اطلاعیه اول مرداب هالادورین: رونمایی از جدیدترین امکانات فاز سوم طرح گالیون و وعده‌ی گسترده شدن دنیای جادویی در فاز چهارم را همین حالا مطالعه کنید! ~~~~~~~ اطلاعیه دوم مرداب هالادورین: اگر خواهان تصاحب ابر چوبدستی و قدرت‌هایی که به همراه دارد هستید، از همین حالا برای دریافت چوبدستی اقدام کنید!

انتخابات وزارت سحر و جادو

بیستمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

برنامه زمان‌بندی بیستمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

  • ثبت نام از کاندیداهای وزارت سحر و جادو: 14 تا 18 تیر
  • اعلام اسامی نامزدهای نهایی انتخابات: 19 تیر
  • فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی: 20 تا 24 تیر
  • رأی‌گیری نهایی: 25 و 26 تیر

آغاز لیگالیون کوییدیچ

انتخاب بهترین‌های بهار 1404 جادوگران

جادوگران و ساحره‌ها ، وقت برخاستن است!

فصل جدیدی از رقابت، شور، هیجان و پرواز در راه است...

پس گوش بسپارید، ای ساحره‌ها و جادوگران! صدای سوت آغاز شنیده می‌شود. زمین کوییدیچ، غرق در مه جادویی، در انتظار قهرمانانی‌ست که آماده‌اند نام خود را در تاریخ افسانه‌ای سایت ثبت کنند.

لیگالیون کوییدیچ سایت جادوگران آغاز می‌شود!

ثبت‌نام برای همه‌ی اعضای سایت باز است!
چه کهنه‌کار باشید، چه جادوآموز سال سومی، چه عضو گروهی خاص، چه تماشاگر پرشور! همه‌جا، جا برای هیجان هست!

مشاهده‌کنندگان این موضوع: 1 کاربر مهمان
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 21:06
تاریخ عضویت: 1402/07/14
تولد نقش: 1402/07/15
آخرین ورود: یکشنبه 17 فروردین 1404 17:21
از: من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
پست‌ها: 193
آفلاین
ردای سیاه رنگش را بیشتر دور خودش پیجید و قدم هایش را تندتر کرد. باران با شدت بیشتری بارید و دختر، سریع‌تر گام برداشت.
وارد مغازه کتاب‌فروشی شد و کتاب هایی برای مطالعه برداشت و برای تصویه به طرف فروشنده رفت.

_اوه، سلام تلما!

تلما، چشمان قهوه ای اش را چرخاند و با اخمی محسوس، به زن فروشنده چشم غره رفت و با لحنی عصبی گفت:
_هلمز. دوشیزه هلمز.

فروشنده که انتظار چنین برخوردی از مشتری همیشگی اش نداشت، سعی کرد صمیمیتش را حفظ کند.
_اه. باشه دوشیزه هلمز. چرا انقدر سخت میگیری؟

پوزخند دختر، کاملا مشخص بود.
_من با افرادی که ازشون خوشم نمیاد، گرم نمیگیرم.

چند گالیون روی میز گذاشت و کتاب هایش را برداشت و از کغازه خارج شد.
وقتی که پایش را از در مغازه بیرون گذاشت، بدنش از سرمای هوا لرزید. در دلش بر خودش بخاطر پوشیدن لباسی با این آستین کوتاه لعنت فرستاد.
فقط میخواست، پز مرگخوار شدنش را به اسکورپیوس بدهد. با دیدن علامت مرگخواری اش، لبخند گشادی بر لبش نقش بست.
بعد از کمی قدم زدن، به مغازه بزرگی رسید که روی تابلوی آن، اسم مغازه نوشته شده بود.
مطمئن شد که علامت روی دستش مشخص باشد و بعد، وارد شد.
_سلام اسکور! چه خبرا؟

اسکورپیوس که سرگرم خوردن نوشیدنی بود، بلند شد و گفت:
_سلام تل. خوش اومدی. بیا نوشیدنی بخوریم.

