وزیر مردمی ! ( قسمت دوم ! )
بازیگران : وزیر ، معاون وزیر ، مامان وزیر ، عله ، کوئیرل ، بارون خون آلود ، راجر ، استرجس ، لیلی ، توحید ظفرپور ، مرلین ، ممد ، سرژ !
فیلمبردار : کورممد
صدابردار : چلاق ممد
نورپرداز : نورممد
ناظر کیفی : سیریوس
ناظر جیبی : یه کاربر خیلی جیگر !
کارگردانان : تره ور ، پرسی ویزلی
وزیر در دفترش نشسته بود و با علاقه خاصی به ساحره ای که مقابل دفترش این پا و اون پا میکرد ، نگاه میکرد که با صدای پاقی از جا پرید !
- جناب وزیر با من کاری داشتید ؟ توی جلسه وزرای بخش بودم که گفتن کار مهمی با من دارید !
وزیر که کمی از معاونش بابت ایجاد مزاحمت بی موقعش دلخور شده بود نگاه سردی به جثه عظیم او کرد و بی مقدمه گفت : مگه من وزیر این مملکت نیستم ؟!
معاون اول که بسی تعجب کرده بود با چاپلوسی پاسخ داد : وزیر مردمی شایسته ای هم هستید !
با رضایت مجددا پرسید : مگه من سرور و ارباب شما نیستم ؟
معاون اول که بعد از مدتها با وزیر صحبت میکرد با خوشحالی تعظیم کوتاهی کرد و گفت : سرور و ارباب کل این انجمن هستید . به جرات میتونم بگم بهتر وزیر شما هستید و خواهید بود !
وزیر زمزمه کرد : میدونم میدونم ! و همانطور که خودش را روی صندلی جا به جا میکرد گفت : نشسته بودم و با خودم فکر میکردم ، که چرا همچین وزیر شایسته و برتری باید اینجا توی دفترش بشینه و از هیچ چیزی به جز ساحره های خزی که از مقابل دفترش رد میشن خبر نداشته باشه !
معاون اول ابرو بالا انداخت و گفت : بله ! ما که به برتری شما ایمان داریم ، ولی شما باید این رو به همه ثابت کنید . کاری که هر وزیری برای تداوم وزارتش بهش نیاز داره .
- ولی چطوری ؟
معاون با لحن شیرینی گفت : اممم ... شما باید به کل انجمن ها سر بزنید تا خوب بتونید خودتون رو به همه نشون بدید و توی ذهن ها تثبیت کنید .
وزیر که حالا کاملا از انتصاب او به عنوان معاون اول خودش خوشنود بود با صدای بلندی گفت : ولدان ! آفرین ... پس منتظر چی هستی ؟ برو به مسئولین همه انجمن ها خبر بده که وزیر کبیر سحر و جادو قصد داره به زودی به انجمن شما مراجعه کنه .
معاون اول این بار تعظیم بلند بالایی کرد و از دفتر وزیر خارج شد . دقایقی بعد اعلامیه ای که رسمی به نظر میرسید در تمام سالن ها و راهروهای اصلی وزارت خانه با دقت خاصی نصب شده بودند که روی تمام آنها متن یکسانی به چشم میخورد .
بنام وزیر سحر و جادو
به اطلاع ناظرین و مسئولین تمام انجمن و بخش ها میرساند که وزیر سحر و جادو تا ساعاتی دیگر قصد سفر به انجمن ها به وسیله کشتی اختصاصی خود را دارد . از مسئولین انتظار می رود در انجمن خود این مسئله را بصورت اطلاعیه مهم قرار دهند .
با تشکر
معاون اول وزیر
امضا : وزیر سحر و جادو
ساعاتی بعد - دفتر وزیر تمام وزرا با لباس های رسمی در دفتر وزیر ایستادند و پشت میز هم معاون غول پیکر وزیر در حالی که زبانش از گوشه ی لب هاش به طرز زننده ای آویزان شده مشغول قرار دادن کلاه خاک گرفته و کهنه وزارت بر روی سر وزیر هست .
- خوبه ؟
وزیر برای چند صدمین بار خودش رو با دقت در آیینه قدی مقابلش بر اندازه کرد و با بی حوصلگی گفت : نه ، بازم خوب نشده ! خیلی بی کلاسه ، اینجوری برم بیرون که سوژه خنده ملت میشم باو !
- آخه مگه چشه ؟ درسته دیگه !
