سه نقد رون ویزلی و روبیوس هاگرید( از باشگاه دوئل) و آرسینوس جیگر باقی مونده که به زودی انجام خواهد گرفت!
دو مورد کلی در مورد پست های دوئل:
پست دوئل پست تکی خاصیه. پستیه که باید توش همه تواناییتونو در محدوده سوژه نشون بدین. و این یعنی پست دوئل اصولا باید پست طولانی ای باشه. کمتر پیش میاد با پست کوتاه بتونیم منظورمونو به خوبی و به بهترین شکل ممکن برسونیم.
وقتی سوژه اصلی ما مثلا وفاداریه، اولین مواردی که به ذهن می رسن وفاداری نسبت به همسر، مادر و فرزنده...و اولین چیزی که به ذهن همه می رسن سوژه های عادی و پیش پا افتاده ای هستن. اگه بخوایین یکی مثل همه باشین برین سراغ همین سوژه ها...ولی اگه قصد دارین متفاوت باشین و چیز جدیدی بنویسین این موارد رو کنار بذارین! برین سراغ داستان هایی که کمتر به ذهن کسی می رسه. وفاداری به یک مداد!(به هر دلیلی)... یا حتی یک رسم... اینه که باعث می شه از جمع جدا بشین. یک پله برین بالاتر! اولین راه حلی که به ذهنتون می رسه احتمالا اولین راه حلیه که به ذهن بقیه هم می رسه و این خوب نیست!
__________________
بررسی پست شماره
223 باشگاه دوئل، روونا ریونکلاو:
سوژه ای که انتخاب کردین قشنگه...جدید نیست. دور از ذهن نیست. ولی به هر حال قشنگه.
نقل قول:
همه جا تاریک و ساکت بود. تنها صدای قدم های خودش در راهرو، منعکس می شد.
تق... تق... تق...
چند قدم دیگر جلو رفت.
تق... تق... تق...
ایستاد. گویی به مقصد رسیده بود.
این " همه جا تاریک بود" کمی کار شما و خواننده رو راحت تر کرده. یعنی منتظر فضاسازی نباشین. چون همه جا تاریکه و چیزی دیده نمی شه. ولی فضاسازی اول پستتون باعث می شد خواننده قبل از وارد شدن به سوژه بیشتر با فضا و شخصیت اصلی شما ارتباط برقرار کنه. این نکته همه جا کاربرد نداره. گاهی جالب تره که یهو خواننده رو پرت کنیم وسط سوژه. ولی این پست ساکت و بی هیجان شروع می شه. برای همین بهتر بود خواننده رو کم کم واردش می کردیم.
نقل قول:
در، بی صدا باز شد. چشمانش، اتاق را می کاوید.پوزخندی زد: چراغ خواب آبی، تخت آبی، کمد آبی. حتی جلد بعضی از کتاب ها نیز آبی شده بودند.
تعجبی نداشت؛ خودش او را بزرگ کرده بود!
صحنه قشنگی بود. یکی از نکات مثبت پست شما اینه که زیاده روی نکردین. نه در مورد احساسات شخصیت ها( چه مثبت و چه منفی) و نه توصیف هاتون. تعادل رو به خوبی برقرار کردین.
نقل قول:
چوبدستی را به گلوی دخترش نزدیک تر کرد. اشک در چشمانش حلقه زد: چقدر سخت بود!
آُستین چپش را بالا زد. با دیدن علامت روی ساعد، کمی آرام تر شد. به این قوت قلب نیاز داشت:
این صحنه هم قشنگ بود. این که یه مرگخوار با دیدن علامت شوم آروم و دلگرم بشه. برای مرگخوار ها هم می شه چنین احساسات عمیقی خلق کرد! با استفاده از وفاداری و دلبستگی های خاصشون.
نقل قول:
دخترجوان، چشمانش را با وحشت باز کرد. از جا بلند شد و نشست:
-تو... تو کی هستی؟
بالا اشاره کرده بودین که روونا دختر رو بزرگ کرده...و اینجا دختر روونا رو نمی شناسه...یا حداقل در نگاه اول نمی شناسه. بهتر بود یا بالا اشاره می کردین که مثلا تا پنج-شش سالگی بزرگش کرده..و یا روی تاریکی اتاق تاکید می کردین. که دختر نتونسته چهره روونا رو تو تاریکی تشخیص بده.
داستان کمی ساده پیش می ره. کمی قابل حدس...و مخصوصا در پست های جدی این مورد مهمیه. چون خواننده خسته می شه. این یک پست طنز نیست که خواننده بی خیال سوژه بشه و به شوخی های شما و شخصیت ها بخنده. اینجا خواننده می خونه که بفهمه چی شد! اینجا مجبوریم حرکت خاصی انجام بدیم. مجبوریم خواننده رو غافلگیر کنیم.