تلما به عمد دستش را بالا گرفت. اسکورپیوس هم متوجه نماد روی دستش شد.
_اوه تلما! تو حالا یه مرگخواری!

تلما لبخندی زد.
_اره. ارباب بالاخره فهمید من خیلی بدرد بخورم!

البته در ذهن تلما چیز دیگری بود. از نظر خودش او مناسب مرگخوار بودن نبود، یعنی برای ارتش تاریکی کافی نبود!

_حالا واسه صرف نوشیدنی اومدی؟
_نه اومدم آواتار بگیرم.
_میشه توضیح بدی؟
- موهای تا روی شونه صاف قهوه ای سوخته، چشم های آبی تیره، مدل کارتونی یا انیمه، لباس مجلسی قرمز و مشکی، پشت سرش یه عمارت با شکوه، فنجون قهوه زیبا توی دستش، یه روباه نارنجی بامزه هم توی آواتار جا کن.

تلما با لبخند خداحافظی کرد.
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 22:05
تاریخ عضویت: 1403/02/09
تولد نقش: 1403/02/16
آخرین ورود: پنجشنبه 18 اردیبهشت 1404 17:42
پست‌ها: 11
آفلاین
هانا در کوچه دیاگون مشغول قدم زدن بود. خیلی دوست داشت مثل بقیه دوستاش اواتاری داشته باشد. داشت با ادرسی که هم گروهی اش بهش داده بود پیش میرفت.
- باید اینجا ها باشه.
به دورو اطرافش نگاه کرد . کمی دورتر تابلویی را دید که روی آن نوشته بود مغازه ی "آواتار ویزارد"
- خودشه
به داخل مغازه رفت . مغازه ی بزرگی بود. هانا مشغول دیدن دور و اطرافش شد.
-چه کاری میتونم براتون انجام بدم؟
- ا.. سلام من آواتار میخواستم ... یه آواتار با...
هانا حرفش را قطع کرد. اسکورپیوس یک فرم به او داد و مشغول انجام کارش شد.
- اینو پر کن.

1. سبک آواتارتون کدوم باشه؟ انیمه کارتونی

1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)


2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.) رنگی

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم: سبز روشن
مو: بلند ، طلایی ، بافته شده باشه
رنگ پوست: سفید با کک و مک
رنگ لباس: مشکی
مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان. در سالن اجتماعات هافلپاف
۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.) یه گربه روی شونه ام

۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
یه تیشرت سفید ساده

هانا فرم را به اسکورپیوس داد و از او تشکر کرد و از مغازه بیرون آمد.
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403 22:45
تاریخ عضویت: 1400/04/24
تولد نقش: 1400/04/24
آخرین ورود: یکشنبه 11 خرداد 1404 04:27
از: دست حسودا و بدخواها!
پست‌ها: 418
مدیر ایفای نقش دیوان جادوگران، زندان‌بان آزکابان
آفلاین
- جدی می فرمایید؟

اسکورپیوس به حجم سفارشات مشتری های آواتار ویزارد نگاه کرد. از پنج مشتری آخری که از او آواتار در خواست کرده بودند یکی مرحوم و چهار نفر دیگر باقی مانده بودند. اسکورپیوس به مشتری های عصبانی ای نگاه کرد که حلقه دایره شکل صبر شأن در حال تمام شدن بود و خلاصه اسکورپیوس باید دست می‌جنبید که کارشان را تمام کرد.