وزیر مردمی کمی چرخید و گفت : نه ! بالاشو نگاه کن ، کجه ! عین هلال شده ! نه ؟
- اون که مدلشه ! وایییی ! به خاطره این سه ساعته داریم اینجا تلاش میکنیم ؟ و با عصبانیت ادامه داد : ضمنا ، کشتی اختصاصی شما برای سفر به انجمن ها آمادگی کامل رو داره !
بالاخره وزیر دست از برانداز خودش و کلاه وزارت میکشه و به سمت وزرا حرکت میکنه تا خداحافظی کنه . کمی نزدیک میشه و با لحن رسمی و جدی ای میگه : خب ، من تا مدتی در بین شما نخواهم بود ! دوری من رو تحمل کنید ! اجازه دارید برای دست بوسی خدمت وزیر هم حاضر بشید . و دست راستش رو بالا گرفت و منتظر ماند . وزرا هم یکی یکی جلو میان و به ماچ و بوس کردن دست وزیر مشغول میشن !
پرسی : دست ؟
دامبلدور : صورت !
و به این صورت میشه که به بغل وزیر مردمی میپرن و بصورت آنلاین دقایقی رو به راز و نیاز سپری میکنند و بالاخره با تلاش های سازنده معاون اول ، اون دو نفر از وزیر سفید مفید جدا میشن و به اتفاق هم به سمت کشتی اختصاصی وزیر حرکت میکنند .
دقایقی بعد - درون کشتی معاون : خوب جناب وزیر ، چطور هست دریا و کشتی و اینا ؟
وزیر که چهرش نشون میده حال مساعدی نداره به سختی میگه : خوبه ! فقط فکر میکنم حالت تهوع دارم ... عقققق !
و به این صورت میشه که وزیر بر عرشه کشتی نقش خاطره ها میزند ! بالاخره با دستور معاون خدمه برای تمیز کاری عرشه همت میکنند و بعد از چند لحظه ، عرشه مثل قبلش شده !
وزیر که به نظر میرسه حالش بهتر از قبل شده ، میپرسه : اولین انجمنی که سر میزنیم بهش کجاس ؟
معاون : قدح اندیشه !
بعد از دقایقی کشتی به بندر قدح میرسه و خدمه با عجله برای پهن کردن فرش گران بهایی به زیر پای وزیر همت میکنند و بعد از رد شدن وزیر و معاونش مجددا به لوله کردن فرش مشغول میشن .
و معاون سریعتر وارد قدح میشه و شروع به توضیحات لازم در مورد انجمن به وزیر میشه : خوب این انجمن از تاپیک های مختلفی تشکیل شده که اهمیت زیادی هم دارند ، تاپیک هایی مثل معرفی اعضای سایت ، قلم پر تندنویس ، مدیریت میتینگ ها ، تالار یادبود ها و غیره و غیره و غیره توی این انجمن هستند !
وزیر دستی زیر چونه اش کشید و گفت : به نظرم نباید بد باشه ! بریم یه سری بزنیم ببینیم چه خبره ! و فی البداهه اضافه کرد : امم ، ترجیح میدم نگی که من وزیر هستم ! میخوام همینطوری سر بزنم و کسی هم ندونه چیزی !
قلم پر تندنویس وزیر و معاونش وارد قلم پر میشن و با دقت به بخش ها نگاه میکنند و مهمان ها رو از نظر میگذرونند :
مهمان یک
پرسی : معرفی کن خودتو !
- من دنیس یکی از دوستای صمیمی توپ تنیس
مهمان دو
پرسی : معرفی کن خودتو !
- من عله هستم و البته اینو باید بگم که هیچ نسبتی با هری پاتر توی سایت ندارم
مهمان سه
پرسی : معرفی کن خودتو !
- من یکی از بنیانگذارای جواتیت اصیل بودم ! من مسی خرچنگم
پرسی : مهمان برنامه بعد کی باشه ؟
- آلبوس سوروس
- آلبوس سوروس
- آلبوس سوروس
- و به همین صورت !
وزیر با بی میلی به معاون اولش اشاره میکنن که خارج بشن و وقتشون رو صرف بخش دیگه ای کنند !
میتینگ های غیر رسمی بارتی : باب گزارش بدید دیه !
- من قفل نیستم !
- آره آره ایول ، این من قفل نیستم اصلش بود !
- گشت آرشاد اسلامی خیلی خفنز بود !
وزیر که لحظه به لحظه خسته تر از قبل میشه به حالت اشاره میکنه که به سمت معرفی اعضای سایت حرکت کنند !
معرفی اعضای سایت وزیر و معاون اولش با سردرگمی به ملت زیادی که در اونجا حضور دارند خیره میشن و به معرفی هایی که از خودشون ارائه میکنن به دقت گوش میکنن .
