بخور درست میشه!
کرام:
حاجی من یه جوری شدم! باید برم دستشویی!
حاجی: خب برو ببین این ساختمونه رو ميبینی؟بالاش نوشته آداس! رو اونجا دستشویی زیاد داره! اینقدم شکلک برره نزن! آدم فک میکنه یه وقت خودت طراحی کردی داری بیجنبهبازی در میاری!
کرام: مرسی حاجی تو چقده خوبی!
(و بدین ترتیب کرام به دستشویی آداس رفت!)
حاجی:
آی ملت! آی جادوگرا! جمع بشید! آداس کرام رو دزدیدن! وبمستر ورزشکار رو ساحرههای بیآسلام دزدیدن!(ملت جمع میشن!)
حاجی: چرا اینطوری بیآسلام جمع شدید؟! گفتم آی ملت آی جادوگرا! نگفتم آی ساحرا!
آسلامجداییوس!
(برادرا و خواهرا جداسازی میشن حاجی بعد از اجرای طلسم وسط خواهران ظاهر میشه!)
حاجی: خوب حالا شد! من اینور باشم شما یه وقت کارهای ضدارزش انجام ندهید! .... خواهر اون گوشیت رو بده من .... یعنی چی نميدی؟! در راه آسلامه! واجب کفائیه! .... این چیه دوربین نداره که! یکی دیگه گوشی بده....
یه خواهر(با صدای به شدت کلفت و برادرانه): بیا داشششششششش!
حاجی: مرسی خواهر؟!
خواهر شما چقدر صداتون نازکه! خواهر بگو هرمیون هاگرید کجا است؟
خواهر: هرمی هاگر کجاست!؟
حاجی:
ریشیوس ماکسیمم!(خواهر تبدیل به گراپی میشه!)
حاجی: گراپی! برادر من این بار چندمه؟!
گراپی: حاجی من کرد اشتباه! بخشید من شما!
حاجی: فقط چون خیلی سیفیدی! حالا برو یه مأموریت خیلی پیچیده برات دارم! برو زنگ در آداس رو بزن فرار کن!
گراپی: حاجی این خیلی بود سخت
من بود جوون! دوست نداشت عملیات شهادت طلبانه!
(حاجی یه نگاه حاجیانه به گراپی مياندازه و بعد به به خواهرا یه نگاهی میاندازه)
گراپی: در راه آسلام گراپی زنگ زد!
.......
حاجی: اسی اسی؟ اشی؟!
اسی: شیه؟ اوا پاتی! حاژی دایه منو شدا میکنه! بشاطو ژم کن بعداً ...
حاجی: بازم این پاتر؟! من چی کار کنم توی نمایشنامههای من نباشه؟! اسی از بیمارستان زنگ نزدن؟
اسی: شرا حاژی! بیا روی هولده!
حاجی: روی هولده؟! کی زنگ زدن؟ چرا زودتر نگفتی؟
اسی: من شی کار کنم! پاتی اومده بود نارفیقی بود بگم نه! یه بش گفت بزنیم تو رگ! منم زدم رو هولد یادم یفت! راشتی از توی هلی کوپتر امداد زنگ میزدن!
حاجی: بده من گوشی رو... الو هلی کوپتر امداد...؟ چی...؟ دو ساعته بالای سر ما پرواز میکنی؟ آقا چرا خالی میبندی.... یعنی چی دوبل پارک کردی به خاطر ما.... ولدمورت جریمت کرد؟... چه مشکوک...؟ سهم وزارت؟! .... هزینهی حمل اضافهی مقداری مار؟....من این چیزا سرم نمیشه برادر من! دوشنبه شب بیا جهت پارهای مسائل با هم دربارهی نرخ حمل و نقل صحبت ميکنیم.... چی؟؟؟ هزینه فرود؟؟؟؟! نه برادر ! نمیخواد همینجا پیادش کن.... نه جانم مشکلی نداره.....
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ..................>!حاجی: سلام برادر! خوبی خوشی؟ شکستیهات خوب شد؟ چرا هیچی نمیگی؟
نیش نیش: >....................خ!
حاجی: پاشو برادر من! این کارها نکن آدم خدای نکرده فکر ميکنه طلسم گ(سانسور)دیوس! بهت برخورد کرده! نور ممد این کول کن ببر داخل ساختمان امو حاج! خب برادرا جمع بشید! نه اول صبر کنید! خواهران عزیز شما اول متفرق بشید! حالا برادر جمع بشید! .... (همه مدل فوتبالی گرد میشن) .... نقشه اینه سوت رو که نور ممد زد گراپی میره زنگ دره آداس رو میزنه... میگه من توپم افتاده حیاط شما!
نیش نیش: اونا حیاط ندارن که!
حاجی: بعدش اونا درو باز میکنن چون گول نقشهی هوشمندانهی ما رو خوردن... بعدش نور ممد سالازار رو که به شکل مار در اومده میذاره توی فرغون میره داخل!
نیش نیش: من عمراً توی فرغون برم!
حاجی: اهم....! ميگفتم... بعدش ما اسی رو به شکل نور ممد گریم میکنیم و یه فرغون هم ميدیم دستش و گراپی میشینه توی فرغون و دوباره وارد میشیم! و اونا فک میکنن ما دوباره توپمون افتاده تو! دیدید چقدر هوشمندانس! تا حالا چهار نفر نیرو داخل داریم!
نیش نیش: میگم فرغون رو از پلهها چطوری میخوایین ببرین بالا....
حاجی: جاسم برادر بیل رو بده من یه لحظه!
شپلخ!برادرا توجه کنند اول نقشه رو یه کم تغییر دادم! سالازار رو به شکل یک مار بیهوش داخل میکنیم! کسی مشکلی نداره؟
برادر شمارهی 456423: حاجآقا ببخشید اون تیکه که باید از هلی کوپتر بپرم پایین و با اسکی تا پایین کوه بیام بعدش دو تا نارنجک بندازم توی دستشویی و از دودکش وارد بشم و شما رو نجات بدم رو میشه دوباره بگید؟!
حاجی: .....!
همون برادر: نه حاجی فهمیدم یادم افتاد باید قبل از پریدن از هلی کوپتر دعای فرج بخونم ! شما خیلی نکته سنجید که گذاشتین خودم یادم بیاد!
حاجی: خوب برادرا!
حالا وقتشه! تا شما نقشهی شوم و دارک... ا ببخشید تا شما نقشهی آسلامی و شهادتطلبانهی ما رو اجرا میکنید من هم میرم از پنجرههای امو حاجی روند عملیات رو بررسی ميکنم! مشکلی بود بسیم بزنید! بیایید برادر این سربند انرژی جادوی سیاه حق مسلم ماست رو هم به گردنتون ببندید با کلاس بشه!
(نکته: عمو حاج ساختمون روبهرویی آداس اون دسته خیابونه!
)