-
-
-
-
- ها؟ چی شد؟ کجا رفتن؟

اسکورپیوس دیر جنبیده بود و تمام مشتری هایش غیب شده بودند. اسکورپیوس نمی‌دانست آنها هنوز به سفارش هایشان نیاز داشتند یا نه اما بهر حال وظیفه شغلی او ایجاب می کرد سفارش ها را تمام کند و آنها آماده تکه دارد تا مشتری هایش دوباره برگردند و آواتار های خود را تحویل بگیرند. دلیل دیگر هم آن بود که نامه براق و چشمک زن آلستور بلافاصله روی میزش ظاهر شده بود و تاکید بر آماده سازی آواتار ها داشت.

- خب شروع کنیم.

اسکورپیوس اینبار واقعا جنبید که دیگر مشتری های فرضی اش را از دست ندهد. اگر اینطوری ادامه پیدا میکرد اسکورپیوس مجبور میشد به جانادا فرار کند تا از برشکستگی فرار کند.

***


آواتار ویولت.
آواتار روندا.
آواتار پاتریشیا
آواتار رزالین

ثروت، قدرتی است که می‌تواند به انسان‌ها اجازه دهد تا از زنجیرهای فقر رهایی یابند و به دستاوردهای بزرگ دست یابند.


Wealth is a power that can enable people to break the chains of poverty and achieve great accomplishments.


الثروة هي قوة تمكن الناس من كسر قيود الفقر وتحقيق إنجازات عظيمة.
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: دوشنبه 13 فروردین 1403 03:00
تاریخ عضویت: 1403/01/08
تولد نقش: 1403/01/12
آخرین ورود: چهارشنبه 22 فروردین 1403 15:47
از: یه کلبه توی جنگل ممنوعه
پست‌ها: 22
آفلاین
*ویولت در حالی که از مغازه شوخی های ویزلی بیرون آمده بود و مقداری هله و هوله تو دستش گرفته بود از مغازه آواتار ویزارد که داشت رد میشد مغازه نظر ویولت را جلب کرد و به سمت مغازه آمد او با یکی از دستای آزادش در را به آرام باز کرد و وارد شد. با کنجکاوی غرق نگاه آواتار ها شده بود که کسی جلوش صداش زد:
سلام؟شما کی هستید؟
ویولت سرش را تکان داد و گفت:
اوه، سلام!من ویولت..ویولت آندرسن هستم از آشناییتون خوشبختم...راستش من یکی از اون آواتار ها میخواستم.
اسکورپیوس یک فرمی را به ویولت داد و گفت:
این فرمو پر کن؛
1. سبک آواتارتون کدوم باشه؟
1) واقعی (مثال) 2) انیمه کارتونی ) انمیشینی (مثال)
صرفا انیمه ای باشه

2. آواتار رنگی/سیاه و سفید باشد.(اگر میخواهید سیاه و سفید باشد سوال بعدی را جواب ندهید.)
رنگی

3. مشخصات آواتار:
رنگ چشم: قهوه ای روشن
مو:بلندبلند و پرپشت.، رنگش قهوه ای کمرنگ و با هایلایت های قهوه ای پرنگ باشه و موهای مجعد و چتری داشته باشه.
رنگ پوست: کرمی و با گونه های سرخ
رنگ لباس: مشکی

۴. مکان آواتار.(میخواهید در مکانی سر سبز یا جهنم باشد؟) به انتخاب خودتان
قلعه ی هاگوارتز، توی کلاس معجون سازی
۵. وسیله در دست! (مثل آواتار من که کیسه سکه داخل دسته.)
معجون
روی شانه هام هم قورباغه سبزی باشه
۶. نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما!
ردای گریفیندور

ویرایش شده توسط ویولت آندرسن در 1403/1/13 9:57:52
سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز؛️


پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: چهارشنبه 8 فروردین 1403 23:42
تاریخ عضویت: 1402/04/15
تولد نقش: 1402/10/15
آخرین ورود: امروز ساعت 04:27
از: دنیا وارونه
پست‌ها: 242
آفلاین
زنگوله ی بالای در با صدای جیلینگ جیلینگ سکوت درون مغازه را شکست. دخترک در را آرام بست و به سمت اسکورپیوس چرخید.