نقل قول:
بغضش را فرو داد. او یک مرگخوار بود! مرگخوار ها، گریه نمی کردند. می کشتند!
-آواداکدورا!
نوری سبز... دردی در اعماق جان... و سیاهی!
این قسمت یه مشکل کوچیک داره...زاویه دید یهو عوض شده. دو خط اول مال رووناست. بغضش رو فرو می ده و طلسم رو اجرا می کنه.و جمله آخر مال هلناست. به نظر من بهتر بود صحنه آخر هم از زاویه دید روونا نوشته می شد. به همین شکل...با چند کلمه.
پست شما یک پست متعادل و زیبا بود. با احساسات کنترل شده و حرکات منطقی.
____________________
لینک تاپیک رو ندین...لینک پست رو بدین!
بررسی پست شماره
224 باشگاه دوئل، مورگانا لی فای:
بزرگترین اشکال پست شما احساسات بشدت اغراق شده و زیادش بود! فرقی نمی کنه نویسنده سیاه باشه یا سفید. احساسات بیش از حد هر خواننده ای رو زده می کنه. مثل نمک غذا! به اندازه اش لازمه..ولی وقتی زیاد بشه دیگه مهم نیست موادی که استفاده کردین چی هستن و غذا رو چطوری درست کردین. کل غذا طعم شور نمک می ده!
نقل قول:
مورگانا با آرامش روي يك صندلي در جايگاه ويژه نشسته بود و دوئل ريونا و فلور را تماشا ميكرد.
- دوئل خوبي بود پرنسس نه؟
برای یک پست تکی شروعتون خیلی ناگهانی بود. قبلا هم گفتم. شروع ناگهانی در بعضی پست ها قابل قبوله...ولی اینجا طوری نوشتین که انگار پستتون ادامه یک پست دیگه اس.
اشاره به دوئل روونا و فلور کار خیلی قشنگی بود.
اشکال دوم پست شما توصیف بیش از حد و بازم اغراق آمیز مورگاناست:
نقل قول:
با عشوه سرش را به ناخن هاي زيبا و بلند مورگانا ماليد
نقل قول:
رداي سبز و نقره اي اش در هوا مي رقصيد.
نقل قول:
در حاليكه با ناخن هاي بلند و لاك زده اش پشت گوش هاي ساتين را نوازش ميكرد،لبخند ملايمي زد.
نقل قول:
زير لب آواز ميخواند و موهايش را مي رقصاند
بعد از یکی دو تکرار این مورد برای خواننده آزار دهنده می شه. یه حالت دافعه براش ایجاد می کنه. یه حالت ضد مورگانا! و این به ضرر شما تموم می شه.
نقل قول:
اين ْآپشن را خود مورگانا به اين سالن اضافه كرده بود.
آپشن کلمه مناسبی برای استفاده در یک پست جدی نیست. به جاش می تونین از کلمه قابلیت و ویژگی استفاده کنین. در پست های طنز استفاده از این کلمات اشکالی نداره.
نقل قول:
نجواي مورگانا هجمه نور نقره اي رنگ را مهار كرد... اصلاح ميكنم گويي طلسم را بلعيد!
چه کسی اصلاح می کنه؟ به عنوان نویسنده وارد داستان نشین! این یک صحنه اس که خواننده برای خودش تصور می کنه...شما نقشی در این صحنه ندارین. حضورتون فقط تمرکز خواننده رو به هم می زنه. همینطور در این قسمت که احساسات خودتون رو ابراز کردین:
نقل قول:
و حيف! فلورانسو فقط چند ثانيه زودتر جنبيده بود.
این که فلورانسو یهو وارد خاطرات مورگانا شد ایده خوب و قشنگی بود
بخش مربوط به خاطرات مورگانا همون بزرگترین اشکالیه که اشاره کردم. البته مرگ خواهر رو نمی شه بی احساس و سرد توصیف کرد....ولی اینجا خیلی زیاده روی شده بود.
فلورانسو رو فلور خطاب نکنین...مخصوصا در قسمت های غیر دیالوگ که معمولا جالب نیست اسامی رو مخفف کنیم. گذشته از این با فلور اشتباه گرفته می شه. همون فلو که خودش نوشته می تونه مخفف بهتری باشه.
طلسم هایی که در پایان پستتون توضیح دادین اینجا به ضرر شما عمل می کنن. چون خواننده(داور) یا باید پست رو ول کنه بره آخرش و توضیح رو بخونه و یا تا آخر پست نفهمه کاربرد اون طلسم ها چیه. هر دو حالت می تونه تاثیر منفی روش بذاره.
