بارتی...می بینیم که سرو وضع آواتارتونو مرتب کردین!
چه لینک کوتاهی!
ولی ما هیچ زنگ زدگی ای در نوشته شما مشاهده نکردیم!
بررسی پست شماره
343 زندگی به سبک سیاه، بارتی کراوچ:نقل قول:
دودی سیاه رنگ از پشت سر اژدها شروع به منتشر شدن کرد، اژدها نعره ای بلند کشید و در حالی که به دور خود میچرخید شروع به سقوط به سمت جمعیت کرد. مرگخوارها و محفلی ها همه جیغ کشان متفرق و تا حد امکان از مسیر سقوط اژدها دور شدند به جز وینکی که همچنان با مسلسش به سمت اژدها شلیک میکرد!!
پست قبلی در قسمت هیجان انگیزی تموم شده...صحنه حمله اژدها و وحشت ملت!
ولی در کنار این صحنه جالب یه مشکلی وجود داشت و اونم این بود که سوژه اصلی در حال فراموش شدن بود. و اینم چیزی نیست که هدف ما باشه! در چنین موقعیتی برای باز کردن گره ماجرا احتیاج به کمی تجربه و مهارت داریم. اینجا نباید هیجان ماجرا رو از بین برد. همونطور که شما از بین نبردین. صحنه حمله اژدها رو به شکل جالبی توصیف کردین. بدون اینکه ذره ای از جذابیت و هیجانش کم بشه. صحنه ای که همه فرار کردن ولی وینکی همچنان در حال شلیکه صحنه خیلی جالبی بود. ولی در کنار حفظ هیجان باید تا جدی که ممکنه سوژه رو اصلاح کرد! و این کار خیلی مفید دیگه ایه که شما انجام دادین. شما از همین سقوط اژدها برای برگردوندن داستان به مسیر اصلیش استفاده کردین:
نقل قول:
لرد ولدمورت که از همه اتفاقاتی که گذشته بود آگاه بود ناگهان بوسیله تلپاتی مخصوصش با اسنیپ ارتباط برقرار کرد:
-سیوروس...از فرصت استفاده کن، چند نفر از اون بی مصرف ها رو جمع کن تا محفلی ها حواسشون پرته گیلبرتو بگیر و برام بیار... راکوود و کراب روبروتن پشت یه تخته سنگ پناه گرفتن.
کار اولتون خوب بود...ولی این یکی عالی بود.
در سوژه های طنز زیاد دنبال جملات ادبی نیستیم. مثلا "شروع به سقوط به سمت جمعیت کرد" جمله درستی به نظر نمی رسه. چون سقوط کردن یه کار غیر ارادیه و از "شروع کرد" برای کارهای ارادی استفاده می کنیم. برای همین شاید ترکیبشون درست نباشه. ولی همونطور که گفتم برای توصیف یه صحنه طنز دنبال جمله ها و اصطلاح های صد در صد درست و ادبی نیستیم. همین که منظورتونو درست به خواننده برسونین و طرز نگارشتون خوندن و فهمیدن ماجرا رو براش سخت نکنه کافیه.
نقل قول:
اسنیپ در حال که ردای خود را میتکاند به زمین شطرنج از هم پاشیده و اژدهایی که کنار آن نقش زمین شده بود نگاه کرد و سپس شانه اش را بالا انداخت و با خود گفت:
-حداقل دیگه لازم نیست مهره های وزیرشو از بین ببرم
دیالوگ اسنیپ کاملا متناسب با شخصیتی بود که ازش شناختیم. شکلکش هم همینطور. شخصیت های شما کار خاص و فوق العاده ای انجام ندادن. ولی تو همین فرصت کمی که داشتن خودشونو به بهترین شکل ممکن نشون دادن. توصیف شخصیت های قدرتمند مهارتیه که سخت کسب می شه. منظورم از این قدرتمند بودن واضح بودن ویژگی ها و شخصیت هاشونه. لودوی شما لودوئه! کراب شما کرابه. حتی وقتی که دارن یه جمله ساده رو بیان می کنن. این خیلی مهمه که شخصیت ها بتونن خودشونو نشون بدن. ولی این موضوع در مورد شما اهمیت بیشتری پیدا می کنه. با ارزش تر می شه. چون شما قبلا عضو سایت بودین و الان بعد از مدتی دوباره برگشتین. اینکه به این سرعت شخصیت ها رو شناختین و ازشون استفاده کردین واقعا باارزش بود.