- سلام اسکور! حالت چطوره؟!

اسکورپیوس با تکان دادن سرش به روندا سلام کرد.

- چی شده از این ورا؟!
- دوباره اومدم آواتار سفارش بدم. می دونی چیه دفعه ی قبل اطلاعات زیادی بهت ندادم و آواتارم اونی که می خواستم نشد.

اسکور کاغذی در مقابل روندا قرار داد و دوباره مشغول جا به جا کردن جعبه های آواتار های قبلی شد.
***
سبک کار: انیمه ای

مشخصات:دختر بچه تقریبا سیزده ساله. چشمان انیمه ای بنفش با مو های جلویش چتری عروسکی. مو های پشت دم اسبی. رنگ مو ها نارنجی کم رنگ. هندزفری در گوش هایش. لباس گروه هافلپاف هاگوارتز. پشت صحنه قلعه ی بزرگ هاگوارتز.
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: چهارشنبه 8 فروردین 1403 21:59
تاریخ عضویت: 1402/10/11
تولد نقش: 1402/10/13
آخرین ورود: دوشنبه 19 شهریور 1403 12:23
از: خلافکارا متنفرم!
پست‌ها: 268
آفلاین
پاتریشیا درحالی که خریدهایش از مغازه های دیگر دستش بود، از جلوی آواتار ویزارد گذشت؛ اما بعد عقب عقب برگشت. دلش یک آواتار دیگر هم می خواست!

وارد مغازه شد. اسکورپیوس مشغول ساختن آواتار بود. با ورود پاتریشیا سرش را بالا آورد و به او نگاه کرد.

- باز چی شده؟

- یه آواتار دیگه هم می خواستم.

اسکورپیوس برگه ی فرم را به او داد و گفت:
-می دونی که باید چی کار کنی.


۱- سبک آواتارتون چی باشه؟ (واقعی، انیمه ی کارتونی، انیمیشنی)
انیمیشنی لطفا!
۲- آواتار رنگی / سیاه و سفید باشد. (اگر سیاه و سفید می خواهید سوال بعد را جواب ندهید.)
رنگی لطفا!
۳- مشخصات آواتار:
رنگ چشم: آبی اقیانوسی
رنگ مو: بلند و پرپشت و سیاه. حواست باشه بلند باشه.
رنگ پوست: سفید
رنگ لباس: ارغوانی
۴- مکان آواتار. می خواهید در مکان سرسبز یا جهنم باشد؟
در یک جنگل سرسبز.
۵- وسیله در دست!
يه گربه ی سیاه با چشم های سبز.
۶- نوع لباس یا رنگ لباس دلخواه شما.
یه ردای شب ارغوانی.
با یه کتاب می‌شه دور دنیا رو رفت و برگشت، فقط کافیه بازش کنی.
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: چهارشنبه 8 فروردین 1403 10:42
تاریخ عضویت: 1403/01/06
تولد نقش: 1403/01/07
آخرین ورود: پنجشنبه 10 آبان 1403 07:04
از: وسایل گلدوزیم و گلام فاصله بگیر.
پست‌ها: 107
آفلاین
رزالین با دیدن تابلوی بزرگی که سر در مغازه نصب شده بود، از حرکت ایستاد. روی تابلو، با حروف درشت و سبز رنگ نوشته شده بود:
"آواتار ویزارد"
و زیر آن، با خط کوچکتری نوشته بودند:
"ساخت آواتار با ویژگی های دلخواه شما"
بلاخره مغازه ای که دنبالش می گشت را یافته بود. با ملایمت در زد. صدای پسرانه ای از آن طرف در جواب داد:
- بفرمایین تو.
رزالین در را به آرامی باز کرد وارد مغازه شد. مغازه از تمیزی برق می زد. رزالین لبخندی زد و با مهربانی گفت:
- سلام. عصرتون به خیر. ببخشید، یه آواتار می خواستم.
اسکورپیوس، از درون کشوی میز، کاغذ پوستی ای بیرون آورد و گفت:
- سلام، خانم دیگوری. لطفا این فرمو پر کنین. در ضمن، در رو هم بی زحمت ببندین.
رزالین که از باز گذاشتن در شرمسار بود، کاغذ را از اسکورپیوس گرفت و با شرمندگی در را بست. همیشه درها را پشت سرش باز می گذاشت. پس از بستن در، روی صندلی نشست و مشغول پر کردن فرم شد.

