به سختی در فکر فرو رفته بود و بی هدف به جایی که مرد ناپدید شده بود نگاه می کرد،به طوری که وقتی به خود آمد که کار از کار گذشته بود و فرصتی برای دفاع از خود در مقابل افرادی که گرداگردش ظاهر شده بودند نداشت.
با وجود مقاومت شجاعانه اش با دومین نوری که از نوک چوبدستی فردی سیاهپوش خارج شد از پا درآمد و بیهوش به زمین افتاد.
مقر فرماندهی کاراگاهانترورس پشت یک کامپیوتر ماگلی نشسته بود و همزمان با دوازده نفر چت میکرد.
صدای سیریوس از گوشه ی اتاق به گوش رسید که میگفت:هی ترورس بیا اینجا به کمکت احتیاج دارم.
ترورس که به سرعت تایپ می کرد جواب داد:باشه صبر کن میام.
سیریوس صدایش را کمی بالاتر برد و گفت:ترورس بهت گفتم بیا اینجا باید این پرونده ها رو مرتب کنیم.
ترورس که محو کامپیتر شده بود و در حال و هوای دیگری بود جواب داد:اه یه لحظه خفه شو دیگه سیری...
اما با دیدن قیافه ی غضبناک سیریوس که رو به رویش قرار گرفته شد متوجه موقعیت خود شد،به سختی آب دهانش را قورت داد و در حالی که سعی میکرد مظلوم به نظر برسد به او لبخندی زد.
سیریوس گفت:تو چیزی گفتی؟
ترورس:نه
سیریوس که دوباره به سمت پرونده ها می رفت گفت:پس زود بیا اینجا.
ترورس به سرعت بای هانی رو برای همه سند تو آل کرد و به کمک سیریوس رفت تا با هم پرونده ها را مرتب کنند.
-خیلی خب تو موضوع پرونده ها رو بگو تا من به ترتیب اولویت مرتبشون کنم و بعد از پرونده ی لینی بهشون رسیدگی کنیم.
ترورس نگاهی به یکی از پرونده ها انداخت و گفت:خب...این مربوط به پیرزنیه که همسایشونو متهم به قتل کرده و حتی ادعا میکنه اون یه مرگخواره.می خواد ما در این مورد یه بررسی داشته باشیم...
-همسایشونو متهم به قتل کی کرده؟
-گربه ش!
سیریوس با بی حوصلگی گفت:خودشونو مسخره کردن...
بعدی رو بخون!
-این یکی مربوط به زن جوونیه که میخواد از شوهرش طلاق بگیره...به این دلیل که...
سیریوس با کلافگی غرید:بقیشو نخون این پرونده مال دادگاه خانوادگیه جادوگرانه...بعدا بفرستش اونجا...نمی دونم دوره های قبلم یه همچین اتفاقایی میفتاده یا نه؟
سپس زیر لب زمزمه کرد:انگار جغداشون دون نخوردن که مسیرا رو از هم تشخیص نمیدن!
-این یکی پرونده رو لینی وارنر فرستاده و خواسته...
سیریوس از جا پرید و گفت:لیلی وارنر؟این پرونده مال چند وقت قبل از مفقود شدنشه؟
ترورس نگاهی به تاریخ پرونده کرد و گفت:پرونده مربوط به بیست اکتبره یعنی امروز.
سیریوس هیجانزده گفت:اما لینی دیروز گم شده.
در همین لحظه مالی وارد شد سیریوس از او که ژاکتش را روی دسته ی صندلی آویزان می کرد با اشتیاق پرسید:چیز خاصی پیدا کردی مالی؟
-نه اون چیزی که تو بخوای سیریوس.اطلاعاتی که به دست آوردم همش اینجاست.
به پوشه ای که در دستش قرار داشت اشاره کرد و آن را به سیریوس تحویل داد.سیریوس که خیلی هیجان زده شده بود نگاهی گذرا به پوشه انداخت و بدون این که آن را بخواند به کناری زد و گفت:فعلا یه مشکل دیگه پیدا کردیم مالی.امروز یه پرونده از لینی وارنر به دستمون رسیده.
مالی با تعجب به سیریوس نگاه کرد و گفت:اما این امکان نداره.چند تا شاهد شهادت دادن که لینی گم شده.
سیرویس گفت:خیلی ساده ست مالی طلسم فرمان.
مالی با تردید نگاهی به سیریوس انداخت ولی سیریوس مشتاقانه ادامه داد:این قضیه خیلی مشکوکه و من می ترسم که این یه تله باشه.در هر صورت باید تا وقتی سرنخی پیدا نکردیم فعالیتمونو متوقف کنیم.ترورس برو به بچه ها بگو بیان. نمی خوام بلایی سر کسی بیاد و در ضمن باید با هم تصمیم بگیریم.خودت که میدونی هر کدوم کجان...
ده دقیقه ی ترورس همراه با کاراگاهان ظاهر شد و نفس نفس زنان گفت:همه اومدن ولی من رونو پیدا نکردم.
سیریوس گفت:میدونی که اون قرار بود بره اطراف محفل...
-آره میدونم اونجا رو گشتم ولی نبود.
...