هری پاتر : خوب من علی هستم ، ولی میتونید من رو عله هم صدا کنید ، البته تضمینی نیست که بعدش بتونید چیزه دیگه ای از گلوی مبارک خارج کنید .
باک بیک : باب منم که مازیارم ! میشناسین که ؟
توحید ظفر پور : سلام ، من توحید ظفر پور هستم ، خیلی خوشحالم که با شما آشنا شدم اینجا ... هدفم از اومدن به جادوگران تهیه آرشیوی قوی از شماره های رولینگ و اما و بانی و دنیل و روپرت و مایکل و غیره و غیره بود که امیدوارم بالاخره یکی پیدا شه که یه گامی در این راستا برداره .
البته من از مدیران هم خیلی ناراحتم که رنک بهترین نویسنده بحثای هری پاتری رو به من ندادن ... ولی مهم نیست ، همون شماره اما کافیه برام !
خیلی دوستون دارم ، برام ایمیل بزنید و همینجا هم بوث میکنمتون !
سلام برسونید
وزیر و معاونش که کلی خندیدن و سرشار از انرژی شدن با اشاره سر وزیر به سمت کشتی حرکت میکنن و به سمت کوچه دیاگون حرکت میکنند . بعد از دقایقی لنگر کشتی در آب انداخته میشه و وزیر و معاونش از روی تخته ای که به منظور رد شدن از آب خدمه قرار داده بودن میگذرن و وارد دیاگون میشن و به اولین بخشی که خود نمایی میکنه وارد میشن !
فروشگاه لباس دنیس لرد ولدمورت : اه بلیز ! بالاخره کدومو انتخاب کنم ؟
بلیز : امم ، ارباب اجازه بدید یکی رو بیارم که تست کنه براتون این لباسا رو ! امم ، مرگخوارا کدومش حاضرن ؟
مرگخواران :
بلیز با سردرگمی نگاهی به اطراف میکنه و با خشانت تمام اولین کسی که در نزدیکیش ایستاده رو جلو میکشه و لباس هاش رو از تنش خارج میکنه به وسیله جادو و میگه : پسر جون ، سریع بپر اون لباس های خیلی زیری که مد نظر لرد سیاه هست رو بپوش تا لرد ببینه خوبن یا نه !
وزیر :
و به این صورت میشه که بعد از ساعت ها تست لباس های مختلف توسط وزیر سحر و جادو که البته برای همه ناشناخته بود تموم میشه و به سمت بخش بعدی حرکت میکنند .
کارخانه دستمال سازی اسکاور
ایگور که با عصبانیت در حال فریاد زدن بر سر کارگران کارخانه هست و آب دهانش به همه جا میپاشه ، با دیدن وزیر ، لبخند موزیانه ای میزنه و با عصبانیت مقادیری دستمال بسته بندی شده رو به وزیر و معاونش میده و میگه : زود باشید ! شما از این به بعد کارگرای جدید این کارخونه اید ، من این لطفو بهتون میکنم ! حالام زود باشید اینا رو ببرید دمه خوابگاه مدیران که نیاز شدید به دستمالای لاگین اتوماتیک دارن !
وزیر و معاونش :
روی بسته بندی دستمال نوشته شده :
دستمال لاگین اتوماتیک
این دستمال یکی از سری دستمال های اختصاصی کارخانه اسکاور است که مدیر میتوانید با باز کردن یک عدد از آن تا 24 ساعت نامش در لیست کاربران آنلاین انجمن نمایش داده شود !
در صورت رضایت از این بسته اختصاصی ، میتوانید از سری دستمال های بازدید کننده نیز استفاده کنید . کاربرد آن دستمال ها به این صورت است که بعد از استفاده یکی از آن تا 12 ساعت نامتان در تمام تاپیک ها به عنوان مشاهده کننده نمایش داده میشود و قدرت مدیریتتان به همه ثابت میشود ! بالاخره توضیع دستمال ها بین مدیران به پایان میرسه و وزیر مردمی و معاونش خسته تر از همیشه سوار کشتی میشن و از دیاگون به سمت لندن میگریزند !
وزیر : اوه ! ما با مسئولین اینجا روابط مسالمت آمیز داریم
و با خوشحالی وارد یکی از بخش ها میشن !
دفتر نظارت انجمن - باب رسیدگی کنید دیگه ! باز نمیشن تاپیکا ! مخصوصا هالی ویزارد که خیلی داغه
سیریوس : میدونم ! مام که ناظریم برامون باز نمیشه !
بارون خون آلود : کنترل اف پنج بزنید ! جاست کنترل و اف پنج !