سبک آواتار(واقعی، کارتونی، انیمه ای):واقعی
مشخصات:
سن:حدود سی و هفت سال.
مو: قهوه ای و مواج. بلند.
رنگ چشم:خاکستری.
لباس: یونیفرم شفادهنده های سنت مانگو.
تو دستش چندتا کتاب باشه.
مکان آواتار:
کتابخونه.
اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: دوشنبه 21 اسفند 1402 23:37
تاریخ عضویت: 1402/07/14
تولد نقش: 1402/07/15
آخرین ورود: یکشنبه 17 فروردین 1404 17:21
از: من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
پست‌ها: 193
آفلاین
ردای سیاه رنگش را بیشتر دور خودش پیجید و قدم هایش را تندتر کرد. باران با شدت بیشتری بارید و دختر، سریع‌تر گام برداشت.
وارد مغازه کتاب‌فروشی شد و کتاب هایی برای مطالعه برداشت و برای تصویه به طرف فروشنده رفت.

_اوه، سلام تلما!

تلما، چشمان قهوه ای اش را چرخاند و با اخمی محسوس، به زن فروشنده چشم غره رفت و با لحنی عصبی گفت:
_هلمز. دوشیزه هلمز.

فروشنده که انتظار چنین برخوردی از مشتری همیشگی اش نداشت، سعی کرد صمیمیتش را حفظ کند.
_اه. باشه دوشیزه هلمز. چرا انقدر سخت میگیری؟

پوزخند دختر، کاملا مشخص بود.
_من با افرادی که ازشون خوشم نمیاد، گرم نمیگیرم.

چند گالیون روی میز گذاشت و کتاب هایش را برداشت و از کغازه خارج شد.
وقتی که پایش را از در مغازه بیرون گذاشت، بدنش از سرمای هوا لرزید. در دلش بر خودش بخاطر پوشیدن لباسی با این آستین کوتاه لعنت فرستاد.
فقط میخواست، پز مرگخوار شدنش را به اسکورپیوس بدهد. با دیدن علامت مرگخواری اش، لبخند گشادی بر لبش نقش بست.
بعد از کمی قدم زدن، به مغازه بزرگی رسید که روی تابلوی آن، اسم مغازه نوشته شده بود.
مطمئن شد که علامت روی دستش مشخص باشد و بعد، وارد شد.
_سلام اسکور! چه خبرا؟

اسکورپیوس که سرگرم خوردن نوشیدنی بود، بلند شد و گفت:
_سلام تل. خوش اومدی. بیا نوشیدنی بخوریم.

تلما به عمد دستش را بالا گرفت. اسکورپیوس هم متوجه نماد روی دستش شد.
_اوه تلما! تو حالا یه مرگخواری!

تلما لبخندی زد.
_اره. ارباب بالاخره فهمید من خیلی بدرد بخورم!

البته در ذهن تلما چیز دیگری بود. از نظر خودش او مناسب مرگخوار بودن نبود، یعنی برای ارتش تاریکی کافی نبود!

_حالا واسه صرف نوشیدنی اومدی؟
_نه اومدم آواتار بگیرم.
_میشه توضیح بدی؟
_خب راستش، این دفعه یکم پیچیده است. میخوام گوش هاش تیز باشه. مثل گوش های الف. بعدش یه تاپ و شلوار سیاه با موهای قهوه ای که جمع شدن و چشم های آبی که یه عینک گرد بامزه دارن. پشتش هم کتابخونه باشه و دستم خالی بمونه.