از سوژه مرگ به شکل قشنگی استفاده کردین. در پست شما مرگی اتفاق نیفتاده...فقط یاد آوری شده. این نشون می ده که درباره سوژه تون فکر کردین.
__________________
بررسی پست شماره
226 باشگاه دوئل، فلورانسو:
شما از سوژه مورگانا استفاده کردین. ولی از زاویه مقابل. به نظر من ایده خوبی بود. مخصوصا با توجه به این که پست هاتون به هم ارتباط پیدا می کرد. ولی یه امتیاز منفی هم داشت. و اونم این بود که در این حالت پست شما برای خواننده تکراریه!
احساس فلورانسو رو به خوبی توصیف کردین. یه جور شرم و عذاب وجدان از این که این صحنه ها رو دیده.
نقل قول:
موهاى طلايى دخترک رنگ خون گرفته بود. چشمانش نيمه باز بود و همراه با نفس هاى آرام او، قفسه ى سينه اش بالا و پايين مى رفت. خواهر بزرگش وقتى او را ديد جيغ کشيد، به سمتش دويد و در کنارش نشست. رداى او نيز حالا به خون خواهرش آغشته شده بود.
- لنى..
این شروع هم ناگهانی بود. خواننده یهو میفته وسط ماجرا! ولی امتیازی که شما دارین اینه که خواننده می دونه موضوع چیه. اگه این یک پست تکی غیر دوئل بود این قسمت امتیاز منفی محسوب می شد. احتیاج به کمی توضیح داشت که اینجا کجاست و اینا کین!
نقل قول:
قطره اشکى گونه ى فلورانسو را خيس کرد. حالا جاى ملينا را دخترک سياه پوستى با چشمان درخشان گرفته بود. لباس هاى يک خدمتكار را به تن داشت و موهاى بلند و بافته اش را زير پارچه ى سفيدى پنهان کرده بود. تنها تفاوت اين بود که خونى وجود نداشت. خدمتكار با طلسم سياهى جان باخته بود. خدمتکارى که همیشه براى فلورانسو مانند خواهر بود و در آخر هم به خاطر او جانش را از دست داده بود.
تغییر صحنه کار قشنگی بود که انجام دادین. ایده خوبی بود که فلورانسو هم خاطره ای مشابه مورگانا داشته باشه و احساسش رو درک کنه. یک نکته مثبت دیگه پست شما این بود که این قسمت رو زیاد کش ندادین! همونقدر که لازم بوده خواننده بدونه و احساس فلورانسو رو درک کنه توضیح دادین. صحنه رو هم بیش از حدی که لازمه غم انگیز نکردین.
نقل قول:
خدمتكار با طلسم سياهى جان باخته بود. خدمتکارى که همیشه براى فلورانسو مانند خواهر بود و در آخر هم به خاطر او جانش را از دست داده بود.
فردی که مرد، خدمتکار فلورانسو بود. اگه این فرد رو خواهر فلورانسو معرفی می کردین(با توجه به پست مورگانا) پستتون کل تاثیرش رو از دست می داد. خوشبختانه مرتکب این اشتباه نشدین.
البته من توصیه می کنم وقتی قصد دارین دوئل کنین پست رقیبتون رو نخونین که هیچ تاثیری مثبت یا منفی روی شما نذاره. در این حالت شباهت داستانی هم اشکالی نداره.
نقل قول:
- فلو! تو خواستى که يه جادوگر خوب باشى..تو نخواستى مرگخوار بشى..من..
- کاترین حرف نزن. تو خوب ميشى و با من مياى.
- من دارم مى ميرم فلو اما..اما همیشه کنارتم..همیشه.
دیالوگ فلورانسو دیالوگ یک جادوگر سفیده...ولی خدمتکار هم سفیده اینجا. می تونست در لحظه های آخر پشیمون شده باشه. بهتر بود به دلیل این تغییر هم اشاره کوچیکی می کردین.
یک حرکت خوبی که می تونستین انجام بدین جدا کردن خاطره مورگانا از خاطره فلورانسو بود. خیلی با هم مخلوط شدن. مخصوصا جایی که خاطره فلورانسو تموم می شه. برای حل این مشکل مثلا می تونستین فونت قسمت مربوط به خاطره فلورانسو رو عوض کنین.
نقل قول:
توصیف خیلی قشنگی بود. معمولا درد طلسم کروشیو رو غیر قابل وصف می دونن...ولی این توصیف خوبی بود.
در قسمت آخر هم احساس فلورانسو قابل درک و قابل قبول بود. فلورانسو یه جادوگر سفیده و این احساس همدردی و دلسوزی در موردش قابل باوره.
موفق باشید.