- باب من از دیروز یه سره دارم کنترل اف پنج میزنم باز نمیشه ! دیگه چیکار کنم ؟
بارون خون آلود : ای بابا ! هالی ویزارد تاپیکه منه ! وقتی میگم کنترل اف پنج بزنید باز میشه یعنی میشه دیگه ! ایناها ببینید ... کنترل + اف پنج ... اممم ... چرا باز نمیشه ؟
و دست از پا دراز تر بیرون میان و برای اینکه بازدید ارزشمندی داشته باشن یه سری هم به " تدریس خصوصی بازیگری " میزنن تا بعد دوباره سوار کشتی بشن و به سفر جدیدی برن !
تدریس خصوصی بازیگری شون پن : خوب ببینید ! بریزید اینجا عضو بشید ! اینم یه تسته خفن !
بزرگترین بازیگر تاریخ کیست؟
الف)چارلی چاپلین
ب)لرد مملی
ج)امیتا باچان
د)وب مستر وقتی میگوید بودجه سایت تمام شده!
سرژ : باب این عله خیلی بازیگره خوبیه ! همش میگه بودجه نیست !
هدویگ : نخیر ! سرژ بهتره ! که میگه میخوام مرگخوار بشم و میزنه از حذب جدا میشه
وزیر :
و بی حوصله تر از قبل به همراه معاونش خارج میشن از انجمن و با پشتیبانی خدمه کشتی مجددا به کشتی راه پیدا میکنن و سفر جدیدی رو آغاز میکنند ، ولی این بار به ... ایستگاه کینگز کراس !
نحوه برخورد ، فکر کردی کی هستی بوقی ؟! وزیر که حالا شدیدا احساس خستگی میکنه ، دستش رو روی شونه معاونش انداخته و خیلی ناشناس و مردمی وارد نحوه میشه و با وقار خاصی گوشه ای می ایسته و با دقت به بحث ها گوش میکنه .
اینیگو : آراگوگ با این پستی که نوشته توهین کرده به پرسی ! قشنگ مشخصه ! باید از ایفای نقش خارج بشه !
سیریوس : نخیر ! اون انجمن ناظر داره خودش
بارون : ببخشید اینجا وسط بحث پست میزنم ، ولی من احساس میکنم کنترل اف پنج اینجا داره از خاطره ها میره !
تازه در این مورد تو انجمن مدیرا هم کلی چیز گفتما !
رون : بیشینین بینم باو
آراگوگ : من همه این موارد رو تکذیب میکنم ! آوردن مصاحبه با اعضا و بازرس هاگوارتز و اینا همش الکی بود ! اصلا من منظورم پرسی نبود که ، با یه سری ملت مشکل داشتم ، آوردمشون توی رول که مسخرشون کنم ، من واقعا نمیدونم چرا شما چون اسم مسئولیت های پرسی اومده فکر کردید من منظورم اونه ! عجیبه واقعا برام
وزیر که اصلا حوصله شرکت در این سری بحث ها رو نداره ، این بار بدون اینکه به معاونش اشاره کنه ، به سمت هاگوارتز که در همون حوالی هست و نیازی به سوار شدن به کشتی نداره حرکت میکنه و بدون هماهنگی با مدیر مدرسه به سمت کلاس ها میره و بدون اینکه مکث کنه از جلوی کلاس ها رد میشه تا سطح آسلامی بودنشون رو ارزیابی کنه .
مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز کلاس اول
امم ، خوب ، ببینید به کمک پیشگویی ما میتونیم حتی مسائل بیناموسی ملت رو هم ببینیم ...
کلاس دوم
اوکیز ؟ ضمنا ، توی ماگل ها مسائل بیناموسی چند برابره جادوگرا بوده ...
کلاس سوم
خوب این گیاه اسمش نینی نمیدونم چیه ، تاثیرات بیناموسی فوق العاده بالایی داره ، حتما امتحانش کنید ...
کلاس چهارم
خوب این طلسم آلاهومورا برای مسائل بیناموسی هم در دوئل های یک ساحره و یک جادوگر هم به کار میره و ...
کلاس پنجم
هر کسی که میخواد بیشتر با مسائل اصلی زوپس آشنا بشه باید توی جلسات خصوصی من شرکت کنه ها ...
کلاس ششم
لازم به ذکره از طریق ستاره ها و رسم نمودارشون میشه متوجه شد که در چه شبی بیناموسی در اوج خودش قرار داره و باید ...
کلاس هفتم
خوب ، مثلا ما میخوایم خودمون رو به مسائل و موارد بیناموسی تغییر شکل بدیم ، باید ورد ...