اسکورپیوس با تعجب به تلما نگاه کرد.
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: پنجشنبه 17 اسفند 1402 16:26
تاریخ عضویت: 1402/09/18
تولد نقش: 1402/09/21
آخرین ورود: دوشنبه 22 مرداد 1403 16:16
از: سرزمین رویاها
پست‌ها: 23
آفلاین
دومینیک در حال لی لی کردن وارد آوتارویزارد شد. با دیدن اسکورپیوس، لبخندی به پهنای صورت زد و اندکی خم شد:«عصرتون بخیر، آقای مالفوی! یه آواتار می خواستم، اگه ممکنه! راستی اینجا چقدر قشنگه!»
اسکورپیوس که از این تعریف خوشش آمده بود، لبخندی نثار دومینیک کرد:«ممنون! لطفا این فرمو پر کنید!» و کاغذپوستی ای به دست دومینیک داد. دومینیک در حالی که تازه پی برده بود رفتار مودبانه، چه تاثیر خوبی دارد، با لبخندی، کاغذ را از دست اسکورپیوس گرفت و آن را خواند:
1-سبک آواتار کدوم باشه؟(واقعی،کارتونی،انیمه ای)
واقعی.
مشخصات:
یه دختر با موهای قرمز به هم ریخته و چشمای قهوه ای. اگه ممکنه، چهره بشاش و کک مکی داشته باشه. همراه با یونیفرم هافلپاف.
مکان آواتار:تو هاگوارتز، اگه ممکنه!
ویرایش شده توسط دومینیک ویزلی در 1402/12/17 18:45:55
ویرایش شده توسط دومینیک ویزلی در 1402/12/17 19:22:19
من به آمار زمین مشکوکم...
اگر این سطح، پر آدمهاست...
پس چرا اینهمه دلها تنهاست؟
پاسخ به: آواتار ويزارد
ارسال شده در: چهارشنبه 16 اسفند 1402 12:13
تاریخ عضویت: 1400/04/24
تولد نقش: 1400/04/24
آخرین ورود: یکشنبه 11 خرداد 1404 04:27
از: دست حسودا و بدخواها!
پست‌ها: 418
مدیر ایفای نقش دیوان جادوگران، زندان‌بان آزکابان
آفلاین
اسکورپیوس در حالی که بعد از مدتی کوتاه دوباره برگشته بود و در مغازه آواتار فروشی اش مجدد باز کرد شروع به سرفه کرد. مغازه اش خاک گرفته و کثیف شده بود و چون کسی نبود تا آن را تمیز کند در مغازه اش تار عنکبوت بسته بود. میز ها و نقشه خاک گرفته بودند و دیگر قابل مشاهده نبودند. این مغازه نیاز به سرویس و تمیز کاری جدیدی نیاز داشت و برای همین اسکورپیوس آماده شد تا آن را مرتب و تمیز کند.

در حین تمیز کردن مغازه اسکورپیوس چشمش به برگه های افتاده بود که در زمان غیبتش مشتری ها از او درخواست آواتار کرده بودند. اسکورپیوس تصمیم گرفت که بیشتر از این معطل نکند و آماده درست کردن آواتار ها شد.



***



آواتار پاتریشیا!

اولی - دومی - سومی

آواتار روندا!
اولی - دومی - سومی
ثروت، قدرتی است که می‌تواند به انسان‌ها اجازه دهد تا از زنجیرهای فقر رهایی یابند و به دستاوردهای بزرگ دست یابند.


Wealth is a power that can enable people to break the chains of poverty and achieve great accomplishments.


الثروة هي قوة تمكن الناس من كسر قيود الفقر وتحقيق إنجازات عظيمة.
Do You Think You Are A Wizard?