نقل قول:
این صدای نیمه چپ لودو بود که پخش بر زمین زیرپای آنها افتاده بود، اسنیپ با بدبینی پرسید:
-تو از کجا میدونی اینو اونوقت؟؟
اشک در چشم لودو حلقه زد و پاسخ داد:
-چون نیمه راستمم باهاش اون زیر گیر کرده. تو رو مرلین سریعتر برو دارم له میشم
استفاده از سوژه های پست های قبلی یه جور احترام به کار گروهیه. ولی اینکه از این سوژه ها چطور استفاده کنیم و این استفاده چقدر در نوشته ما موثر باشه بر می گرده به استعداد و مهارت ما.
طنزی که برای نیمه چپ و راست لودو بکار بردین و با استفاده از همون طنز به سوژه هم جهت دادین خیلی ظریف و دلنشین بود. شما تلاش خاصی برای خندوندن خواننده ندارین. شاید همین باعث شده طنزتون ساده و دوست داشتنی از آب در بیاد. سوژه رو به مسیر اصلیش برگردوندین و در حین انجام این کارا یه پست سرگرم کننده زدین. پست شما گذشته از خوب بودن، بسیار مفید بود!
موفق باشید.
__________________________
بررسی پست شماره
143 فرهنگستان ریدل، مورگانا لی فای:
نقل قول:
مورگانا از انفجار خشم چند دقیقه قبلش که بلاخره با نام لرد خاتمه یافته بود، تا همین لحظه که همه در آن بودند، همچون سایه ای سکوت کرده و تنها کارش این بود که شیطان کوچکی را در آغوش بگیرد.
این جمله های طولانی و پیچ در پیچ رو تازگیا زیاد می بینم...نمی دونم دلیلش چیه. ولی کمتر پیش میاد که همچین جمله ای رو بشه راحت و بدون اشکال تا آخر خوند! وسط جمله مغهومش گم می شه! اینجا درباره یه داستان ادبی حرف نمی زنیم. اگه یه متن سنگین نوشته بودین نوشتن جمله های سنگین و طولانی اشکالی نداشت. ولی در رول شما جمله ها بهتره کوتاه تر و ساده تر باشن.
نقل قول:
- اصلا چه نیازی هست که این همه آدم اینجا باشن، وقتی قراره مجوز بگیریم؟
نیازی نیست!
و همین نبودن نیازه که سوژه های طنز رو برای ما ایجاد می کنه...اگه این شرایط رو تغییر بدیم همه اون سوژه ها از دست می رن!
خیلی از نویسنده ها وسط سوژه فراموش می کنن که قراره چیکار کنن و هدف چیه. یهو شروع می کنن به حل کردن مشکلات! در حالی که این فقظ ظاهرا مشکلات رو حل می کنه. برای ادامه سوژه با مشکلات بزرگتری مواجه می شیم.ایده مهمونی بد نبود...ولی همین سوژه ای که داشت پیش می رفت به مراتب بهتر بود.جای کار زیادی داشت.این ایده رو می شد اجرا کرد...ولی وقتی که از تمام سوژه های اصلی و فرعی بی فرهنگ بودن مرگخوارا استفاده شده بود. نه الان که خیلی برای تغییر سوژه زود بود.
فراموش نکنین که ما نمی خواییم که همه چی خوب پیش بره. نمی خواییم مشکلات به سادگی حل بشن. برای مهمونی و انتخاب اعضا هم می شه مشکلاتی ایجاد کرد ولی به اندازه سوژه قبلی جای کار نداره.
اصطلاح فشن خوار اصطلاح بسیار جالبی بود. این حتی می تونه یه سوژه جدید باشه. مرگخوارا جایی به اسم فشن خوار تاسیس کنن و فرهنگ خودشونو آموزش بدن!
نقل قول:
- به زودی برای تولد دخترمان جشنی برگذار میشه. حالا کنار بایستید تا ما بتونیم انتخاب کنیم.
ایده جشن و جشن تولد خیلی تکراریه. و معمولا هم روند جالبی نداره. ولی این بار یه فرقی با قبل داره و اونم اینه که مرگخوارا قراره فرهنگ خودشونو نشون بدن! یعنی هنوز جای امیدواری داره!