کلاس هشتم
ما در تاریخ جادوگری به این نکته پی خواهیم برد که در دوران ماقبل تاریخ نیز بیناموسی بسیار بیشتر از حال حاضر رواج داشته است ...
کلاس نهم
در این جلسه دفاع در برابر طلسم های بیناموسی رو تدریس میکنم ، شما باید به این نکته در ارسال طلسم های بیناموسی توجه داشته باشید که ...
کلاس دهم
امروز میخوایم به این بپردازیم که چطوری باید موجودات جادویی رو از اجرای اعمال بیناموسی منصرف کرد و سرشون رو به چیز دیگه ای مشغول کرد ، تازه ...
وزیر و معاونش که سرشار از روحیه شدن و به همون میزان هم تحریک شدن ، با حالت خاص و تلو تلو خوران از هاگوارتز خارج میشن و به سختی خودشون رو به کشتی میرسونن تا به انجمن دیگه ای سر بزنن ! دقایقی بعد جلوی یکی از انجمن های خوف می ایستند ! بالای انجمن با فونت بسیار زشتی نوشته شده : زندان آزکابان ! و وزیر مردمی و معاون مردمی ترش هم بدون توجه به مسائل خاص به فضای زندان که بیش از هر جای دیگه ای سرد هست وارد میشن .
اتاق بوسه راجر : خوب ، دیوانه ساز های گرامی توجه کنند ، این افرادی که شما در اینجا میبینید رو باید ببوسیدشون ! یعنی یه بوث ! یه بوثه خفن نثارشون کنید ! من برم دستشویی دوباره دستمو بشورم تا قشنگ زد عفونی بشه ! :brush:
دیوانه ساز شماره یک : جناب مدیر ! اینا وحشی شدن ! چیکارشون کنیم !
راجر : مگه چی شده ؟ رفتن سمت منوی مدیریت من ؟
دیوانه ساز شماره دو : نه نه ! آلبوس که انقدر با دیدن پسر های سلول جلوییش آب دهنش راه افتاده که سلولش تبدیل به استخر شده ... آناکین هم که از روی گرسنگی همه میله های سلولش رو خورده و ما میله فولادیه اضطراری گذاشتیم ! پرسی هم که با ماندانگاس و سالازار آلبوم های فرا بیناموسی پلی و این حرفا گذاشتن رو میز و دارن بقیه ملت رو هم به این راها میکشن !
وزیر بالاخره با کلی تلاش و زحمت معاونش رو که از شدت تحریک در حال له له زدن هست رو با خودش بیرون میکشه و غر غر کنان میگه : فقط خانه ریدل ها مونده ! اونجا رو سر بزنیم ، بقیه رو بیخیال ! و با عجله سوار کشتی میشن !
خبرگذاری سیاه انجمن های جادوگران فرا خصوصیست !
در پی این خبر به اطلاع شما عزیزان میرساند که عله در کنار جمعی از مدیران در تریبون آزاد ما گفت : اینجا ما کلی انجمن خصوصی داریم ! انجمن هایی که فقط مدیران انجمن کاملا بهشون دسترسی دارن ! ما خیلی خفنیم !
پی نوشت - دقایقی بعد مسنجر عضو خارج از ایفای نقش یک : ایول ! گریف چه جو باحالی داره ، تاپیکاش خیلی نازه ، میام گریف !
عضو خارج از ایفای نقش دو : چه بامزس این هافلپاف ! حسابی میتونم توش جا بیفتم ، این تاپیکایی که غیر فعاله رو هم فعال میکنم !
هر دو نفر که گیج و سر در گم شدن به آخرین بخش سر میزنند !
شکنجه گاه محفل لرد ولدمورت : میگید این وزیره ارزشیه شما کجاس یا بزنم همتونو به کروشیوو بدم ؟!
نیکلاس : باب اینا خیلی ارزشین ! رو حرفه لرد حرف میزنید ؟ لرد بزن شپلخشون کن !
لرد :
ملت که با ورود وزیر و معاون اولش تحت شوک قرار گرفتن ، با خوشحالی بالا و پایین میپرن و فریاد زنان خطاب به لرد میگن : اینم وزیر ، اینم وزیر ... حالا بیا ... اینم وزیر اینم وزیر
لرد : ای احمق ! تو باید زودتر از این ها میمردی ! آواداکداورا !
و به این صورت میشه که پرتو سبز رنگی در قلب وزیر مردمی نفوذ میکنه و دقایقی بعد تنها چیزی که رویت میشه ، یک عدد معاون متعجب و یک عدد وزیر سکته زده و یک کلاه وزارت نخ نما هست ...