نقل قول:
وچرخید تا روی کرسی مخصوصش بنشیند و مرگخواران را برای لحظاتی آزاد بگذارد، تا با فرمت به یکدیگر خیره شده و در اعماق افکارشان، مورگانا را که با آرامش کنار یک ستون از گل رز ایستاده بود، نفرین کنند.
صحنه در عین توصیف جدی تون با مزه بود! این "گل رز" برای مورگانا سوژه خوبیه... ولی اگه بی دلیل و بدون خلاقیت تکرار بشه می تونه برای خواننده اعصاب خرد کن بشه! یه حالت تحمیلی پیدا کنه. تنها راه جلوگیری از این اتفاق اینه که خلاقیت به خرج بدین...گهگاهی استفاده های مختلف( و اگه ممکنه ظنز) از این سوژه بکنین که تازگیشو حفظ کنه.
موفق باشید.
__________________________
بررسی پست شماره
144 فرهنگستان ریدل، آگوستوس راک وود:
نقل قول:
صندلی ها با صدای زیبا و گوشخراششان، روی زمین کشیده می شدند.
ترکیب زیبا و گوشخراش، مخصوصا چون در اول پست قرار داره زیاد جالب نشده. نه طنز طنزه و نه جدی جدی! یه جورایی مونده بین این دو تا. یکی از جنبه ها رو باید تقویت می کردین.مثلا می تونستین مثالی برای صدا بزنین که جمله کلا طنز بشه...یا بی خیال" زیبا" می شدین و جمله رو به شکل جدیش می نوشتین.
نقل قول:
از هر طرف... شنل های سیاه رنگ، در هوا پیچ میخوردند.
سه نقطه می تونه مکث رو نشون بده...ولی مکثش کمی طولانیه. وسط جمله اگه مکث طولانی ای نباشه از ویرگول استفاده کنین.
نقل قول:
چی در دهانشان بود؟
این اشکال در پست قبلیتون که(تو تالار خصوصی) نقد کردم هم وجود داشت. مهم نیست که خواننده می تونه متوجه بشه که منظور شما غذاست...جمله باید کامل باشه.
نقل قول:
میز خالی شده بود اما نه... راک وود همچنان روی میز نشسته بود.
این "اما نه" که اونجا نوشته شده پای نویسنده رو می کشه وسط! خواننده ای که داشت صحنه رو تو ذهنش تجسم می کرد یهو با یه راوی مواجه می شه که داره داستان رو براش تعریف می کنه. معمولا بهتره این اتفاق نیفته! اینجا هم همین حالت وجود داره:
نقل قول:
جماعت برگخوار... ام ببخشید... مرگ خوار قدمی بر پس خویش نهادند.
پستتون شدیدا دچار حالتی شده که قبلا هم یکی از پست های شما دچارش شده بود...ولی در نوشته های بعدی پست هاتونو نجات داده بودین!
خندوندن خواننده به هر قیمتی! اصرار برای طنز بودن تک تک جمله ها!
این کار خطرناکیه. خیلی زود خواننده رو خسته و زده می کنه. تاثیر عکس داره. بهتره جلوشو بگیرین.
نقل قول:
پوز خندش ابتدا به ساکن حرف ماقبل مکسور همراه حروف جازمه، به خطی بر روی چهره اش تبدیل شد و سپس بوی گل رز سیاه، در هوا پیچیده شد.
اینم مثل موردیه که درباره "گل رز" به مورگانا گفتم. استفاده بی دلیل و تکراری از این سوژه می تونه برای خواننده یه حالت آزار دهنده و تحمیلی پیدا کنه.
نیمه دوم پستتون یه حالت گنگ و نارسا داره. نه فقط به دلیل لحن خاصش. جمله ها، روند پیش بردن داستان و حرکات آشفته شخصیت ها یه جور شلوغی و بی نظمی بوجود آوردن. از اون لحن ادبی طنز آمیز می تونین استفاده کنین. ولی توصیه من اینه که محدودش کنین. مثلا یک تکه کوچک(در حد یکی دو جمله) از یک پست. که هم تاثیرش رو بذاره هم خسته کننده نشه. یا می تونین کلا پستتونو به همین سبک بنویسین که هر کی نخواست کلا نخونه! البته در این صورت بهتره پستتون یه پست تکی باشه.
موفق باشید.